دو ساعت بود که لرد جن شده روی دو زانو مشغول ساییدن سنگ های توالت بود. او که در عمرش هرگز به هیچ جن خانگی توجه نکرده بود و انها را تنها به چشم موجودات ازمایشگاهی نگاه می کرد، نمی دانست که می تواند کل خانه را در کمتر از نیم ساعت تمیز کند. دو جن دیگر که مدتی بود کارشان تمام شده بود با تعجب به همکارشان خیره شده بودند.
- هی... برادر! درسته که ما جن ها باید از کار کردن در خانه ی اربابانمون لذت ببریم ولی فکر نمی کنی یه خورده آتیشش رو تند کردی؟!
- برادر هفت جد و آبادته!!! با همین چیز.... همین وسیله که شبیه مسواکه چنان میزنمت که دیگه بلند نشی!
لرد سیاه با گفتن این جمله برس دستشویی را با حالت تهدید امیزی در هوا تکان داد و دو جن را وادار کرد تا خود را جمع و جور کنند.
- خوب... نمی خواد ناراحت بشی، اگه دوست داری با دست کار کنی، میل خودته ولی از ما به تو نصیحت که ارباب از این کارت خوششون نمیادا! الان دنیا دنیای سرعته و کمیت مهمه نه کیفیت!
لرد گرچه تبدیل به جن شده بود اما هوشش همچنان بر سر جایش بود. با شنیدن جمله اخر جن برس را کمی پایین آورد و با چشمانی تنگ شده مدتی آن دو را نگریست.
- منظورت چیه!
- معلومه دیگه جادو جنی بهترین گزینه برای انجام کارهاست. دیگه مثل قدیم نیست که اربابا به جن های حساس اهمیت بدن. اونا جن های فرز می خوان.
یک جای کار ایراد داشت. لرد سیاه برای اولین بار متوجه شد که به نکته ای با اهمیت توجه نکرده بود.... جن ها می توانستند جادو کنند!
- اوه من چقدر... چیز بودم!... هی تو... اگه حرفی می زنی باید ثابتش کنی! الان تو ادعا کردی خیلی فرز هستی...پس بیا و ثابت کن چقدر توی بکار بردن جادو نظافت فرزی!
- جن بی خبر، به خیال رو کم کنی، به سرعت دستانش را به هم مالید و با زدن بشکنی کارش را تمام کرد. برس به سرعت از دست لرد خارج شد و با سرعتی شگفت انگیز شروع به تمیز کردن سطوح کثیف نمود، هم زمان تی ها، سطل ها ی آب و معجون های شستشو از ناکجا اباد پدیدار شدند و هر کدام مشغول کار شدند.
سی ثانیه بعد- اها... بفرما...کیف کردی! سرعتو داشتی.
- نـــــــــــــــــه!!! این امکان نداره!!!