مادام که حوصلش سر رفته بود وخوابش می امد چوب جارویش را بالا ی سرش بردوگفت:هر کی این نامه رو نوشته زود تراعتراف کنه بابا خوابمون میاد
وگرنه باهمین میزنم رو سرتک تکتون....
رز گفت:وقتی کاری نکردیم به چی اعتراف کنیم اخه.....
انتو که متفکرانه به دیوار خیره شده بود.گفت:این طوری که نمیشه. ما باید یه گروه تجسس درست کنیم ومسبب این نامه وبی خوابی رو پیدا کنیم.
حالا کیا داوطلب میشن؟؟؟
مادام با سرعت چوب جاروشو داشت پایین میاورد که داوطلب بشودکه ناگهان چوب جاروبه سرفرجو که معلوم نبود کی دوباره اومده بود خورد.
همه به سمت فرجو بد بخت که بیهوش بودرفتند و دورا گفت:
دوباره دستگل به اب دادی مادام .
اون از قضیه تو حموم اینم ازین قضیه .
ددی توهم یه چیزی بش بگو دیگه؟؟؟
بعد یک ساعت فرجو به هوش امدوانتو گفت :حالا که فرجو هم به هوش اومد3نفر داوطلب برای گروه تجسس میخوایم .
کیا میخوا.............
هنوز جمله ی انتو تموم نشده دست همه هافلیون بالا رفت و
-من!
-نه خیرم من میخوام بشم!!!
-با همین جارو میزنمتا تجسس کار خودمه!!!!
-چرا اصن شما من میشم!!!
-اصن هیچ کدومتون. منو ددیم میشیم!!!
انتو که گیج شده بود گفت:اما من گفتم فقط سه نفروچون منو دخترم میخوایم باشیم
فقط یه نفر دیگه میخ.....
ودیگر صدای انتو به هیچ کس نمیرسید چون زیر جمعیت و درخواست ها ودادهای هافلیون له شده بود.