هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۱۶:۰۷ چهارشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۳
#11
تق تق تق
درود بر مدیر گرامی هاگوارتز
من اومدم درسمو پس بگیرم اگر صلاح بدونید مادام هوچ مربی پرواز به سمتش برگرده.زمان خاصی هم در نظر ندارم هرروزی بگین در خدمتم.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: تالار عمومی هافلپاف !!
پیام زده شده در: ۱۵:۱۲ دوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۳
#12
خش خش خش خش .
دورا که داشت میلرزید :worry: گفت:ددی دیدی ......گفتم زامبی ,.... روح ......حمله کردن......کمک.
هوچ که کمی خونسرد تر بود گفت:چوب جاروهاتون .....ببخشید چوب دستی هاتون دستتونه؟؟؟
-نه مال من ازترس ازدستم افتاده .نیدونم کجاس.
- مال منم تو خابگاهه .
-مال منم تو خابگاه نیس.
دورا :ددی.... چترغ.... پس کجاست چوبدستیت؟؟؟
-تو دستمه. پس میخوای کجا باشه .
هوچ چوب جاروشو بالا اورد تا بااون به سر انتو بزند وگفت:عقل کل!پس چرا معطلی؟؟ روشن کن اون چوب لعنتی تودیگه.داریم از ترس میمیریم
-نه نمیخوام .اگه چوبمو روشن کنم که هیجان صحنه میره.
وینکی مسلسلشو به سمت انتو گرفت وگفت:بدو روشن کن وگرنه میکشمت.
-اولا ملسلتو از رو پیشونیه من وردار دوما راست میگه ها اینطوری ترسناک تره ولی در هر حال ما داریم از ترس میمیریم واگه بادستای خودت چوبو روشن نکنی مجبورت میکنم.
وبعد هوچ جاروشو باشدت زیادی به سمت پایین اورد تا انتو بیهوش شود واو بتواند با گرفتن چوبدستی او انجا را روشن کند.
-ااااااااااخخخخخخخخخخخخ .شق(صدای افتادن کسی روی زمین)
-تو که منو نزدی پس کیو زدی دخترم تو سالمی؟؟؟
-اره ددی .رز توسالمی؟؟؟
-اره بابا سااااالم سااااااالمم .فرجو توهم سالمی؟؟؟
-ا..ر..ه ..ولی ..دارم.. از ترس ...می..میرم رو..دولف جارو ...به.. تو ...که ...نخورده؟؟؟ :worry:
-نه .. منم زنده ام.

هافلیون:پس ینی اونی که جارو به سرش خورده کیه؟؟؟؟


تصویر کوچک شده


پاسخ به: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۸:۲۶ شنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۳
#13
مادام که حوصلش سر رفته بود وخوابش می امد چوب جارویش را بالا ی سرش بردوگفت:هر کی این نامه رو نوشته زود تراعتراف کنه بابا خوابمون میاد وگرنه باهمین میزنم رو سرتک تکتون....

رز گفت:وقتی کاری نکردیم به چی اعتراف کنیم اخه.....

انتو که متفکرانه به دیوار خیره شده بود.گفت:این طوری که نمیشه. ما باید یه گروه تجسس درست کنیم ومسبب این نامه وبی خوابی رو پیدا کنیم.
حالا کیا داوطلب میشن؟؟؟

مادام با سرعت چوب جاروشو داشت پایین میاورد که داوطلب بشودکه ناگهان چوب جاروبه سرفرجو که معلوم نبود کی دوباره اومده بود خورد.
همه به سمت فرجو بد بخت که بیهوش بودرفتند و دورا گفت: دوباره دستگل به اب دادی مادام . اون از قضیه تو حموم اینم ازین قضیه . ددی توهم یه چیزی بش بگو دیگه؟؟؟

بعد یک ساعت فرجو به هوش امدوانتو گفت :حالا که فرجو هم به هوش اومد3نفر داوطلب برای گروه تجسس میخوایم . کیا میخوا.............

هنوز جمله ی انتو تموم نشده دست همه هافلیون بالا رفت و
-من!
-نه خیرم من میخوام بشم!!!
-با همین جارو میزنمتا تجسس کار خودمه!!!!
-چرا اصن شما من میشم!!!
-اصن هیچ کدومتون. منو ددیم میشیم!!!
انتو که گیج شده بود گفت:اما من گفتم فقط سه نفروچون منو دخترم میخوایم باشیم فقط یه نفر دیگه میخ.....
ودیگر صدای انتو به هیچ کس نمیرسید چون زیر جمعیت و درخواست ها ودادهای هافلیون له شده بود.


ویرایش شده توسط مادام هوچ در تاریخ ۱۳۹۳/۸/۱۷ ۱۸:۳۱:۱۰

تصویر کوچک شده


پاسخ به: محله پریوت درایو
پیام زده شده در: ۰:۴۶ جمعه ۱۶ آبان ۱۳۹۳
#14
خانه شماره 13خیابان پریوت درایو
-این منوی پاتر نیست.چون عمرا پاتر بتونه همچین غذاهایی رو درست کنه. نظرتون چیه ؟؟؟

-هرکی هست امیدواریم غذاشون خوشمزه باشه که به مزاجتون بسازه ارباب.

-اصلا نظرتونو نخاستم احمق ها.حالا بقیه نقشه رو مرور میکنیم شما باید به جای من برید به خونه هری پاتر و اونو به اینجا بیارید من وقتی برگشتم هریو اینجا میخوام.

ولدمورت دوباره فکر میکنه"اگه این احمقا تاالان نتونستن هریو تو اون موقعیت های خوب برام بیارند چی جوری میتونن الان این کارو برام بکنم ."

-این وضع غیرقابل تحمله.یه فرد درست وحسابی هم نداریم دورمون که بتونیم بهش اعتمادکنیم .اخه این چه وضعیه.

-یعنی ارباب شما به مااعتماد ندارین؟؟؟

-ما بهتون قول میدیم ارباب که هریو براتون بیاریم .قول میدیم ارباب.

-قولتون به درده....به درده .....اصن قول شما احمقابه درده کسی میخوره؟؟
خانه خانم فیگ

-سلیقه ی خوبی داره،اشپزی اش هم به نظر خوب می اید،به نظر میادبیوه س؟

-دابی فکر میکنه مهم نیس کی به جای ولد مورت میاد،مهم اینه که شما یه جوری ازارباب پاتر محافظت کنین.

-درسته .ولی اینم مهمه که من جلوی نماینده ی ولدی کم نیارم.باید تمام تلاشمو برای شکست اون بکنم.





تصویر کوچک شده


پاسخ به: بهترین عضو تازه وارد
پیام زده شده در: ۲۳:۲۷ پنجشنبه ۸ آبان ۱۳۹۳
#15
فلورانسو..ً........البته وینکی هم خیییییلی خوبه


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بهترین عضو تازه وارد
پیام زده شده در: ۲۳:۲۷ پنجشنبه ۸ آبان ۱۳۹۳
#16
فلورانسو..ً........البته وینکی هم خیییییلی خوبه


تصویر کوچک شده


پاسخ به: جادوگر ماه
پیام زده شده در: ۲۳:۲۵ پنجشنبه ۸ آبان ۱۳۹۳
#17
ماندانگاس فیلچر بااین که رفته هنوزم برامون عزیزه


تصویر کوچک شده


پاسخ به: ناظر ماه
پیام زده شده در: ۲۳:۲۳ پنجشنبه ۸ آبان ۱۳۹۳
#18
تد ماندانگاس فیلچررفته کلا من بهً.......... دابی رای میدم


تصویر کوچک شده


پاسخ به: نوزده سال بعد
پیام زده شده در: ۱۷:۳۴ دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۳
#19
-پیش داداشش ؟؟؟اما تدی گفت که اونو ندیده .
-پس این یعنی تدی یه چیزو از ما مخفی ک....
-بسه رون. تدی اینطوری نیس .
-اما پس جیمز الان کجاست؟؟؟ممکنه کسی اونو بیرون قلعه گرفته باشه .
-باید بریم دور قلعه رو بگریم. رون یه پاترونوس برای هرمیون بفرست وبگوبیادتو محوطه هاگوارتز اون باهوشه ومیتونه خیلی به ما کمک کنه.
-اره مثل گذشته ماجراجویی.

پااااق.......
----------------------------------------------------
-اون کجارفت اقا؟؟اون نگفت کجا میره؟
-گفت میخواد بیاد هاگوارتز پیش تو.
-اما پس کجارفته؟؟؟ اون پیش من نیومد!!!من باید برم دنبالش بگردم.
اما کجا میتونه باشه؟؟؟
بابالاترین سرعتی که میتونه راه میافته تا بیرون بره ومحوطه قلعه روبگرده.اماقبلاازین که از درخت خارج بشه چند نفر رو میبینه که دارن از قلعه خارج میشن وچیزیو دنبال خودشون میکشن.

به نظرش عجیب میاد برای همین یواشکی اونهارو دنبال میکنه.........


تصویر کوچک شده


پاسخ به: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۸:۵۶ یکشنبه ۴ آبان ۱۳۹۳
#20
وینکی باسرعت پیش جنها رفت تا اطلاعاتی دراین باره بدست بیاره .
وینکی به سمت پنجره رفت تا بیرون را نگاه کند . مادام خیلی تند داشت از در بیرون میرفت ودوباره شروع به قدم زدن کردولی اینبار باهدفی معین وبدون غیب وظاهر شدن.
همه دور وینکی جمع شدند تا ببینند که او توانسته بفهمه این نامه از طرف کیست یانه.
رز:چی فهمیدی؟؟؟
انتونین :چی گفتن ؟؟اونا میدونستن کار کیه؟؟؟
دورا :شترق
وینکی :اونا یه نفرو دیدن که داشته این نامه رو مینوشته وانگار اصلا مختلط بودن خوابگاه ودوست نداشته است
رز:اما اون کی میتونه باشه؟؟؟
انتونین :اونا نگفتن کارکیه؟؟؟
وینکی :گفتن
رودولف چوب دستیشو میزاره زیر گلوی وینکی ومیگه:خب بگو دیگه پس چرا انقدر طولش میدی بگو برم خرفتش کنم.
وینکی :به من چه تقصیر پسته وگر نه من میخوام بگم که این کاره مادامه!!!!!

رز به رودولف .رودولف به انتونین. انتونین به دورا دورا به بیرون نگاه میکنه به جایی که مادام نشسته وهافلیون:مادام!!!!!!!!!!!!!


تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.