2002/5/22دیر دایری!
احساس سرخوردگی میکنم! فکر میکنم دیگه گلرت دوسم نداره! حالا درسته که پشمک شدم و ریشمو دور کمرم میبندم ، اما بازم همون آلبوس ِ قدیمم...هی روزگار! میخوام برم قرص برنج بخورم ، دیگه امیدی به زندگی ندارم ! گلرت منو به آلپچ فروخت!
امضا ، آلبوس پرسیوال والفریک برایان دامبلدور!
2002/5/23امروز یه نقشه ی شوم توی مغزم شکل گرفته! تصمیم دارم برم سراغ آل پاچینو و یه کاریش کنم که گلرت با دیدنش از زندگی سیر بشه
واسه همین صبح خیلی زود ، پرواز کردم خونه آل پاچونینا و همونطور که در تخت خواب با یکی از معشوقه هاش در حال ِ بی ناموسی بود ، یهو چوب دستیمو گرفتم رو چهره ی نحسش و گفتم :" فورنان کالاس"
یهو داد زد و از جاش پرید و کلی جوش چرکین رو صورتش سر دراورد...هاهاهاها...به هدفم رسیدم!
امضا ، آلبوس پرسیوال والفریک برایان دامبلدور!
2002/5/24امروز گلرت با گریه اومد تو خونه و یه راست رفت تو بغل ریموس! هی تف! انگار من این وسط بوقم...!
بعدش در حالی که هق هق میکرد ، گفت آلپچ وحشتناک شده! امروز رفتم واسه جواب تست و دیدم که نیستش ، از دیگران پرسیدم ، گفتند بیمارستان بستریه ...بدو بدو رفتم بیمارستان مشنگا و دیدم وحشتناک شده...خیلی زشت شده! دیگه دوسش ندارم ، دیگه نمی خوام بازیگر بشم، یهو بغضش ترکید و های های گریه کرد...
خیلی خوشحال شدم! به هدفم رسیدم ، حالا باز گلرت میاد پیش خودم، هورا...
همینطور که داشتم یواشکی میخندیدم ؛ یهو یکی با ملاقه زد تو سرم ، سرم داره گیج میره ، مثه موش و گربه سرم باد کرده ... مالی ویزلی با اون هیکل چاقش ، دست به کمر ایستاده و داره بدبیننانه نگام میکنه ... یهو گفت: تو یه ریگی ته کفشته آلبوس!
بدبخت شدیم رفت...
امضا ، آلبوس پرسیوال والفریک برایان دامبلدور!
2002/5/25بالاخره مالی ویزلی از زیر زبونم کشید...آبروم جلو بروبچز محفل رفته... هر کی رد میشه یه متلکی بارم میکنه... ریموس امروز رفت بیمارستان موگلا و قیافه ی اون آلپچ بوقیو درست کرد! گلرت دوباره میخواد بازیگر شه! میخوام برم دنبال هری... شاید پذیرفتم ...اگه قبولم نکرد ، میرم قرص برنج میخورم...هی...
امضا ، آلبوس پرسیوال والفریک برایان دامبلدور!