جینی ویزلی .. اینقده ازش بدم میاد کاش هرمیون با هری ازدواج میکرد والا بیشتر لیاقت داشت کلی به خاطر هری سختی کشید همه جا باهاش بود کلیم جونشو نجات داد اونوقت این جینی پریده وسط ، دین توماس براش کافی بود ( بر اساس فیلم گفتم )
دامبلدور ادم خوبی بود خیلی از مردنش ناراحت شدم بیشتر از مرگ دامبلدور از مرگ فرد ویرزلی ناراحت شدم تو کل خانواده ویزلی این دوقلو ها رو خیلیییییی دوست داشتم واقعا حیف شد که مرد اگه نمی مرد به نظرم بهتر بود

بیشتر دوست دارم اکسپکتو پاترونوم رو اجرا کنم

لی جردن عزیز اون کتابی که اسمشو یادتون نمیاد اسمش نبرد با شیاطین هستش و اینکه اسم دیگه ی حماسه ی دارن شان سرزمین اشباح میباشد ..
خب اینکه شما گفتین سرکاریه رو اصلا قبول ندارم به هر حال هری پاترم یه کتاب فانتزیه که به پرداختن موضوع هایی روی اورده که واقعیت ندارن پس اگه بخواین از این دید نگاه کنین هری پاترم باید به نظرتون سر کاری بیاد ولی اصلا اینطور نیست سرزمین اشباح یه داستان شیرینه که خوننده با خوندنش فکر میکنه که پا به پای دارن شان داره تمام این مسائل رو تجربه میکنه نبرد با شیاطین و هری پاتر هم همین طور ..
همچنین این رو هم باید در نظر بگیریم که سلیقه ها متفاوته و همه ی ماهایی که اینجا هستیم طرفدار هری پاتریم و مسلما امکان نداره که بگیم چیزی از هری پاتر بهتره چون یه طرفدار از چیزی که داره ازش حمایت میکنه نمیگه بد ..
و باید اینو باور کنیم که کتاب های دارن شان نه تنها رقیبی برای هری پاتر بلکه برای تمامی کتاب های فانتزیه و اگه از لحاظ فیلم بخوایم مقایسه کنیم فقط یه فیلم 2/5 ساعته از 3 جلد اول سرزمین اشباح ساختن که فوق العاده نیست و خیلی توش تغییر ایجاد کرن از این لحاظ شاید بتونیم بگیم که هری پاتر برتره و البته حق هم داریم چون ساختن فیلم سرزمین اشباح خیلی دشواره مثلا چه طور میخوان کوهستان اشباح و تالار آزمون و ... رو بسازن ؟؟ اینکار غیر ممکنه

راستش من تعریف فیلمشو خیلی شنیده بودم میدونستم فیلمش قشنگه ولی یهو یکی دو سال پیش داشتم کتاب ترسناک از یه کتاب خونه مجازی دانلود میکردم چشمم به هری پاتر افتاد گفتم خب اینم میگیرم که تو آرشیو کتابام همه چیز باشه بعد پارسال از رو بیکاری رفتم خوندمش خیلــــــــــی خوشم اومد بعد از خوندن جلد 1 و 2 و یک سوم جلد 3 که این خوندن این ها تا همین چند ماه پیش طول کشید ( نه اینکه سرعت خوندنم پایین باشه چون خیلی کتاب ترسناک داشتم میخواستم اونا رو زود تر بخونم یه خرده تاخیر میوفتاد ) رفتم فیلمشم گرفتم وهمین چند وقت پیش کل فیلمو تموم کردم دیگه عااااااشقش شدم مخصوصا فیم 3 و 4 ... و اینگونه بود که زندگیم با هری پاتر گره خورد و میخوام تابستون کتابشو هم تا اخر بخونم

ممکنه یاداون دسته از خاطراتی بیوفتم که همیشه دلم میخواد زمانو به عقب برگردونم و از بین ببرمشون .. مثلا یه بار تو بچگیم یه کاری کردم که هنوزم به خاطرش از خودم متنفر میشم ... متاسفانه نمیتونم اینجا ان خاطراتمو بگم

دیشب هم خواب دیدم .. نمیدونم چرا این سدریک تو همه ی خوابای من هست ..
مدرسه تازه شروع شده بود و زنگ ریاضی بود بعد من مثل قسمت 5 هری پاتر گفتم که لرد سیاه برگشته و سدریک رو هم اون کشته بعد معلم میگه مطمئنین ؟؟ با چشمای خودتون اونو دیدین؟؟ بعد هری از میز بغلی میگه اره من دیدمش سعی داشت منو هم بکشه بعد معلم میگه پس اگه این طوره ما زمانو به عقب بر میگردونیم تا بتونین جون سدریک رو نجات بدین بعد میریم پیش مدیر مدرسه که دامبلدوره (عجب خواب قاطی بودا ) و همه چیزو بهش میگیم سوار یه چیز چرخ و فلک مانند میشیم و میچرخه و زمان به عقب بر میگرده بعد من و هری سدریک رو نجات میدیم و برمیگردیم به زمان خودمون که یهو لرد سیاه میاد و حمله میکنه و من از خواب بلند میشم

من مثلا شاید باهاش قیافمو یه خرده تغییر میدادم اون جوری که دلم میخواد ..
از جادو برای خوندن چیزی که تو فکر دیگران میگذره استفاده میکردم ... یه سری افرادو ضایع میکردم جیگرم خنک شه
خلاصه کلی کار دیگه... شاید افرادی رو که ازشون بدم میاد رو تنبیه کنم ولی نمی کشمشون ..

من کلا به هر چیزی زیاد فکر کنم خوابشو میبینم ...
مثلا یه بار که داشتم کتاب نبرد با شیاطین رو میخوندم شب خواب دیدم لرد لاس داره دستامو قطع میکنه وای خیلی وحشت ناک بود حتی دردشو هم حس میکردم ..
یه بارم خواب لارتن کرپسلی دیدم ...
و همین چند شب پیش خواب هر پاترو دیدم .. خواب دیدم تو مدرسه ی خودمونم ولی لباسامون مثل مدرسه های خارجیه و حجاب تعطیل ..
بعدرفتیم توی کلاس بشینیم که دوستم گفت بیا پیش من بشن ولی من رفتم پیش سدریک دیگوری ونشستم و میز بغلیمونم هری و رون و هرمیون بودن و ما هم 5 نفری با هم حرف میزدیم و میخندیدیم که یهو معلم مطالعات اجتماعیمون اومد تو کلاس و شروع کرد به درس دادن ما هم شورش کردیم و گفتیم دوست نداریم درس بخونیم و از کلاس زدیم بیرون و کل مدرسه رو به هم ریختیم جالب اینجا بود که چوب دستی هم داشتیم بعد برای مراسم رقص داشتیم با همدیگه حرف میزدیم که بعدش دیگه همه چیز قر و قاطی شد ...
خواب زیاد از هری پاتر دیدم ولی تو هیچ کدومشون توی مدرسه جادوگری نبودیم توی همین زندگی معمولی ...

چوب دستی و شنل نا مرئی کننده ( خیلی دوست دارم ازش استفاده کنم ) و جارو و همچنین اون گردنبند هرمیون خیلی دوست دارم زمانو یه وقتایی به عقب برگردونم

من حاظرم همه چیمو بدم ( البته به غیر از خانواده و دوستام ) تا بتونم تو مدرسه جادوگری درس بخونم .. به نظرم اون درسا بیشتر از درسای خودمون به دردم میخوره تا 11 سالگی که نوشتن و خوندن و حساب کردن رو که یاد میگیریم بقیش هم چیزای خیلی مهمی نیس بیشتر برای شغل آیندمونه پس وقتی تو مدرسه جادوگری با علاقه درس یاد بگیری بهتر از اینه که حساب کردن رو از روش های پیچیده تر یاد بگیری یا شعر حفظ کنی ..