هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: برد شطرنج جادویی
پیام زده شده در: ۴:۰۰ شنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۹
#11
به دلیل مغایرت نام تیم حریف با مانیفست تیم ما، این تیم رو به رسمیت نمی‌شناسیم و شرکت نمی‌کنیم.
گناه نداره که گربه!


تصویر کوچک شده



«میشه قسمت کرد، جای اینکه جنگید، میشه عشقو فهمید، باهاش خندید
میشه سیاه نبود، سفید نکرد. میشه دنیا رو باهمدیگه ببینیم
رنگی
منو حس میکنی؟ نه؟ نه! تو سینه‌ت دیگه شده سنگی.
و سنگین. و سنگین‌تر بیا روی سطح برای روز بهتر...»



پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۱۹:۰۸ جمعه ۹ آبان ۱۳۹۹
#12
چقدر قوی. خانم شاکری مرد. و نگهبان. مردند جفتشون. کف و خون شاکری و کلاغ‌ها در هم آمیخته‌بود و فضا حسابی آخرالزمانی شده‌بود. رودولف که بغض کرده‌بود، بیخیال کلاغی شد که همین چند لحظه پیش به قصد بسمل کردن برش داشته‌بود و چاقو به دست خودش رو به سمت نعش بی‌جان و یخ‌زده‌ی بانو شاکری رسوند و شروع به عر زدن کرد. شماها راجع به قدرت عشق چی می‌دونید؟ عشقی که می‌تونه طلسم مرگ رو، درسته! مرگ رو از آدم دور کنه. دامبلدور، در حالی که یک سرش از اون سرش کلفت‌تر بود، غلت‌زنان خودش رو به رودولف رسوند و دست دور گردنش اومد بندازه اما یادش اومد دست نداره.

-باباجان!

سکوت شکسته‌شد. رودولف فینی کرد و برگشت سمت میخ.

-دوست داشتم الان دست دور گردنت بندازم باباجان.

رودولف همچنان ساکت بود. چشم‌هاش پرتاپر از خون.

-باباجان می‌خوام یه چیزی بهت بگم... دلت برای مرده‌ها نسوزه رودولف. نگاه کن منو! عه! چرا دارم حرف می‌زنم؟ من میخم. بشیر جان؟

بشیر خیلی سریع بالای سر میخ و رودولف آمد و گفت:
-خوب.

و دامبلدور تبدیل به یک میخ دهن‌دار شد و به حرف‌زدنش ادامه داد.
-‌می‌گفتم... دلت برای مرده‌ها نسوزه رودولف. ببین من رو. ببین اربابت رو. لطفاً اگه می‌شه دلت برای ما بسوزه.

رودولف دوباره فینی کرد و با بغض گفت:
-نمی‌تونم.
-چرا باباجان؟
-شماها ساحره نیستید.

و بعد چاقوی توی دستش رو تا انتها فرو کرد توی قفسه‌ی سینه‌ش. صدای جیغ بلاتریکس از آن سمت بالا رفت.

-کدوم گوری می‌ری مردک؟ داری چه غلطی می‌کنی؟ رودولف! با من حرف بزن.

رودولف مرده‌بود. بلاتریکس چاقوی دهنی‌شده‌ی رودولف رو برداشت و خودش رو کشت. و بعد پشت سرش، دونه دونه آدم‌های داخل کادر که حالا پنیک کرده‌بودن از این همه خون، افتادند به جون هم‌دیگه.

-باباجانیان؟ یکیتون بیاد من و تام رو هم بکشه. ما دست نداریم. بشیر؟
-

نیم‌ساعت بعد

باد می‌خورد به درخت‌های توی پارک و جوی خون راه‌افتاده، داشت سفت می‌شد و اینور و اون‌ور دلمه می‌زد. سکوت همه جا رو گرفته‌بود. اما از پشت بوته‌ها صدای کشیده شدن چیزی تیز روی زمین می‌اومد. بینز درحالی که داشت از اضطراب به خودش می‌لرزید، تند تند چاقو رو(همون چاقو دهنیه) فرو می‌کرد توی خودش. اما چاقو از توش رد می‌شد. نهایتاً بیخیال شد و رفت بالای سر جنازه‌های تپه‌شده.

دنیای مردگان


محفلی‌ها و مرگ‌خوارها در فضایی پر از شخصیت‌های خارج سایتی ظاهر شدند. نور ضعیف و کافه‌ای این جهان بی‌سقف و بی‌روح رو پوشونده‌بود.

-شما هم حسش می‌کنید؟

سایه‌ای از پشت، بزرگ و بزرگ شد و نهایتاً بالای سر جماعت رو تماماً سیاه کرد. او کسی نبود جز...

-
- شما اینجا چیکار می‌کنید؟ شیشه‌ی عمرم رو آوردید؟
-نه. مردیم.
-
-ببخشید.
-
-می‌شه مارو زنده کنید؟ قول می‌دیم تغییر کنیم. قول می‌دیم اگه بهمون فرصت بدید هم شیشه‌ی عمرتونو پیدا کنیم هم... هم... هرچی.

هیولای دوسر حسابی شاکی بود. ولی سعی کرد متمدن برخورد کنه. تا ده شمرد و نفس عمیقی کشید و گفت:
-شدنش که می‌شه...
-ولی؟
-ولی محدودیت داریم.
-یعنی چی؟
-یعنی باید تا قبل از طلوع هالووین زنده‌تون کنم تا بشه. تاریخش بگذره فاسد می‌شین.
-خب حله. زنده‌مون کن تا قبل از طلوع هالووین.
-پیش‌نیاز داره. به ازای هر زنده شدن به یه گربه احتیاج داریم.
-اوه. اینجا گربه داره؟
-اول خبر خوبو بدم یا بد رو؟
-بد.
-خبر خوب اینه که تنها حیوونی که اینجا به وفوور پیدا می‌شه گربه‌س. خبر بد اینه که چند دقیقه پیش یه خانوم شاکری نامی اومده...


تصویر کوچک شده



«میشه قسمت کرد، جای اینکه جنگید، میشه عشقو فهمید، باهاش خندید
میشه سیاه نبود، سفید نکرد. میشه دنیا رو باهمدیگه ببینیم
رنگی
منو حس میکنی؟ نه؟ نه! تو سینه‌ت دیگه شده سنگی.
و سنگین. و سنگین‌تر بیا روی سطح برای روز بهتر...»



پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۱۵:۲۶ پنجشنبه ۸ آبان ۱۳۹۹
#13
همه دیوونه شده‌بودند. به شکل عجیبی یا موافقت می‌کردند یا چیزی نمی‌گفتند که خب این سکوتشون باعث می‌شد فقط موافق‌ها توی چشم باشند. خلاصه... کلاغ رو گرفته‌بودند و داشتند به شکلی شکنجه‌گرانه می‌بردندش سمت پاتیل که دیدند نگهبان خونه خانم شاکری واستاده جلوی پاتیل.

-از جلو پاتیلم برو کنار.
-نمی‌رم.
-برو کنار ما کار داریم.
-برو کنار یعنی چی. شما حالت طبیعی ندارید. خانم شاکری بم گفته دنبالتون بیام که یک وقت حیوان‌آزاری نکنید.

هکتور داشت می‌رفت که با نگهبان گلاویز بشه اما طبق سنت همه‌ی رول‌های این حساب کاربری، صدایی از چندمتر اون‌ورتر توجه‌ها رو به خودش جلب کرد. چه صدایی؟

-پسر مامان رو ول کن! مال تو نیست.

خانم شاکری زده‌بود بیرون و لرد رو گرفته‌بود و پسش نمی‌داد.


تصویر کوچک شده



«میشه قسمت کرد، جای اینکه جنگید، میشه عشقو فهمید، باهاش خندید
میشه سیاه نبود، سفید نکرد. میشه دنیا رو باهمدیگه ببینیم
رنگی
منو حس میکنی؟ نه؟ نه! تو سینه‌ت دیگه شده سنگی.
و سنگین. و سنگین‌تر بیا روی سطح برای روز بهتر...»



پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۴:۱۰ پنجشنبه ۸ آبان ۱۳۹۹
#14
جماعت، پروفسور و لرد رو برداشتن و رفتن سمت خونه‌ی خانم شاکری.

خانه‌ی خانم شاکری

دم در دعوا بود که کی زنگ خانم شاکری‌اینا رو بزنه. بالطبع رودولف تونست اکثریت رو قانع کنه که به نفع همه‌ست تا او در رو بزنه و بی توجه به چشم‌غره‌ی اقلیت تک‌نفره‌ی قانع‌نشده، رفت و زنگ رو زد. بعد با دستش به بقیه اشاره کرد که یعنی «شما نیاین تو. خودم حلش می‌کنم.» همه‌ی اینا رو با یه حرکت دست گفت! و رفت داخل. سی ثانیه نکشیده بود که اومد بیرون و رفت ایستاد کنار دست اقلیت قانع‌نشده.

-حل شد.
-جدی؟ پیدا کردی کلاغه رو؟
-نه. ولی حل شد.
-یعنی چی؟
-یعنی نمی‌خوامش.
-
-سگ داره.
-کلاغ چی؟

کلاغ هم آره. ولی خانم شاکری سگ هم داشت. و همین‌طور گربه. و کرکس. و بله. همونطور که گفتم، یک لونه‌ی عظیم کلاغ، روی درخت بلند گوشه‌ی حیاط خونه‌ش هم جا خوش کرده‌بود.


تصویر کوچک شده



«میشه قسمت کرد، جای اینکه جنگید، میشه عشقو فهمید، باهاش خندید
میشه سیاه نبود، سفید نکرد. میشه دنیا رو باهمدیگه ببینیم
رنگی
منو حس میکنی؟ نه؟ نه! تو سینه‌ت دیگه شده سنگی.
و سنگین. و سنگین‌تر بیا روی سطح برای روز بهتر...»



پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۲:۴۰ پنجشنبه ۸ آبان ۱۳۹۹
#15
چه قهرمانانه و گوگوری مگور. وا. ولی خب همینه دیگه. زندگی همینه. گاهی با اینکه هیچ انتظارش رو نداری، می‌شه. رز رو کرد به همه و آدرس شیشه‌ی عمر یارو رو گفت. موقعیت شیشه چندساعتی بود که روی درخت خونه‌ی یک خانم شاکری‌نامی ثابت مونده بود. در نتیجه ملت تصمیم گرفتن برن سروختش. تا اینکه فریاد ناگهانی هری توجهشون رو جلب کرد.

-هیشکی از جاش تکون نخوره!
-چی شده؟
-پروفسور گم شده. باید شورا کنیم.

ملت شورا کردند.
-این دامبل آخرین بار چی بود؟



چندمتر آن‌ورتر


الکساندرا و هاگرید حوصله‌شون سر رفته‌بود و از چند متر اون‌ورتر و توی افق به جماعت مستاصل نگاه می‌کردند و بعدش با جدیت چیزهایی توی دفترچه یادداشت‌های توی دست‌شون می‌نوشتن.
-حالا جامون رو عوض می‌کونیم الکساندرا. تو خوب‌ها رو بنویس من بدها رو می‌نویسم.



تصویر کوچک شده



«میشه قسمت کرد، جای اینکه جنگید، میشه عشقو فهمید، باهاش خندید
میشه سیاه نبود، سفید نکرد. میشه دنیا رو باهمدیگه ببینیم
رنگی
منو حس میکنی؟ نه؟ نه! تو سینه‌ت دیگه شده سنگی.
و سنگین. و سنگین‌تر بیا روی سطح برای روز بهتر...»



پاسخ به: جادوگرام
پیام زده شده در: ۱۹:۲۴ یکشنبه ۴ آبان ۱۳۹۹
#16
آیدی: روبیوس_هاگرید_عزیز_دوسداشتنی

پست:
تصویر کوچک شده


کپشن:
🔴مهم مهم🔴

⭕️احتمالاً شنیدید که فردی به نام [لورلور] که یه هکر فوقِ فوقِ حرفه‌ای دارک وب هست،میتونه "کل گوشی شمارو هک کنه".⭕️

حالا جریان اینه که این هکر اول به "جادوگرام" شما پیام میده که توی پیامش میگه:
(آیا میخواهی با من بازی کنی؟)،اول منتظر میمونه تا شما پیامش رو سین کنی،سین کردن شما برای اون به این معنیه که شما درخواست بازیِ اون رو پذیرفتین و وارد یه بازی بسیار بسیار خطرناک شدید

لورلور اول تمام اطلاعات گالری شما رو هک میکنه حتی چیزایی که سالها پیش پاکشون کردید رو پیدا میکنه و شمارو تهدید میکنه این عکسا و فیلمهاتون رو توی کل جهان پخش میکنه.بعد اگه شما بهش پیام بدید که "از من چی میخوایی؟" لورلور بعد چند دقیقه پیام شمارو سین میکنه و با شما تماس تصویری برقرار میکنه و بهتون میگه "که برو یک کاری بکن مثلا یک لیوان آب بخور." اگه شما این کارو انجام بدید میبینید که بعد از چند دقیقه یه عکس از آب خوردن شما بهتون میفرسته و جاتساپتون رو هک میکنه و از شما یه عکس توی یوتیوب منتشر میکنه، ازتون میپرسه که توی خونتون به جز خودتون کی هست؟هرکسی که توی خونتون هست رو همین الان بکش و اگه شما اون فردی رو که گفته نکشید لوکیشن شما رو پیدا میکنه و بهتون میگه که خونه‌ی شما فلان جاست و شروع میکنه به تهدید کردن شما. اگه به حرفاش توجهی نکنید تمام گوشی شمارو هک میکنه از جمله جاتساپ،جلگرام،جادوگران،جوتیوب و حتی جوبیکا.
میتونه تمام اطلاعات شخصی شما رو بفهمه.
⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️
پس اگه میخوایید مشکلی براتون پیش نیاد خواهشاً پیامی که از طرف لورلور به واتساپ و یا روبیکای شما اومد رو سین ""نکنید"" اصلا و ابدا سین ""نکنید"".🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴

🔆🛑و حتی اگه با شما تماس صوتی و یا تصویری گرفت به هیچ وجه جواب "ندید"🛑🔆

خواهشا این پیام رو بین دوستان و آشنایانتون به اشتراگ بذارید و جون عزیزانتون رو نجات بدید.


کامنت‌ها:

بلاتریکس_لسترنج: مردک بی‌عقل! این چرت و پرتا رو از هرجا می‌گیری پخش نکن تو جادوگرام.
لرد_ولدمورت: چی کارش دارید بلاتریکس؟ بذارید پخشش کنه. بله هاگرید. پخشش کن. ما خطرناکیم. دور شو تا نخوردیمت.
روبیوس_هاگرید_عزیز_دوسداشتنی: وای بچه‌ها نیگا کونید لورلور بهم دستور داد پخشش کنم. الان اگه به دستورش عمل نکونم هکم میکنه و تهدید به مرگ می‌شم. باید هرکاری گوفت انجام بدم. نه؟


بشیر_علی: نمودونوم چی بگوم. چو مو طنز صحبت موکونوم. ولی ای بحث حسابی جدی رفته.


تصویر کوچک شده



«میشه قسمت کرد، جای اینکه جنگید، میشه عشقو فهمید، باهاش خندید
میشه سیاه نبود، سفید نکرد. میشه دنیا رو باهمدیگه ببینیم
رنگی
منو حس میکنی؟ نه؟ نه! تو سینه‌ت دیگه شده سنگی.
و سنگین. و سنگین‌تر بیا روی سطح برای روز بهتر...»



پاسخ به: سه نشانه
پیام زده شده در: ۲:۰۱ چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹
#17
تام جاگسن

کی کی کجا با کی چیکار؟
رم اکسترنال
هدفون گیمینگ


تصویر کوچک شده



«میشه قسمت کرد، جای اینکه جنگید، میشه عشقو فهمید، باهاش خندید
میشه سیاه نبود، سفید نکرد. میشه دنیا رو باهمدیگه ببینیم
رنگی
منو حس میکنی؟ نه؟ نه! تو سینه‌ت دیگه شده سنگی.
و سنگین. و سنگین‌تر بیا روی سطح برای روز بهتر...»



پاسخ به: سه نشانه
پیام زده شده در: ۱:۴۹ چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹
#18
ادوارد

جانی دپ
به نظرت لرد پر رو نشده اخیراً؟
پی‌وی یاهو


تصویر کوچک شده



«میشه قسمت کرد، جای اینکه جنگید، میشه عشقو فهمید، باهاش خندید
میشه سیاه نبود، سفید نکرد. میشه دنیا رو باهمدیگه ببینیم
رنگی
منو حس میکنی؟ نه؟ نه! تو سینه‌ت دیگه شده سنگی.
و سنگین. و سنگین‌تر بیا روی سطح برای روز بهتر...»



پاسخ به: سه نشانه
پیام زده شده در: ۱:۰۱ چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹
#19
پرسیوال ولفوریک برایان دامبلدور کبیر

منجی بشریت
صاحب لشکریان جان‌بر کف و بلیت‌زننده
۲۷ نوع طنز


تصویر کوچک شده



«میشه قسمت کرد، جای اینکه جنگید، میشه عشقو فهمید، باهاش خندید
میشه سیاه نبود، سفید نکرد. میشه دنیا رو باهمدیگه ببینیم
رنگی
منو حس میکنی؟ نه؟ نه! تو سینه‌ت دیگه شده سنگی.
و سنگین. و سنگین‌تر بیا روی سطح برای روز بهتر...»



پاسخ به: سه نشانه
پیام زده شده در: ۰:۵۸ چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹
#20
روونا

مولتی چندساله
زن‌پوش
نامرئی


تصویر کوچک شده



«میشه قسمت کرد، جای اینکه جنگید، میشه عشقو فهمید، باهاش خندید
میشه سیاه نبود، سفید نکرد. میشه دنیا رو باهمدیگه ببینیم
رنگی
منو حس میکنی؟ نه؟ نه! تو سینه‌ت دیگه شده سنگی.
و سنگین. و سنگین‌تر بیا روی سطح برای روز بهتر...»







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.