نیو سوژه
بعداز مدت در یکی از روزهای بادی وگرم تابستان چارلی ویزلی همرا ه با شاخدمش یعنی رکس(اسم شاخدم من هست)به کوچه دیاگون برمیگشتند. طبق همیشه در نزدیکی مغازه ی چارلی، ویلی ونکا در حال مگس پراندن و نوشتن خاطراتش بود. چارلی رکس را پارک کرد ورفت در مغازه اش وآمد که در را باز کند که شنید گامپ(افکت منفجر شدن مغازه شوخی ها)سریع خودش را به پیش جورج وفرد رساند وبه آن ها گفت :مگه شما مرض دارین؟
-اوه چارلی داشتیم کفش لاغری درست میکردیم!!!!!
-ارواح ..... !!!!!!شما داشتین چه غلطی میکردین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یکدفعه نامه ای روی زمین افتاد.
فرد:
جرج:
چارلی:
ویلی ونکا:
چارلی نامه را برداشت که روش نوشته بود.
::::::::::::تقدیم به دوست عزیزمان بلاتریکس لسترنج:::::::::::::::::
چارلی که تعجب کرده بود از جرج پرسید:
شما دوتا چه غلطی میکردید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟شوخی.............شوخی با رفیق ولدک.
ادامه دارد....