جناب تراورز

خيلى خوش اومديد. نصیحت که نه! من به عنوان حرف دوستم بهش نگاه مى کنم. :))

اول اينکه به نظرم اشتباه مي كنيد. شما از چيزى خبر نداريد چرا مى گيد حقوق ساحره و جادوگر برابريش بده؟ برادر من، مگه قراره جنگ کنيم يا اينجا جامعه ى واقعيه؟ من براى فعال کردن ايفا اين طرح رو مد نظر دارم. بله شاید شما و خانم پينس حقوقتون يکى باشه که بازم اشاره مى کنم براى فعال شدن ايفاست اين کار. و آيا انتظار داريد همه برنامه رو و نحوه ى اجراش رو توضیح بدم؟

درباره ى چيز هم همینطور.

من برنامه ى آزکابان و راديو رو هم دارم. اينا اسمشون کمه ولى اجراش سخت تر از اونيه که فکر مى کنيد. الان چطورى توضیح بدم که لو نره؟ راديو برنامه ثابتى خواهد شد. زندان هم مخلوطى از برنامه ى خودم و دولت قبلى و از خدا پنهون نى از شما چه پنهون از دولت قبل تر هم استفاده مى شه.

منتظر خبرها باشید.


موفق باشید.

جنگ جنگ تا پيروزى!

نقل قول:

سلام
چه آواتارخوشگلى!

بنر تو صفحه اول هست ولي اصرارى نبود که بذارن.
تبلیغ هم به زودى.

نقل قول:ا
اصلا ناراحت مى شم. چرا چاى نخورده رفتى؟

نقل قول:

بله؟ بفرماييد!

نقل قول:

نه عزيزم. اينا همش شایعه س. من صادرات انجام ميدم پول بيارم نه که پول ها رو آب کنم.

نقل قول:

متاسفانه يار و دوست وفادار کمه و بله ما لو رفتيم اما من با پارتى حلش کردم.

نقل قول:

خير تکذيب نمى کنم. ما واسه مرگخوارا هم مى فرستيم. چقدر مى خواى؟



نقل قول:

به كار خودش ادامه ميده. ما روشن فكريم. به مخالفا اجازه ي كار كردن ميديم.

نقل قول:

ممنون. با خانواده تشريف مياريم. ويزلي ها منظورم بود.

حرف از احساس و بي احساسي كه به ميان مي آيد مردم به عشق فكر مي كنند. بي احساس را کسى که عشقى ندارد و بااحساس را يک انسان رمانتيک و عاشق به تمام معنا مى دانند. اما حقیقت اين است که انسان سرشار از حواس گوناگون است. انسان بى احساس عملا نمى تواند وجود داشته باشد. احساس ضعف، قدرت، عشق و.. ترس!
ترس از حواسى است که مى تواند عشق را هم شکست بدهد. چه پادشاهان قدرتمندى که از ترس از دست دادن تاج و تخت، عشق پدر و فرزندى را نادیده گرفته و فرزندشان را قربانى سياست کردند. چه عاشقانى که از ترس جان معشوقشان را از دست دادند. ترس.. حس بدى است.

هوا گرگ و ميش بود. لقاى تاريکى و روشنى. جنگل در سکوت خوفناکى به خواب رفته بود. اما" سکوت بى صدايى نيست، هماهنگى کامل صدا ها براى باوراندن بى صداى است." نسیم خنکى مى وزید و سرشاخه ى درختان را به رقص درمى آورد. فلورانسو در حالى که چوبدستى اش را به حالت آماده باش نگه داشته بود جلو مى رفت. صداى چوب و علف هاى خشکى که زير پایش له مى شد، سکوت را مى شکست. آن بخش از جنگل به علت وجود پرتگاه بلندش ممنوعه بود.

شلوار سياه و تنگى پوشیده و پيراهنى گشاد که باب اسفنجى اى را نشان مي داد به تن داشت. اگر کسى او را نمى شناخت فکر مى کرد از خواب بيدار شده و به آن جا آمده است. شاخه ى درخت بلندى را که کنار زد، پرتگاه را ديد. چند متر دورتر ايستاد و نگاه کرد.

بلند! طورى که با نگاه کردن سرت گيج مى رفت. در پايين آن، امواج بى قرار و وحشيانه خود را به صخره ها مى کوبيدند. نااميدى براى امواج معنى نداشت. آنقدر تکرار مى کردند تا صخره را خرد کنند. خنکى حاصل از آب دريا و بادى که از سطح آن برمى خواست باعث شد فلورانسو احساس سرما بکند. دستانش را دور خودش حلقه کرد و بازويش را مالش داد. نگاهش را به آسمان دوخت. در مشرق خورشید درحال بالا آمدن بود. بايد کارش را تمام مى کرد.

آرام جلو رفت. کفش هايش را از پا در آورد. زمين سرد و مرطوب مى لرزاندش. نگاهى به پايين انداخت. مثل وقتی که بارها دور خودت چرخیده باشی سرش گيج رفت.

- من بايد بتونم!

چشمانش را بست.داشت تلقین مى کرد که نمى ترسد اما قلبش همچون آونگى، چپ و راست.. تق تق.. خودش را به قفسه ى سينه اش مى کوبيد. قدم هايش را با احتیاط برمى داشت. مى خواست موقعیتش را بداند. وقتی خودش را در لبه احساس کرد، دستانش را از دو سمت باز کرد، چشمانش را گشود.. ترس.. عجز.. نفس عميقى کشيد و خودش را از پشت رها کرد. مثل پرنده اى که براى اولین بار پرواز کند.

چند لحظه ى ديگر، درون آب سرد در حالى که داشت منجمد مى شد، فقط مى خنديد. خنده ى شيرينى که حاصل غلبه بر ترس بود. ترسى که همیشه داشت و حالا ديگر نداشت.

نقل قول:

شما رياضيت انقد قويه چرا نرفتى رياضى؟

از كجا مي دوني سه ماهه؟ هوم؟ من تو شيش ماه اجرا مي كنم. به جاش آسه آسه و خووب. ايده كم آوردم چيز مى زنم تأمین مى شه.

پسرم! اي بابا به قربانت. اى چشم قشنگ، قد و بالاش بلند خيلى به ستاد بابات خوش آمدى. الهى من بابات باشم هى منو بذارى تو آمپاس. آمپاس اگه از طرف تو باشه خوبه.

آه مگه مى شه پدر به فرزندش اهمیت نده؟ هرگز. هرگز. هرگز. وينكي اتفاقا به نظرم ايده ي خيلي خوبيه. چرا که نه؟ حتى مى شه با ايجاد مخالفانتون اين قضیه رو جالب تر کرد. حالا حتما رئيس نبايد دابي باشه مي تونه وينكي خوشگله ى بابا باشه.قطعا جن ها هم عضو جامعه و تحت حمایت من هستند. شما هم مى تونيد از چيژ استفاده کنید.

الستور عزيز!

بله در زير برنامه ها شرح داده شده.

سيريوس عزيز!

طبيعيه با عينك من نتوني ببيني. شماره چشم من با چشم فاقد عينک شما يکى نيس که!


به در خواست دو دوست عزيز، هر چند بارها به برنامه هام اشاره کردم اما به صورت جمع شده توضیح ميدم. :)

برنامه اى درمورد زندان آزکابان، دستگيرشدن، داشتن وکيل در دولت قبل بود که گویا ترس از لوس شدن برنامه رو تعطیل کرد. چيزى که ادامه خواهم داد همین برنامه هستش با چندتا نکته. اول اينکه گروه فرماندهى کارگاهان رو قاطی اين برنامه فعال خواهم کرد که خودم فکر مى کنم خيلى خوب مى شه. اين برنامه رو به صورت رول ادامه خواهم داد و علاوه بر زندانى شدن مجرم يه طرح رو هم از قديم تر ادامه خواهم داد که نمى تونم بهش اشاره کنم. ما حافظ جان و مالتان خواهيم بود. ما اينجاييم که به شما خدمت کنيم. با ما باشید.

يکى ديگه از مهم ترين برنامه هام واسه دوستان چيزکش( توضیح اضافه: معتاد به مواد مخدر) هستش. خب تو هر جامعه که معتاد باشه يه جا واسه ترک هم هست ولى اگه جامعه آزاد باشه يه جا هم واسه معتادا هست. به نظر من چيز( توضیح اضافى: مواد مخدر) شادى دل ها، مفرحى ذات، هوشيارى هر چه بيشتر، خستگی ناپذيرى رو به دنبال داره. همیشه از جنبه بد به معتاد ها نگاه شده. به نظر من بايد نيمه ى پر ليوان رو ببينيم.. چيز و چيزکش چه کم از لاله ى قرمز دارد و چرا در قفس هيچ کسى چيز نيست؟

راديو وزارت رو بهش قبلا اشاره کردم که يه برنامه جالب و ثابت براش دارم. ما صداى شما رو به ملت مى رسانيم. همانا که صداست که مى ماند. از صداى هاى گند و عذاب آور مثل کلاغ تا خوش صداترين مثل بلبل را پذیرا هستيم. با ما باشید.

درباره ى حقوق ساحره و جادوگر هم براى برابرى اون ها تلاش مى شه. آيا فکر مى کنید در حقتون ظلم شده؟ آيا کسى به شما زور مى گوید؟ آيا احساس ضعف مى کنيد؟ دير نگران نباشيد که ساحره و جادوگر برابر خواهند بود.

شعار ما جنگ جنگ تا پيروزى!

وزیر موقع ليگ جهانى والیبال، پاى تلویزیون
با بقال سر کوچه شون تخمه مى شکست.


کى: لاكرتيا بلك!

نقل قول:

حاجي، جا داشت بگم: وات هپند؟:famil: اما چون آدم ضدحالى نيستم مى گه:

مرسى از حضورتون. :))

نقل قول:

خيلى آقايين شما.. خيلي!