هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۲۰:۲۱ چهارشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۲
#11
1. سابقه ی عضویت در گروه مرگخواران؟

بله بله داشتم و بهترین مرگ خوار تازه وارد هم شدم منتها متاسفانه شناسه ام رو یادم نمیاد که بتونم یاد آوری کنم کی بودم. از همین اسمای غیر دامن بالا بیای ناآشنای مزخرف بود که مجبور به انتخابش شده بودم. عین همین اسم آدریان. حس میکنم شنل قرمزی ام الان. ترجیحا اِدی نامیده بشم.

2. سابقه ی عضویت در محفل؟

: |
خیر

3. مهم ترین تفاوت بین دو جبهه ی سیاه و سفید؟

مث تفاوت بین دو جبهه ی گرم و سرد در آبهای مدیترانه

4. نظر شما درباره کچلی و جادوگران کچل؟

از لحاظ علمی ثابت شده که موهای روی سر قسمت اعظمی از خون و املاح مغزی برای رشد و فعالیت مغز رو مصرف میکنن در نتیجه افراد کچل بسیار باهوش تر و بسیار قدرتمند تر از افراد مودار هستند و از طرفی شما اگه تاریخ داستان های فانتزی رو بررسی کنید متوجه میشید که تمامی افراد خفنز کچل بودن... دیگه طرف جادوگر هم باشه نور علی نوره.

5. بهترین و مناسب ترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟

موجبات خنده و شادی را فراهم می آورند ارباب جان. چرا بکشیمشون؟ اینا رو نابود کنیم بعد چی کار بکنیم؟ بشینیم مگس بپرونیم؟ بذارین باشن. همه ی دربارهای پادشاهی به دقلک نیاز دارن.

6. در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی(مار محبوب ارباب)خواهید داشت؟

نشون ندادن رفتار ناشایست یک نوع رفتار شایسته است.

7. به نظر شما چه بلایی سر موها و دماغ لرد سیاه آمده است؟
همین امروز صبح سر کلاس تغییر شکل این موضوع رو برای جیغول منحوس توضیح دادم. ایشون با مد آینده پیش میرن و کلیه ی این تغییرات خودخواسته و در راستای کمال بیش از پیشه.


8. یک نمونه از کارهای بی رحمانه و سنگدلانه و سیاهانه خود را شرح دهید.
سرظهر خواهر کوچیکم تو حموم بود و والدینم بیرون. یک ساعت ونگ زد که برم شامپو بهش بدم. نشسته بودم زل زده بودم به دیوار اما بلند نمیشدم برم کمکش. نیازه ادامه بدم؟!


9. نظر خود را بصورت کاملا خلاصه درباره این واژه ها بیان کنید:

ریش : مثال پشم گوسفندان

طلسم های ممنوعه: ممنوعه؟! یعنی چی ممنوعه؟ اینا هم که هرچی دم دستشون میاد رو ممنوع میکنن. یعنی مثلا من بگم نشستن رو این صندلی ممنوعه. آیا افراد موقع استفاده از این کامپیوتر به صورت ایستاده میتونن لذت ببرن واقعا؟!

الف.دال: خخخخ

دلمون تنگ شده بود براتون لرد سیاه.


در زندگی گذشته تون اسم شما ملیندا بوبین بود.البته حالا میتونین ادی باشین.
آواتار شما به نظر ارباب بسیار وحشتناکه!(وحشتناک از نوع مرگخوارانه)

خب...مرگخوار شدن و بعد از اون قطع کردن فعالیت.چندان سابقه درخشانی محسوب نمیشه.ولی کسی که یکبار قبول شده مسلما لیاقت شانس دوم رو هم داره.

تایید شد.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۳ ۲:۴۸:۰۹
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۳ ۲:۵۹:۱۷

تفاوت را احساس کنید:
این ----» :-| مثالی مناسب از همه ی انسان هاست.
این -----» : | لرد سیاه است.

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۸:۱۵ چهارشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۲
#12
1- اولین مخترع این معجون که بود و چگونه به فرمول این معجون دست یافت؟6 نمره

پرفسور. تمام بعد از ظهر را در کتابخانه گذراندم. این معجون بسیار قدیمی و بسیار قدیمی است! در حدی قدیمی است که هر کس و ناکسی به خودش اجازه داده با ماجرایی من در آوردی خود را کاشف آن معرفی کند منتها در میان این همه داستان گمراه کننده من مطالب مربوط به "اومولیاس اسکولیاس" رو از همه منطقی تر یافتم.

پسر بچه ای هشت ساله بوده و جوجه دوست. مادرش اما ساحره ای بسیار توانا در معجون سازی. یک روز که مادرش به قصد تهیه ی علف از خانه خارج میشود و نکات ایمنی لازم اعم از "دست تو مخاخت نکنی، لب حوض جیش نکنی، گربه رو کیش نکنی" را به وی گوشزد کرد و از خانه خارج شد. اومولیاس طبق روال هر روز به جوجه بازی اش مشغول بود که ناگهان صدای زنگ در بلند شد.
- کیه کیه در میزنه درو بلنگر میزنه؟
- منم منم مادقِت. غذا اوقدم واست.
- نه نه تو مادر من نیستی. مادر من لحجه ی فرانسوی نداره.
اما تیزهوشی اومولیاس فایده ای نداشت و فرد دارای لحجه ی فرانسوی با عصای قدرتمندش در خانه را ترکاند و داخل شد.

- ای غریبه ی متجاوز. الهی که بواسیر بگیری. برو بیرون وگرنه میدم این جوجه بخورتت.

غریبه ی متجاوز قهقهه ای سر داد و به سمت اومولیاس قدم برداشت. جوجه اش را از دستش گرفت و در یک چشم به هم زدن کله اش را کند و باقی بدنش را به کوچه پرتاب کرد. کله را کف دست اومولیاس گذاشت و وی را به گوشه ی حیاط پرتاب کرد. به سمت زیرزمینی که محل کار مادرش بود رفت.

اومولیاس که میدانست کاری از او بر نمی آید گوشه ی حیاط نشست و در سوگ جوجه اش عر زد تا اینکه غریبه هرچه که میخواست را از زیرزمین دزدید و خانه را ترک کرد.

اوملیاس بسیار سرخورده و افسرده شده بود. خون کله ی جوجه بند آمده بود و وی به مراسم تدفینی باشکوه فکر میکرد اما قبلش تصمیم گرفت سری به زیرزمین بزند.

مرتیکه ی غریبه زیرزمین را تقریبا خالی کرده بود و تنها دیگ در حال جوشش مادر اوملیاس همچنان روی آتیش قل قل میکرد. اومولیاس با قلبی سرشار از درد و روحی زخم خورده به طرف دیگ رفت و کله ی جوجه را داخل آن انداخت. دستش به دستگیره ی دیگ گرفت و زخم شد و خون آمد اما او ناامید نشد و شروع به دعا کرد. پس از چند لحظه صدای جیک جیک جوجه به هوا رفت. اومولیاس وی را بیرون کشید و با ماچ و بوسه پذیرایی نمود. در همین اثنا مادر وحشتزده به زیرزمین آمد و پس از در آغوش کشیدن اومولیاس ماجرا را جویا شد.

اگر چه آنها همه چیزشان را از دست داده بودند اما مجموع این ماجرا منجر به کشف این معجون ارزشمند شد چرا که مادرش در حال تهیه ی معجون تغییر شکل بود و علف ها را برای اضافه کردن به ماده ی در حال جوشش گرفته بود منتها اومولیاس به صورت اتفاقی توانسته بود توانایی آن معجون نصفه نیمه را کشف کند.

2- مواد اولیه و نحوه ی ساخت این معجون را به اختصار شرح دهید.ذکر کنید در پایان رنگ مطلوب برای این معجون چه خواهد بود؟ 10 نمره

یک عدد موجود زنده که یا فاصله ی زیادی تا مرگ نداشته باشد و یا فاصله ی زیادی از مرگش نگذشته باشد. خون تازه ی خود فرد یا اهدا شده از جانب سایر علاقه مندانِ علاقه مند به فرد. پشم جانواران. مقداری روغن زیتون. نمک و فلفل به مقدار لازم. تعدادی سیب زمینی برای لعاب گرفتن کار.

برای به عمل آمدن درست این معجون زیرش باید خیلی زیاد باشه و مواد باید خوب با هم مخلوط بشن و حسابی بجوشن.


3- دلیل اینکه پروفسور پرنس قصد داشت نحوه ی ساخت معجون را به صورت عملی نشان دهد چه بود؟ 5نمره

از اونجایی که پرفسور بسیار دانا و با معلومات هستند می دونستن که علم رو باید هم به صورت تئوری و هم به صورت عملی به دانش آموزان جویای علم یاد داد تا مطلب کاملا منتقل بشه و از طرفی کلاس سرشار از دانش آموزان خون فاسد و نفهمی بود که بود و نبودشان فرقی نمیکرد و پرفسور به خوبی به این حقیقت واقف بود. و از طرف دیگر هم قصد داشت به دانش آموزان نخبه و جویای علم کلاسش بیاموزد که در راه علم جون انسان های بی مصرف هیچ ارزشی ندارد.

4- شرط اصلی استفاده از این معجون را بیان کنید.4 نمره

تجربه نشون داده که وضعیت بدنی که برای این معجون استفاده میکنیم باید طوری باشه که روحش هنوز جسم رو ترک نکرده باشه در حالی که جسم عملا فاقد استفاده و فاقد توانایی ادامه ی حیاته.


5- آخرین بار این معجون توسط چه کسی مورد استفاده قرار گرفت؟ مختصری در خصوص زندگی او توضیح دهید. 5 نمره

لرد ولدمورت. لرد کبیر. لرد سیاه. در وصف ایشون چی میتونم بگم استاد؟ چی میتونم بگم واقعا؟ کلمات از توصیف فضل و کمالات ایشون ناتوانن و بنده ی حقیر کی هستم که بخوام زندگی سرشار از موفقیت و افتخار ایشون رو بازگو کنم. از طرفی تصور نمیکنم کسی در این جهان باشه که از ابعاد زندگی پر رمز و راز ایشون باخبر باشه.


تفاوت را احساس کنید:
این ----» :-| مثالی مناسب از همه ی انسان هاست.
این -----» : | لرد سیاه است.

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۳:۲۶ چهارشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۲
#13
تکالیف جلسه دوم :


1- انواع مغز های چوبدستی را بنویسید!( 5 مورد و هر مورد 1 امتیاز)

- موی تک شاخ
-پر ققنوس
-رگ قلب اژدها
-موی سناتور
- موی دم تسترال
- پشم؟!

2- انواع جنس چوبدستی های جادوگری را بنویسید.( 3 مورد و هر یک امتیاز!)


-چوب درخت بید
-چوب درختِ گلاب به روتون گیلاس تازه شکوفه زده
-چوب درخت چنار


3- تفاوت طول چوبدستی های حال حاضر و عصاهای جادوگری زمان قدیم، چه تفاوتی را در مقدار انرژی خروجی برای انجام جادو ها باعث میشد؟ ( با استفاده از قوانین فیزیک مشنگی!) ( 10 امتیاز)



عصاها بزرگ بودن... خفن به نظر میرسیدن و زیادی تو چشم بودن. یعنی طرف نمیتونسته یه عصا رو بکنه تو شلوارش و بره یواشکی کسی رو بکشه که این خودش اولین دلیل نیازمندی تغییر سایز عصا به چیزای کوچیکتر بوده منتها بعدا که چوبدستی سازها دیدن با کم کردن طول عصا انرژی با سرعت و ژول بیشتری منتقل میشه هی شروع به کوچیک تر کردن عصاها کردن تا تبدیل به این چیزی شدن که ما الان استفاده میکنیم. لازم به ذکره که اگه چوبدستی از یه حد مشخصی کوچیکتر باشه تحمل انرژی خروجیش رو نداره و میشکنه.


4- تفاوت در چوب به کار رفته در ساختار چوبدستی های جادوگری، چه تاثیری در قدرت آنها دارد؟ ( با استفاده از قوانین علوم تجربی مشنگی!) ( 10 امتیاز)

: |
تست آی کیو میگیرین؟!
چوب هرچی محکم تر باشه بهتر انرژی رو انتقال میده. چوب دستی های زرپرتی در دوئل ها سر صاحبانشون رو بر باد میدن. چوب باید ضد چاقو، ضد گلوله و ضد باتوم باشه.
در طول تاریخ جادوگرهای زیادی جونشون رو به دلیل زپرتی بودن چوب به کار رفته در ساختار چوب دستی هاشون از دست دادن در نتیجه وزارت جادو قانونی رو تصویب کرده که هیچ چوبدستی سازی حق نداره چوبای به کار رفته در چوب دستی هاش رو خودش تهیه کنه و همه باید برن از اتحادیه ی کنترل کیفیت چوب چوبدستی سازی بخرن چوبا رو. واسه همینه که از سال 1765 به بعد قیمت چوب دستی اینقدر زیاد شد. منتها هیچ کدوم از این اقدامات نتونست تضمین مناسبی برای جون جادوگرها باشه و همچنانم تلفات میدیم.

5- چوبدستی مرگ چرا بدون هیچ یک از مغز های شناخته شده بود و فقط از چوب تشکیل شده بود؟ ( 2 امتیاز)

چونکه چوب دستی مرگ نسل جدید چوبدستی هاست و هوشمنده و به صورت وایرلس انرژیش رو از محیط میگیره.

تکلیف اضافی:


یک رول بنویسید و در آن نحوه ی اختراع اولین چوبدستی جادوگری توسط آبراهام اولیوندر را بنویسید.( 7 امتیاز)


در یک بعد از ظهر کسالت آور آبراهام اولیوندر روی مبل راحتی اش چپق میکشید و افق های دوردست را روی سقف خاکستری منزلش تصور میکرد که ناگهان در با شدت باز شد. آنتوآن پسرش بود که عصایی دو برابر قدش را حمل میکرد و به نفس نفس افتاده بود.
- هوی! باز دزدی کردی پسره ی الدنگ؟ معلوم هست تو چه مرگته؟ نونت کمه... آبت کمه... چه مرگته دزدی میکنی هی؟

آنتوآن عصایی که گویا بسیار سنگین بود را کشان کشان تا نزدیکی مبل پدرش برد و روی زمین گذاشت. سپس با سرعت به طرف در برگشت و آن را بست و قفل کرد.
- پسره ی نفهم! دارم با تو حرف میزنم. نکنه کردن دنبالت؟ الان اینجان؟
- نه ولی ممکنه بیان دنبالش.
- آخه این به چه درد تو می خوره؟ عصا رو نه میشه فروخت و نه میتونی قبل از هیفده سال استفاده کنی ازش. من چی کار کنم با تو بچه؟
- عصای مرلانه.
- چی؟!
- گفتم عصای مرلانه. داشتم تو مرکز شهر می پلکیدم که یهو چندتا دزد سیاه پوش از موزه ی مرکزی دویدن بیرون. کیسه های بزرگی حمل میکردن. جاروهاشون دم در آماده بود. سوار شدن و همینجور که داشتن میرفتن بالا این از کیسه ی یکیشون افتاد. فک کنم نفهمید چون برنگشتن دنبالش. منم قبل رسیدن مامورها اینو اوردمش. البته وسطش ترک خورده بخاطر افتادن از ارتفاع. نمیدونم هنوز کار میکنه یا نه.

آبراهام سیخ شدن موهای پشت گردن و کف سر خود را حس میکرد. به عصا نگاهی انداخت. کنده کاری های کهن و چرک های عمیقی که در شیارهای آن جا خوش کرده بود قدمت عصا را تایید میکرد. نفسش بند آمده بود. از یک طرف بسیار شگفت زده بود از طرف دیگر عصبانی که ناگهان فردی شروع به کوبیدن در کرد. آبراهام و آنتوآن بر سر جای خود خشک شده بودند و صدای کوبش در هر لحظه بلند تر میشد تا اینکه ماموران حفاظتی موزه با رداهای قرمز و عصاهای قدرتمند خود وارد خانه و سپس وارد اتاق شدند.

- دیدی گیرت اوردیم پسره ی دزد؟ بقیه ی اشیا موزه کجان؟
- م م م من ب ب بر نداشتم. ایی ایین از کیییسه ی ددددزدها افتاد.
- دروغگو.
و مامور عصایش را به طرف پسرک گرفت و در یک چشم به هم زدن خاطرات پسرک فضا اتاق را پر کرد. حق با او بود. دزدها سایر اجناس را برده بودند.

یکی از ماموران به طرف عصا رفت و با مشاهده ی شکاف عظیمی که از ابتدای دسته تا پایین آن ایجاد شده بود دچار حمله ی قلبی شد اما مامور ارشد پس از اندکی تفکر آبراهام و پسرش را مقصر این ماجرا معرفی کرد و به آنها گفت که تنها یک هفته وقت دارند تا این عصا را درست کنند. آبراهام به حکم معترض بود اما هیچکس از او و پسرش که سوسابقه ی دزدی داشت حمایت نمیکرد.

آنها پنج روز تمام روی عصا کار کردند اما هرچه بیشتر تلاش می کردند شکاف بزرگ تر میشد. آبراهام تقریبا نا امید شده بود و هر روز هنگام کار خود را پشت میله های زندان تصور میکرد تا اینکه یک شب خواب دید جنی به اون یک ترکه چوب داد که با آن می توانست هرکاری انجام دهد. اینگونه بود که صبح روز بعد با یک تبر عصا را از وسط نصف کرد و سپس به تراش و شکل دادن دسته ی پایینی آن تا نزدیکی مغزش پرداخت. پس از اتمام کار عصا بی شباهت به ترکه چوب خوابش نبود.

آبراهام و پسرش آن شی جدید را در حیاط پشتی خانه شان امتحان کردند و در کمال تعجب متوجه شدند قدرت عصا از قبل هم بیشتر شده. آنها با شادی و ذوق اختراع جدیدشان را به وزارتخانه بردند و به دلیل ظاهر و نحوه ی استفاده ی آن، چوبدستی معرفی اش کردند.


تفاوت را احساس کنید:
این ----» :-| مثالی مناسب از همه ی انسان هاست.
این -----» : | لرد سیاه است.

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس تغیير شكل
پیام زده شده در: ۱۲:۳۴ چهارشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۲
#14
1. به نظر شما چه بلاهایی طی سالهای دوران دانش آموزی تا ولدمورتی سر تام ریدل اومده که به این روز افتاده؟ کامل توضیح بدین! (10 امتیاز)


بلا؟ هیچ. ایشون بعد از کشف کردن طلسم سفر به آینده از پیشرفت سریع و دستاوردهای طویل صعنت مد به وجد آمدند و درجا به یکی از سالن های زیبایی تازه تاسیس در کوچه ی دیاگون رفته و بسیار رو مد روز آینده شدند. در طی این سالها هم از اونجایی که همیشه در درس تغییر شکل نمره ی کامل می اوردن و بسیار در این مبحث تبحر دارن تونستن این گریم فوق العاده رو حفظ کرده و از رشد موها و دماغشون جلوگیری کنند.

2. جیمز چرا دیر رسید سر کلاسش؟ (5 امتیاز)

به ما چه چرا شما دیر رسیدید سر کلاس استاد. ما فقط چهارتا دانش آموز زپرتی هستیم استاد. اصن هر وقت صلاح دونستید دیر بیاید سر کلاس استاد. بعدشم... ما اینقدر محو جوجه نهنگ هندسام شما که روی میز جولان می داد بودیم که گذر زمان رو حس نکردیم.

3. حضور آقای بلوپ در کلاس چه فایده ای داشت؟ (5 امتیاز)

استاد. حضور آقای بلوپ به قدری سودمند و مفید بود که پیشنهاد میکنم حتما در جلسات بعدی هم ایشون رو همراه خودتون بیارید. اصن کلمات از وصف فواید ایشون عاجزند استاد. استاد کاش ما هم مث شما آقای بلوپ داشتیم اون وخ اینقدر اقدام به خودکشی و دگر آزاری و ابداع انواع طلسم های زجر آور نمی کردیم استاد. حیوانات خانگی به زندگی آدم معنا می بخشن استاد.

4. یه نقاشی از مورفین گانت قبل از اعتیاد و بعد از اون برام بکشین. اگه دوس دارین می تونین چندتا تصویر بکشین و به مرور اعتیادشو نشون بدین تا لحظه ی تبدیل شدنش به یه کپه لباس! بدون استفاده از جادو {فتوشاپ!} با نرم افزار paint که رو سیستم همه تون هست! نقاشیتون هر چقد کثیف تر و شلخته تر امتیازتون بالاتر، هر چقد تمیزتر و سوسول تر و با استفاده از نقاله و گونیاتر (!) امتیازتون کمتر! (10 امتیاز)

تصویر کوچک شده


تفاوت را احساس کنید:
این ----» :-| مثالی مناسب از همه ی انسان هاست.
این -----» : | لرد سیاه است.

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۱:۵۹ چهارشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۲
#15
۱) نظرتان در مورد ازدواج ماگل ها و جادوگر ها چيست؟ توضيح داخل درس را حتما بخوانيد و علاوه بر آن مي توانيد نظر خودتان را هم بگوييد يعني نظر دالاهوف را نقد كنيد يا تاييد كنيد و دليل تاييدتان را بنويسيد و يا تكميل كنيد. (۱۰ نمره)

نظر مثبتی ندارم جناب استاد. خود پدیده ی ازدواج حرکتی مسخره و زندگی به باد ده است و اینجانب به عنوان عضو ارشد حزب ساحره های فمنیست، عالم و آدم را از این مجموع فرایند منحوس منع میکنم منتها وقتی پدیده ی "ازدواج ماگل ها با جادوگر ها" به عنوان یک مسئله ی روشنفکرانه و اوپن مایندانه در جامعه مطرح میشود است که موهای پشت گردن هر اصیل زاده ای سیخ شده و وادار به مبارزه با این تفکرات فرهنگ به باد ده میشود.
بر طبق استدلال پارگراف بالا جمع بندی نظر بنده ی خفنز این است که ازدواج اصیل زادگان با اصیل زادگان پدیده ای مبارک در راستای ادامه ی بقای نسلی قدرتمند است و ازدواج ماگل زادگان با اصیل زادگان یک تهاجم فرهنگی بسیار مخرب و بسیار تمدن از بین ببر است.
ام... استاد؟ خب ما نمی خواهیم روشنفکر باشیم. چی کار کنیم استاد؟ ما می خواهیم در جهل مرکب ابد الدهر بمانیم استاد. نمیشود که شما بخاطر انتخاب ما به ما نمره ندهید استاد. هر مشنگی میداند که جواب این سوال "بله بله بسیار می پسندم. بسیار امر خوبیست. بسیار خوشحال و شاد و خندان با هم می زییم." است منتها من انسانم استاد! من حق انتخاب دارم. مرلین هم این حق را به من داده. نمره کم نکنید استاد. بگذارید از همین سن یاد بگیرم حرفم را بزنم!!

۲) دالاهوف با چه اصواتي در كلاس خميازه ميكشيد؟ سه مورد ذكر كنيد. (3 نمره)
در دستور زبان فارسی اصوات را نمی نویسند. اصوات را باید با تار صوتی تولد کرد و به همین دلیل اینجانب در جلسه ی بعد سر کلاس و با کمک دوستان و اساتید مربوطه، سمفونیی که با الهام از اصوات خمیازه ی استاد عزیز نوشته ام را به صورت زنده اجرا خواهیم کرد.


۳) جاهاي خالي را با عبارات مناسب پر كنيد.

_ شماره حساب گرينگوتز پرفسور دالاهوف _ را نمی دانم اما شماره حساب من $$%@*&^@#$است. یه لحظه. بله بنده رو از دور صدا کردند که بیا... و در گوش ما گفتند که گویا شماره حسابتان !@#$%^&*() _ است. (۵ نمره)
_ دانش آموزاني كه با شنيدن عبارت ازدواج ماگل و جادوگر لب هايشان را گاز گرفتند _بی بخار و بی بته هستند چرا که باید به جای گاز گرفتن لب هایشان در جهت اعتراض شروع به هوار کشیدن می کردند! ام چیزه. نمره نمی دی استاد؟ یعنی ما بگوییم که همین یه ریزه واکنش را هم نباید نشان میدادند و عقب افتاده از فرایند پیشرفت تمدن_ هستند؟ (۵ نمره)
_ دانش آموزاني كه موافق ازدواج ماگل و جادوگر بودند _یه مشت موجود بی مصرف و مناسب برای تست کردن انواع طلسم های سیاه بودند اما نمره نمیدهید دیگر و ما هم نمره نیاز داریم پس لابد بسیار روشنفکر و اوپن مایند _ هستند. (۵ نمره)

۴) اگر عاشق بشويد.. با يك ماگل ازدواج ميكنيد؟ فقط بله يا خير. ( ۲ نمره)
خیر. در ضمن. دیشب که داشتم یک کتاب در رابطه با طب سنتی مطالعه میکردم متوجه شدم که عشق یک نوع مرض است و با زالو درمانی بهبود می یابد.
اگر به تحقیقات و مطالعات جانبی ما نمره نمی دید پس دیگه به چی نمره می دید؟
۵) نام ماگل ها و جادوگرهايي كه در كتاب هاي هري پاتر با يكديگر ازدواج كرده اند را بنويسيد.

ویزلی ها. خود هری پاتر. لرد گرانقدر. دامبلدور. مک گناگل یا یه چیزی تو همین مایه ها بود فامیلیش. لوپین. مودی مد آی و دوستان.


ویرایش شده توسط آدریان پیوسی در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۲ ۱۲:۱۵:۰۹
ویرایش شده توسط آدریان پیوسی در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۲ ۱۲:۴۰:۴۶

تفاوت را احساس کنید:
این ----» :-| مثالی مناسب از همه ی انسان هاست.
این -----» : | لرد سیاه است.

تصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۰:۰۰ چهارشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۲
#16
نام : آدریان

نام خانوادگی : پیوسی

لقب : اِدی!!

گروه : اسلیترین

سن : 20

نژاد : انسان- اصیل زاده

چوبدستی : ام... یادم نمیاد چوب دستی ها تو کتاب چ ویژگی هایی داشتن و نمیخوام هم چرت و پرت تقلیدی بنویسم پس فرض رو بر این میگیریم که از لحاظ ابعاد اینقدر در اینقدره و نسبتا قوی هم هست. اصن فک کنید ندیدید این قسمت رو:دی

ویژگی های ظاهری : در اصل موهای قهوه ای موج دار که مدام رنگشون رو تغییر میده... قرمز نارنجی سبز آبی! بلند تا کمر. صورت بیضی شکل. چشمان درشت قهوه ای. دماغ کشیده و استخوانی. پوست سفید اما نه شیر برنجی! لاغر اندام اما نه استخونی! قد حدود 168 .

ویژگی اخلاقی : بد اخلاق. بی حوصله. مغرور. متوقع. جاه طلب. نژاد پرست و علاقه مند به شرکت در بحث های لفظی برای به چالش کشیدن مخاطبین و به نمایش گذاشتن استعدادها و توانایی هایش در سخن وری.

معرفی کوتاه : دانش آموزی درسخوان و سرکش در هاگوارتز و مرگخواری زیرک و محافظه کار. تا به حال در هیچ یک از قتل های اعضای محفل نقش نداشته است اما از راه های دیگر با لیاقتی اش را به لرد سیاه اثبات میکند.

علاقه مندی ها : هیجان دانش و باز هم هیجان. آدرنالین!

سیر مدافع : اژدها هم اوکیه؟ اگه نه ققنوس.

تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۲ ۹:۱۵:۲۶

تفاوت را احساس کنید:
این ----» :-| مثالی مناسب از همه ی انسان هاست.
این -----» : | لرد سیاه است.

تصویر کوچک شده


پاسخ به: اگه کلاه گروه بندی رو سرتون بگذارن تو کدوم گروه می افتید؟ چرا؟
پیام زده شده در: ۱۹:۴۹ سه شنبه ۱ مرداد ۱۳۹۲
#17
بی نهایت خودخواه و جاه طلبم. بی نهایت بی حوصله ام. گاهی خودمم باورم نمیشه اینقدر حرف بد بلدم. از یادگرفتن لذت میبرم و عطش برتری جویی دارم.

نژاد پرستم. از بچه سوسولا خوشم نمیاد. صورتی تنم نمیکنم!

احتمالا اسلیترین وگرنه حاضرم هافلپاف رو برم ولی نفرستنم گریفیندور. همه ویزلی ها اونجا بودن!


تفاوت را احساس کنید:
این ----» :-| مثالی مناسب از همه ی انسان هاست.
این -----» : | لرد سیاه است.

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۲۱:۴۸ دوشنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۲
#18
ساعت پاندولی و بزرگ سالن اجتماعات گریفندور نیمه شب را اعلام می کرد که هری در تختش قلتی خورد. عرق متکایش را خیس کرده بود و نفس نفس میزد چرا که کابوسی نامعقول آرامش خواب را از وی ربوده بود.

ابتدا خود را در راهروهایی تو در تو با کاغذ دیواری هایی گلدار و آشنا یافته بود که پس از دویدن هایی بی حاصل به سالن پذیرایی خانواده ی دورسلی ختم شدند. سالن کوچکتر از حد معمول به نظر می رسید و وسایل جا به جا شده بودند. سعی کرد در خروجی را پیدا کند اما گویی در آن اتاق حبس شده بود. به سمت پنجره ها هجوم برد اما پشت آنها هیچ چیز جز سیاهی نبود. در تقلا برای پیدا کردن راه خروج بود که ناگهان صدای رسا و هول انگیز زنی از پشت سر باعث سیخ شدن موهای گردنش شد.
- هررررری پاااااتر...

هری به پست سرش نگاه کرد. صدا به عمه مارچ تعلق داشت که مانند آخرین دیدارشان مثل بادکنکی هلیومی درست پشت سرش در هوا معلق بود.
- هرررررررییی پااااااترررر...

به هر حال تنها بودن با عمه مارچ باد کرده و عصبانی در یک اتاق بی در، خوش آیند نبود و زانو های هری وحشتزده هم سست شده بودند. جیب هایش را گشت. به نظر نمی آمد که چوبش تمایلی به همراهی وی در این کابوس داشته باشد.
- من گررررسنه ام هرررری پاااااتر...

هری آرام آرام عقب رفت تا اینکه از پشت به دیوار چسپید. لرزان به طرف آشپزخانه ی اوپنی که در انتهای سالن از همیشه کوچکتر به نظر میرسید حرکت کرد.
- م م م ممممشکلی نیست عمه مارچ. ا ا ا الان براتون یه استیک خوشمزه درست میکنم.
- مننننن گررررسنه ام هرررری پااااتر...
- اصلا ممممشکلی نیست...

و تقریبا به آشپزخانه رسیده بود که مارچ بادکنکی با آن چهره ی کبود و ورم کرده به طرفش حرکت کرد.
- می خوام تووو رووو بخووورم هررریی پااااتر. تو اییین بلا روووو سررر من اوررردی پسره ی افلیج!

و هری با یک پرش از روی اوپن گذشت و خود را به کشوی بزرگ کنار گاز رساند.
- مییی خواااام تووو رووو بخووورم هررری پاااااتر...

مارچ تقریبا به آشپزخانه رسیده بود که هری بزرگترین کارد داخل کشو را بیرون کشید. درست قبل از اینکه مارچ بتواند با آن دهان باز و سیاه وی را یک لقمه ی چپ کند، کارد را در شکم او فرو کرد. مارچ با صدایی گوز مانند شروع به چرخیدن در فضا کرد. بر اثر خالی شدن بادش با سرعت زیاد به همه جا برخورد می کرد که هری از آن کابوس شوم بیدار شد و روی تخت خیس از عرقش به نفس نفس نشست.

____________________________

با اینکه خیلی تاکید کردید که نمایش خوب لزوما بلند نیست منتها باید بگم حدود چهارساله هیچی ننوشته بودم و این تنها چیزی بود که تونستم سر هم کنم. با تشکر مجدد از جیمز که عکس لازم برای این پست رو در اختیارم گذاشت چون خودم نمیتونم ببینمش همچنان!

پ.ن: مُردم اینقدر ویرایش کردم:دی ده تا غلط املایی داشتم!

_________________
بلند بودن و نیودن نمایشنامه به سلبقه ی شخصی شما بستگی داره!البته نمایشنامه بلند خوانندرو خسته میکنه!
جالب بود!
تائید شد!


ویرایش شده توسط princess در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۳۱ ۲۱:۵۴:۳۱
ویرایش شده توسط princess در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۳۱ ۲۱:۵۵:۲۶
ویرایش شده توسط princess در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۳۱ ۲۱:۵۸:۰۶
ویرایش شده توسط princess در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۳۱ ۲۲:۰۵:۱۴
ویرایش شده توسط فلور دلاکور در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۱ ۲۰:۳۶:۵۳

تفاوت را احساس کنید:
این ----» :-| مثالی مناسب از همه ی انسان هاست.
این -----» : | لرد سیاه است.

تصویر کوچک شده


Re: وداع با آخرین پاتر
پیام زده شده در: ۱۵:۴۳ دوشنبه ۵ دی ۱۳۹۰
#19
اگه هزار بار دیگه هم برگردم به شب تولد یازده سالگیم بازم تا صبح با هیجان و ترس منتظر فرود اومدن متور سیکلت هاگرید رو سقف می مونم!

هاگوارتز و دنیای جادویی رولینگ برای من خیلی معنی ها می ده. من طرفدار فیلم ها نبودم (گرچه اولین بار نه یا ده سالم بود که با دیدن فیلم اول هری پاتر رو شناختم) و اصلا شخصیت هاش رو دوست نداشتم. شاید بشه گفت هیچ وقت مثل بقیه شوق و ذوق خاصی واسه بیرون اومدن کتاب یا فیلم ها نداشتم. معمولا همیشه چهار پنج ماهی بعد اینکه تب هر کتاب یا فیلم می خوابید من می دیدمشون. فقط دو جلد از کتاب ها رو دارم که یه جلدش رو خریدم و اون یکی هدیه است. بقیه رو پی دی اف خوندم. فیلم های هفت، سه، دو، یک رو هم دارم و اینا رو گفتم که بگم من با کتاب ها و فیلم های این مجموعه زندگی نکردم. من با داستان و دنیای جادوییشون زندگی کردم. نمی دونم این چوب دستیی که با وصل کردن یه سری خرت و پرت و بعد رنگامیزی به این خوبی درست کردم مال سن سیزده سالگیمه یا چهارده سالگی ولی یکی از با ارزش ترین چیزهای اتاقمه برام... هنوز هیچ کدوم از اعضای خانوادم ندیدنش. همیشه وقتی تو خیابون راه می رفتم همه ی ملت رو می پاییدم مبادا چیزی از قلم بیوفته چون همیشه تو کتاب های رولینگ مشنگها نمی دیدن که جادوگرهای اطرافشون چ گند هایی می زنن:دی نمی خواستم حتی یه لحظشم از دست بدم.

به هر حال تموم شدن فیلم ها و کتاب ها برای شخص من به معنی پایان پاتر نیست... به هیچ عنوان. من واسه ابد این شادی کودکانه رو نگه می دارم:)

با احترامات
M.B

Thanks j.k


تفاوت را احساس کنید:
این ----» :-| مثالی مناسب از همه ی انسان هاست.
این -----» : | لرد سیاه است.

تصویر کوچک شده


Re: خادمان لرد سياه به هم مي پيوندند(در خواست مرگخواريت)
پیام زده شده در: ۸:۲۷ یکشنبه ۷ آذر ۱۳۸۹
#20
گفتید باز بیام پر کنم فرم رو ولی لازم به ذکر میبینم که اینا بعد دوماه همچنان نام منحوس الف دال رو از کنار شناسه ی من بر نداشتن!

سابقه ی عضویت در گروه مرگخواران ؟

افتخار پر کردن این فرم رو قبلا داشتم میشه اسمش رو گذاشت سابقه؟!

سابقه ی عضویت در محفل ؟

آقا شما چرا همش ناکامی های ملت رو میکوبین تو سرشون! خو همین کارا رو میکنید بچه مردم عقده ای و معتاد میشه دیگه. یه بار گفتم گولم زدن بردنم الف دال حالا هی همه جا تو جمع خزم کنید!! حیف الان میخوام بیام تو گروه وگرنه...!!

مهم ترین تفاوت بین دو جبهه ی سیاه و سفید ؟
میبینم که تمام موجودات تک سلولی حاضر در جمع این تفاوت در رنگ رو درک کردن!

نظر شما درباره کچلی و جادوگران کچل؟
والا به نظر من خوبیش اینه که آدم باطن کچل و بی آرایشی داشته باشه و ظاهر رو نباید ملاکی بر باطن برای قضاوت قرار داد. همین تامی جون خودم رو که در نظر بگیری, وقتی ظاهرش رو میبینی چنان محو اون چشمای شکاف دار و کله پراژکتوریش میشه که زمان از حرکت دست میکشه اما اگه باطنش رو یه نگاه بندازی درک میکنی کچلی باطنی یعنی چی!! من عاشق همین کچلیش شدم... خیلی ملوسه!

بهترین و مناسب ترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟
مگه نابود نشدن؟! باو اینا عین این جمعیت حشرات میمونن نگران نباشید فصل سرما شروع بشه خود به خود منقرض میشن. اگر هم خیلی تو دستوپاتون بودن و بدتون میاد یه سر برید همین سوپرمارکت سر محل یه اسپری محفلی کش بگیرید حله!

در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی(مار محبوب ارباب)خواهید داشت؟
آخی من اینقدر مار دوست دارم که نگو! هر جا خواستم برم با اجازه ی تامی جونم میندازمش رو شونه هام تا هم من گرم بشم و یه خروار کلاس داره هم ناجینی بدون اینکه خسته بشه از مناظر اطراف لذت ببره.

به نظر شما چه بلایی سر موها و دماغ لرد سیاه آمده است؟
بچه تو باز شروع کردی؟! مامان این هنوز نیومده؟! میفرستمش پرورشگاها!!

یک نمونه از کارهای بی رحمانه و سنگدلانه و سیاهانه خود را شرح دهید.

بخاطر تامی جونم به لیست خواستگارم خیانت کردم:bigkiss:!!

نظر خود را بصورت کاملا خلاصه درباره این واژه ها بین کنید :


ریش :
تامی یه بار میذاری ببینم بهت میاد یا نه؟!

طلسم های ممنوعه:
هووم... این جامعه یه مدلی شده که یه ممنوعه میذارن ته همه چیزو ملت رو میکنن لای منگنه! قانون میشکنیم و خورسندیم!

الف دال: باز شروع کردی؟! باز کوبیدی تو سر من این ننگو؟! اگه به تامی نگفتم بیاد زبونتو از ته حلقت بکشه بیرون!!


اولا:
سیگار کشیدن در فضای خانه ریدل،انجمن مرگخواران و در شعاع صد متری ارباب اکیدا ممنوع میباشد.من نمیخوام مرگخوارانم سرطان بگیرن!

دوما:
دادن دسترسی مرگخواری به شما مستلزم گرفتن دسترسی الف دالتونه.و تا جاییکه میدونم الف دال الان مسئول نداره.برای همین به مدیرا اطلاع داده میشه که ترتیبشو بدن.

سوما:
تامی جون دیگه کیه؟!!این اسم رو فورا فراموش کنین.از این به بعد فقط با "ارباب"، "لرد سیاه"،" مای لرد" و القابی شایسته مانند اینا میتونین لرد ولدمورت رو خطاب کنین.


خوش اومدین.

تایید شد!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۹/۹/۷ ۱۴:۰۹:۴۰

تفاوت را احساس کنید:
این ----» :-| مثالی مناسب از همه ی انسان هاست.
این -----» : | لرد سیاه است.

تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.