هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۰:۳۵ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۰
#11
رز به نشانه مخالفت گفت:
- چی به امتحانش می ارزه. بعد از یک ساعت به شکل اولمون بر می گردیم. تازه درس کردن معجون هم یه عالمه وقت طول میکشه.

آندرومدا حرف های رز را قبول کرد و گفت:
- راس میگی. ولی چی کار می تونیم بکنیم.

بعد از چند دقیقه فکر کردن لینی گفت:
- به نظر من راستش را بگیم. این جوری جون خودمون هم راحت کردیم. اون دوتا می خواستن این کار ها را نکنند. به ما چه؟

همه به نشانه موافقت سر تکان دادند و لینی ادامه داد:
- حالا کی میره به ارباب بگه؟

مرگخوارها:
-

آندرومدا بعد از این که دید هیچ کس داوطلب نمی شه گفت:
- می تونیم نجینی را بکشیم.
- چی؟
- نجینیا ارباب دو دقیقه نبینه می میره.
- اشکالی نداره. عادت می کنه. اگه ما نجینی را بکشیم خیلی از مشکلاتمون حل میشه.

ملتِ مرگخوار که دیدن حر های آندرومدا منطقی است با او موافقت کردند و برای این کار مشغول به نقشه کشیدن شدند.




Re: شهربازي ويزاردلند!!
پیام زده شده در: ۱:۰۷ جمعه ۲۸ مرداد ۱۳۹۰
#12
مرگخوار ها به سالن پینت بال رسیدند. ولدمورت یک پس گردنی سفت به دامبلدور زد و گفت:
- رقیب نمی خواهی ریشی.
- اتفاقا چرا. دمبال حریف می گشتیم. کی بهتر از تامی و دار و دستش.

و به این ترتیب ولدمورت و دامبلدور شانه به شانه هم به سمت مسئول برگذاری مسابقه رفتند.

وقتی که به مسئول برگذاری مسابقه رسیدند که مردی قد بلند ولی با هیکل لاغری بود دامبلدور شروع به صحبت کرد:
- سلام. می خواستم ببینم چه طوری باید مسابقه را شروع کرد.

مرد قد بلند نگاهی به لیستش کرد و گفت:
- متاسفاته تا هفته آینده سالن رزرو هستش.

ولدمورت چوب دستیش را در آورد و رو به مرد گرفت و گفت:
- یا همین الان مسابقه را برگذار می کنی یا بندازمت اون دنیا.

مرد که از شدت ترس بدنش رو ویبره رفته بود گفت:
- باشه. باشه. سالن به صورت رایگان تا هر موقعی که خواستید در خدمت شما. فقط پنج نفر از هر تیمی میتونه شرکت کنه.

بعد از صحبت های مرد دامبلدور و ولدمورت شروع کردن برای یار کشی. دامبلدور دستی بر ریشش کشید و بعد از کمی فکر کردن گفت:
- من گلرت و استرجس و سدریک و گودریک را می کشم که با خودم میشن پنج نفر.

ولدمورت هم بدون هیچ معطلی گفت:
- منم رز و بلاتریکس و آنتونین و ایوان را می کشم.

مرد نگاهی به دو تیم انداخت و گفت:
- مسابقه به این صورت که با چوبدستی هاتون به باید به تیم مقابل حمله کنید و مکانی که اون تیم توشه را به تصرف خود در بیارید. راستی هر تیم باید لباس مخصوص تیم خودشا به پوشه.

دامبلدور چوبدستیش را تکانی داد و چند لحظه بعد تمام محفلی با لباس هایی با زمینه سفید که عکس متحرکی از یک ققنوس در حال پرواز بود دیده می شدند.

ولدمورت هم برای این که از دامبلدور کم نیاورد چوبدستیش را تکانی داد مرگخوارها لباسشان به صورت علامت شوم در آمد.

و همه به سمت زمین چمنی که مسابقه پینت بال در آنجا برگذار می شد رفتند.

در زمین چمن پینت بال

زمین مسابقه به شکل زمین فوتبال بود ولی با این تفاوت که به جای دروازه در دو طرف زمین دو قلعه ماکتی بود و وسط زمین هم درخت کاشته بودند. هر دو تیمم در قلعه هایشان رفته بودند و بعد از سوت مرد قد بلند بازی شروع شد. و زمین پر از طلسم های رنگاوارنگ شد.

بیست دقیقه بعد
هنوز هیچ کس آسیب جدیی ندیده بود. بلاتریکس از این وضع خسه شده بود به خاطر همین چوبدستیش را رو به دامبلدور گرفت و فریاد زد:
- آواداکاداورا

نور سبز رنگی از چوبش خارج شد ولی دامبلدور جاخالی داد و طلسم به نفر پشت سرش خورد.




Re: پروژه ی پاترمور
پیام زده شده در: ۰:۰۴ پنجشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۰
#13
یه سوال:

فقط به یه میلیون نفر از کسانی که معما را حل کردند و قلم پر را پیدا کرده اند ایمیل میده؟




Re: رویارویی با ناظران دیاگون
پیام زده شده در: ۲۳:۵۶ دوشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۰
#14
سلام.

یه سوال:

پست 123 من توی سالن ورزشی دیاگون بهش گالیون میدید یا نه؟ اگه میدید چرا نمیدید. و اگه نمیدید چرا نمیدید.




Re: شهرداری هاگزمید(تعامل با ناظران)
پیام زده شده در: ۱۵:۴۳ جمعه ۲۱ مرداد ۱۳۹۰
#15
با سلام خدمت ناظر انجمن.‌

با توجه به استفا گلرت از گروه اوباش خواستار رهبر جدیدی برای این گروهک هستم. چرا که با تمام شدن تابستان فعالیت سایت رو به کاهش می رود. لطفا هر چه زودتر رسیدگی شود.

باتشکر 




Re: نام ورد هایی که بادست انجام میشوند ونیازی به چوب ندارن
پیام زده شده در: ۰:۳۰ چهارشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۰
#16
فقط بعضی از جادو های خاص و ساده میشه. منظورم اینه که آواداکاداورا را نمیشه بی چوبدستی انجام داد.

نمونه های بسیاری دیگه از جادو های ساده بی چوبدستی هست مثلا اسنیپ توی بچه گیش برای لی لی یه کبوتر درست می کنه که پرواز کنه یا هری توی کتاب یک شیشه که توش مار هست را ناپدید می کنه. ولی این ها کارای ساده است. هیچ وقت نمیشه جادو های سنگین را بی چوبدستی انجام داد.( توی هری پاتر )




Re: نام ورد هایی که بادست انجام میشوند ونیازی به چوب ندارن
پیام زده شده در: ۰:۱۳ چهارشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۰
#17
توی هری پاتر که نیاز به چوبدستی همه دارند. مثلا دامبلدور یا ولدمورت ضعیف بود. ولی ممکنه در جا های دیگه به جز هری پاتر بشه. اگه هم تو هری پاتر کسی هست معرفی کنید.




Re: پروژه ی پاترمور
پیام زده شده در: ۱۴:۴۶ دوشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۰
#18
یه سوال:

چرا دیگه نمیشهsign in کرد. باید دوباره بهش ایمیل بدیم؟


ویرایش شده توسط سدریک دیگوری در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۱۷ ۱۴:۴۸:۱۹



Re: نقدستان محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۲۳:۲۹ یکشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۰
#19
این را هم یه نقد کن. دستت درد نکنه.




Re: محفل به روایت فتح
پیام زده شده در: ۲۳:۲۲ یکشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۰
#20
دامبلدور که تازه چیزی را به یاد آورده بود گفت:
- نگفتی اون گنجه کجاسا!!

ریموس دست از حرکت برداشت. روی پاشنه پایش چرخید و رو به دامبلدور گفت:
- دست مرگخوارا.
- پس چی می گی پیداش کردیم.
- خب. منظورم این بود که جاشا پیدا کردیم دیگه.

دامبلدور قافه اش گرفته شد. انگار صاعقه ای خانه ی او را نابود کرده بود. ولی او باید بیشتر درباره این وسیله میدانست. به خاطر همین شروع به صحبت کرد:
- حالا که دست اوناست می تونن ما را نابود کنند؟
ریموس بدون هیچ معطلی جواب داد:
- نه بابا. گودریک گریفندور روی اون طلسمی اجرا کرده که هیچ انسان سیاهی نمی تونه حتی در صندوقچه گنج را هم باز کنه.

دامبلدور به فکر فرو رفت و پس از چند لحظه گفت:
- ریموس برو گودریک را بیار. می خوام دقیقا بدونم که اون صندوق و چیزای توش چی کار می کنند.
- اِ ...چیزه ...راستش ...اِ ...گودریک گم شده.

در خانه ریدل

آنتونین دلاهوف با چهره ای شاد از در ورودی وارد شد. در دستش یک صندوقچه طلایی رنگ که آرم گروه گریفندور روی آن حکاکی شده بود دیده میشد و به علت سنگینی صندوقچه با زحمت آن را حمل میکرد. در پشتش مردی سیاه پوست با قدی بلندی بود که او هم در دستانش کیسه ای داشت که در حال تکان خوردن بود.

آنتونین در مقابل ولدمورت ایستاد. صندوقچه را بر روی زمین گذاشت و تعظیمی بلند کرد. مرد سیاه پوست هم کیسه را روی زمین گذاشت و به دستور آنتونین از آنجا خارج شد.

ولدمورت از دیدن آن مرد سیاه پوست و کیسه در حال تکان خوردن صندوقچه طلایی تعجب کرد و گفت:
- اون مردِ کی بود؟ اینا چیه؟
آنتونین که از خوشحالی داشت پر در می آورد گفت:
- ارباب اینا صندوقچه گنج و گودریک گریفندورِ. اون مرده هم ندیمم بود.
- احمق. گودریک را چرا او را اوردی توی خونه من. کروشیو

آنتونین لبخند از روی لبش خشک شد و برای در امان بودن از طلسم های ولدمورت پشت یکی از صندلی ها پناه گرفت. بعد از اطمینان از امن بودن جایش گفت:
- ارباب. آخه صندوقچه فقط به دست یه آدم سفید باز میشه. چه کسی بهتر از صاحبش.
- پس بهش بگو بازش کنه.








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.