-هی هری یه لحظه وایسا
-چیه کالین؟
کالین که کمی مردد بود چه گونه بگوید با کمی ام و ام گفت:((میتونی برام تعریف کنی اون شب چه اتفاقی افتاد مو به مو برام بگو میخوام برای برادر کوچیم تعریف کنم.))
هری که دیگه حوصله ی فکر کردن به خاطره ی رویاروییش با ولدتمورت رو نداشت گفت:(( بذار برای بعدا فعلا خستم کالین))
همین طور که به سمت سالن عمومی گریفندور نزدیک میشدند جای زخم هری هم سوزش بیشتری میگرفت و اصرار های کالین بیشتر میشد تا به بانوی چاق رسیدند
-ماهیه مرکب
بانوی چاق کنار رفت و حفره باز شد بچه خود را بالا کشیدند و با صحنه ی ناگواری مواجه شدند لرد سیاه در حال شکنجه ی بچه ها بود حال دلیل سوزش جای زخم هری مشخص شد لردسیاه با صدای بی روح خود گفت:((خیلی خوب پاتر خوب از دست من فرار کردی ولی این دفعه دیگه کاری از دستت بر نمیاد اگه دستت سمت چوب دستیت بره با یه ورد ساده دوستاتو تبدیل به خاکستر میکنم.))
و بعد قهقهقه ای سر داد که هری را بیش از پیش عصبانی میساخت هری در جای خود خشک شده بود گویی دستی نامرئی او را به زمین چسبانده بود به یاد لحظه ای افتاد که دم باریک سدریک را کشت و خشمش بیش از پیش فرو کش کرد کالین زیر لب گفت :(( حالا باید چیکار کنیم هری؟))هری خود هم نمیدانست باید چه کند و در یک آن فکری به سرش زد چوبستی اش را در آورد و فریاد زد:((خلع سلاح شو!!))
اما همه چیز آن طور که هری میخواست پیش نرفت لرد سیه خشمگین شد و نعره زد : اجی مجی لاترجی
نور سبز خیره کننده ای از توک چوبدستی از درست به سمت هری می آمد که ناگاه هری صدای فریاد کالین رو شنید اون چشم هایش را بست و منتظر مرگ خویش شد اما یک ثانیه دو ثانیه ... اما هیچ اتفاقی نیفتاد آیا این مرگ بود؟؟هری چشم های خود را گشود کالین را دید که روی زمین بی جان افتاده و ولدتمورت که در پهنای صورت رنگ پریده خود میخندد هری در چودستی خود را که هنوز در دستش بود به سوی قلب ولتمورت نشانه گرفت و تمام عزم خود را جمع کرد و بوووم او طلسم اجی مجی لاترجی را روی لرد سیاه اجرا کردو در یک آن او را به درک روانه کرد رون و هرمیون که روی زمین بی هوش افتاده بودند اکنون بیدار شدند و از خود پرسیدند چه شده هری همه انچه اتفاق افتاده بود را برای آنها تعریف کرد
بعد از نوشتن پستت یکبار مرورش کن تا اشکالات تایپی و نگارشیش رو برطرف کنی. برای دیالوگ ها هم به جای دوتا پرانتز از گیومه استفاده کن. (کلیدهای ترکیبی شیفت + L و K)
ضمنا در روند یک پست جدی باید حوادث منطقی تر باشه، نه اینکه هری تو خوابگاه گریفندور با ولدمورت بجنگه و بعد هم با اجی مجی لاترجی بکشدش!
بنابراین این پستت رو به عنوان یک پست طنز در نظر می گیرم و تاییدش می کنم ولی بعد از ورودت به ایفای نقش بیش تر بخون و بنویس تا قلمت قوی تر شه.
تایید شد!
سال اولیا از این طرف!