هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: کدومیک از وسایل جادویی هری پاتر رو میخوایین داشته باشین؟ چرا؟
پیام زده شده در: ۱۷:۴۷ چهارشنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۳
#11
یادگاران مرگ هر سه تا شو




دوباره اومدم جلو چوبدستی به دست/سه سوته میکشمت پس از من بترس


پاسخ به: مغازه ی بورگین و بارکز
پیام زده شده در: ۱۶:۴۸ دوشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۳
#12
ملت مرگخوار ۵ دقیقه اول:😰
ملت مرگخوار ۵ دقیقه دوم: 😨
مورگانا:خوب راه برگشت که نداریم بهتره بریم جلو

ملت مرگخوار:😖
بعد از چند قدم جلو رفتن چوب دستی ها از کار افتادن وصدایی اومد
-اهههه ما هیچ وقت از اینجا خارج نمیشیم اگه نتونیم برگردیم تقصیر توعه
-پسرم آروم باش تقصیر من چیه اون زن مارو فرستاد اینجا

ملت مرگخوار جلو میرن و یهو چشاشون ۴ تا میشه 👽
اورین بلک با یه پسر ۲۵-۲۶ساله تو غار وایساده و یه چراغ نفتی واسه عهد بـــــــووووووق هم جلوشونه

-من همین ۵ روز پیش فهمیدم باباتم
-ای کاش نمیفهمیدی الان چجوری از اینجا بریم بیرون
اورین یهو چشش میفته به مرگخوارها
-های بکس جون عمتون بیاید کمک سه روزه اینجا گیر افتادیم
سیوروس اسنیپ:چطوری اورین چجوری اومدی اینجا؟این پسره کیه
-تایلر پسرمه
رودولف:تو که دو تا پسر بیشتر نداشتی سیریوس و ریگولوس تایلر از کجا اومد
-ا......چیزه.....تایلر از زن دوممه

ملت مرگخوار:😲

مرلین: ننگ بر تو باد اورین خجالت نمیکشی
جمیع مرگخوارها:ننگ بر تو
اورین:تقصیر من نیست خودمم ۵ روز پیش فهمیدم

بلاتریکس:کروشیو رودولف
رودولف: آآآخخخخخخ این واسه چی بود
-واسه اینکه نری به من خیانت کنی زن دوم بگیری

سیوروس:حالا چجوری اومدی اینجا
تایلر:کار ننه منه وقتی متوجه شد من فهمیدم که پسر اورینم و اورین هم فهمیده که پسرشم مارو با طلسم فرستاد اینجا
اورین:بدبختیمون اینجاست که تو این غار هیچ جادویی عمل نمیکنه و ازش هم نمیشه خارج شد

ملت مرگخوار ده ثانیه پس از این خبر😢😖
ملت مرگخوار بیست ثانیه پس از این خبر😭


دوباره اومدم جلو چوبدستی به دست/سه سوته میکشمت پس از من بترس


پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۱۷:۳۵ شنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۳
#13
درود دوباره خدمت ارباب،اصیل ترین جادوگران،وارث سالازار اسلیترین کبیر ارباب تاریکی

لطفا دوباره درخواست منو بررسی کنید
از اونجایی که بعد از من کسی فرم پر نکرد دوباره فرم پر نکردم

با تشکر از ارباب لرد سیاه


اورین عزیز

فرم رو دوباره لازم نیست پر کنین.حتی اگه بعدا کسی پست زده باشه. مگه اینکه بخوایین جواباتونو عوض کنین.

پست های شما رو خوندم. در مورد سوژه ها مشکلات اساسی دارین! و این مورد برای گروه خیلی مهمه. چون ما ماموریت های گروهی داریم و فرضا اگه کسی سوژه رو تموم کنه ماموریت نابود می شه!
البته از تازه واردا انتظار نداریم این موارد رو از همون اول بدونن. ولی کم کم با خوندن نوشته های بقیه متوجه می شین که سوژه ها بهتره چطوری جلو برده بشن.

یکی از کارهایی که شما انجام می دین اینه که یهو همه مشکلات سوژه رو حل می کنین و سوژه تموم می شه! در همون یک پست. این کار چه فایده ای داره؟ نفر بعدی چی باید بنویسه؟
ما تمایلی نداریم مشکلات حل بشن. وقتی سوژه ای داده می شه هدف این نیست که هر چه سریعتر جلو بریم و به آخرش برسیم. سوژه فقط یه چارچوبه. که بدونین درباره چی قراره بنویسین. شما باید به جزئیات و موارد فرعی توجه کنین نه اصل داستان!
مثلا سوژه اینه که یکی می خواد بره آزکابان و یکی دیگه رو نجات بده. چیزی که جالبه اینه که تو راه چه اتفاقایی میفته. چه مشکلاتی براش پیش میاد. چطوری ازشون عبور می کنه. چی می خوره. کجا می خوابه! و همه اینا رو نباید یه نفر در پستش بنویسه. شما خیلی کند باید جلو برین. فقط یکی از این موارد رو باید بنویسین و شاید حتی نصفش رو! یعنی مثلا طرف به مشکلی بربخوره و حلش رو بذارین به عهده نفر بعدی.
مدتها باید طول بکشه تا به آزکابان برسه.

به تجربه بیشتری احتیاج دارین. پست های دیگران رو بخونین. بهشون توجه کنین. خیلی زود با جو و قوانین نانوشته ایفای نقش آشنا می شین. خیلی زود تشخیص می دین که کدوم راه بهتره.


تایید نشد.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۳/۹/۲۲ ۱۸:۰۵:۳۷

دوباره اومدم جلو چوبدستی به دست/سه سوته میکشمت پس از من بترس


پاسخ به: مغازه ی ویزلی ها!
پیام زده شده در: ۱۷:۰۹ شنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۳
#14
فرد:قیمتش!مینه حالا چون تویی ۸۸ گالیون بده یه گالیونش سگ خور
-مثلا ما با هم فامیلیم یکم کمتر بده مشتری بشم
جرج با صدای بلند:ما به رون هم تخفیف نمیدیم اون یه گالیون هم به خاطر هری بود
-اونو ولش کن آبنبات خون دماغ چنده
-۵۰ گالیون
-چییییییی میگی؟ ۵۰ تا واسه یه آبنبات

در همین بین چند نفر وارد مغازه شدن
فرد جلو رفت و گفت : میتونم کمکتون کنم

یکی از افراد که به نظر میومد رئیس اونا باشه و لباس سیاهی پوشیده بود و شبیه هری بود گفت: فکر کنم،استیوپیفای

فرد بیهوش به زمین خورد جرج و کارلوس جلو رفتن که ببینن چی شده که اونا هم توسط دوتا از افراد مرد سیاه پوش بیهوش شدن

فرد کمکم به هوش امد دست و پاش به صندلی بسته شده بود جرج و کارلوس هم به هوش اومدن

جرج با عصبانیت داد زد : از جون ما چی می خوای دیدی که هیچ پولی نداریم
-احمق من دنبال پول نیستم
فرد:پس دنبال چی هستی (بوووققق سانسور فحش)

یکی از افراد شخص سیاه پوش عصبانی شد و دستش رو برد بالا که فرد رو بزنه که رئیسش گفت:ولش کن درک

درک رفت و سر جای قبلیش وایساد
-فکر کنم وقتشه خودمو معرفی کنم من نیکلاوس پاترم میتونید منو کلاوس صدا کنید من فقط دنبال هری پاتر می گردم

-اون وقت تو چرا باید دنبال نوه من بگردی؟؟؟؟
-چون من پسرشم ۱۰ ساله دنبالش می گردم باید بفهمم چرا من و مادرم رو تنها گذاشت و رفت
فرد: مادرت کیه؟؟؟؟؟
کلاوس:چو چانگ.

فک جرج تا ته باز میشه و کارلوس از شدت تعجب سکته قلبی می کنه


دوباره اومدم جلو چوبدستی به دست/سه سوته میکشمت پس از من بترس


پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۱۵:۳۶ دوشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۳
#15
۱-سابقه عضویت در محفل/مرگ خواران
متاسفانه افتخار حضور در گروه مرگ خواران را نداشتم ولی پسر کوچکم ریگولوس آرکتوس بلک این افتخار را داشت که چندی به جناب لرد خدمت کند.
ولی ارباب خود میدانند که خاندان بلک همیشه می خواستند به ایشان خدمت کنند.
درباره مخمل پوپنوش هم حتی اگه بگن روزی یک میلیارد گالیون بهت میدیم تا عضو مخمل بشی عمرا از اون پیرمرد خرفت مشنگ پرست پیروی کنم من فقط از لرد سیاه پیروی می کنم

۲-تفاوت میان ارباب و دامپلفور

ارباب همیشه کارش درست بوده و باهوش تر و قوی تر از اون پیرمرد مخ تاب ورداشته خرفت و روانیه

۳- مهمترین هدف از عضویت در مرگخوار ها:

امیدوارم بتونم به ارباب تاریکی ها نزدیک بشم ایشون بزرگترین و قوی ترین جادوگر تمام اعصاره

۴-انتخاب لقبی برای یکی از محفلی ها

سیریوس بلک:سگ اسکل و روانی
درسته پسرمه ولی باید حقیقت رو بگم

۵- محفل چگونه میتونه شکم ویزلی ها رو سیر کنه

از راه کش رفتن از مشنگ ها البته اگه به مغزشون برسه

۶-بهترین راه کشتن یک محفلی:

جغجغه شو ازش میگیریم انقدر گریه میکنه تا بمیره

۷-نحوه رفتار با نجینی:

در صورت اطمینان ارباب به من و دادن افتخار مرگ خواری هر روز واسه نجینی سه وعده مشنگ تپل میارم تا سیر بشه و برای تفریح هم از بچه مشنگا استفاده میکنم

۸-ارباب چگونه موهای خود را از دست دادند:

به من و شما هیچ ربطی نداره خودشون اگه صلاح میدونستن می گفتن
فهمیدی یا با کروشیو حالیت کنم

۹- چند مورد استفاده از ریش فامخلدور:

تمیز کردن دستشویی

استفاده جهت شستن ظروف

سرگرم شدن نجینی

استفاده به جای شاخه های انتهای جارو

ساختن تناب دار و آویزون کردن محفلی ها از اون

و استفاده های دیگر که اگه بگم پاک میشه


امیدوارم ارباب این حقیر را در بین خادمان خود بپزیرد

اورین عزیز

خوش اومدین.

برای عضویت در گروه باید پست های ایفای نقشتون و میزان فعالیتتون بررسی بشه. شما هنوز فعالیتتونو شروع نکردین. بهتره قبل از عضویت کمی تجربه کسب کنین. اگه بعدها باز خواستین درخواست عضویت بدین لازم نیست دوباره فرم پر کنین.می تونین همین جوابا رو کپی کنین.

تایید نشد.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۳/۹/۱۰ ۱۸:۰۲:۱۹

دوباره اومدم جلو چوبدستی به دست/سه سوته میکشمت پس از من بترس


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۳:۳۷ یکشنبه ۹ آذر ۱۳۹۳
#16
گروه:اسلیترین
چوب دستی:۳۵ سانت چوب درخت گردو و پر سیمرغ
همسر:ولبورگا بلک
فرزندان:ریگولوس و سیریوس بلک
ویژگی های ظاهری:بسیار شبیه پسر بزرگم سیریوس هستم مانند او موهایی بلند و قد بلند و چشم های قهوه ای دارم
از خط خونی خاندان بلک اصیل ترین خاندان جادوگران هستم
ما نسبت فامیلی با لرد سیاه و پاتر ها و همینطور مالفوی ها داریم
پسر بزرگ من بیگناه به آزکابان افتاد و پس از مدتی فرار کرد تا وقتی که در وزارت خونه توسط برادر زادم بلاتریکس کشته شد
پسر کوچک ترم در ابتدا عضو مرگ خواران بود ولی پس از مدتی به مرگ خواران خیانت کرد و برای نابود کردن یک جان پیچه به دست اینفری ها کشته شد و خط خونی من قطع شد


بهتر نبود در کنار نام همسر و فرزند، اسم شخصیت انتخابیتون رو هم می‌نوشتین؟
از توضیحات معلومه که اورین بلک مد نظرتون بوده. پس ...
تایید شد!


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۳/۹/۱۰ ۰:۰۱:۱۱
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۳/۹/۱۰ ۰:۰۵:۳۴

دوباره اومدم جلو چوبدستی به دست/سه سوته میکشمت پس از من بترس


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۲۰:۳۲ یکشنبه ۹ آذر ۱۳۹۳
#17
یه کم بدجنسم
قانون شکن
کله خر
مغزمم خوب کار میکنه البته موقع دور زدن قانون یا شیطنت های ناجور
میدونم اینو نباید بگم ولی به جادوی سیاه علاقه دارم
از بین موجودات جادویی هم از گرگینه های آلفا(گرگینه هایی که ریاست گله رو بر عهده دارن و قدرتمند ترین شخص گله هستن) خوشم میاد


دوباره اومدم جلو چوبدستی به دست/سه سوته میکشمت پس از من بترس


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۶:۴۴ یکشنبه ۹ آذر ۱۳۹۳
#18
-قربان بچه ها تا یک ساعت دیگه میرسن نبایدد آماده بشیم؟
درسته سوروس ولی اول میخوام یه کاری رو واسم انجام بدی
-چه کاری قربان؟
-می خوام بری و آینه نفاق انگیز رو از اتاق نیازمندی ها بیاری یه طلسمایی هستن که باید روش انجام بدم بعدشم باید مخفیش کنیم
-بله پرفسور
اسنیپ بر میگردد که برود
-صبر کن سوروس یه چیزی رو باید بدونی پسر لی لی و جیمز،هری هم امسال وارد هاگوارتز میشه
اسنیپ ناگهان سر جایش میخکوب می شود عصبانیت و ناراحتی در چهره اش موج می زند می خواهد چیزی بگوید ولی نمی تواند و سریع به بیرون از دفتر دامبلدور می رود و وارد اتاق نیازمندی ها میشود
بعد از ۵۰۰ متر به دست چپ می پیچد
آینه نفاق انگیز به دیوار تکیه داده شده
نزدیک دیوار میرود ناگهان در آینه لیلی را در کنار خودش می بیند اشک از چشمش سرازیر میشود و آرام می گوید:«چرا،چرا لرد سیاه باید میکشتش
چرا نتونستم نجاتش بدم» سعی میکند جلوی گریه خود را بگیرد ولی نمی تواند
-می دونم که دلت واسش تنگ شده سوروس نیازی نیست که جلوی اشک هاتو بگیری اینا نشون میدن که هنوز انسانیت و عشق وجود داره
-ببخشید قربان....من....
-نیازی به توضیح نیست سوروس ولی اگه واقعا دوستش داشتی کمکم کن
پسرش تا چند دقیقه دیگه وارد قلعه میشه کمکم کن ازش محافظت کنم
-اااا....
-می دونم که با جیمز اختلاف زیادی داشتی و نمی تونی با هری خیلی خوب رفتار کنی چون شباهت زیادی به پدرش داره ولی به خاطر لیلی بهم کمک کن
-باشه،پرفسور
اسنیپ بغضش را فرو میبرد و آینه را برداشته و با دامبلدور حرکت می کنند




می دونم خیلی خوب ننوشتم ولی بعد از یه امتحان فیزیک سخت بهتر از این نمی تونستم بنویسم


خیلی جالب نیست که چندین دیالوگو پشت سر هم بیاری بدون اینکه توصیفی بینش بگنجونی. بهتر اینه که جایی که می‌تونی حس و حال شخصو هنگام بیان دیالوگ توصیف کنی.
نکته دیگه اینکه "حتما" باید انتهای جملاتت از علائم نگارشی (، . ! ؟) استفاده کنی. حتی وقتی جملات رو دنبال هم می‌نویسی بازم باید بینشون با همین علائم نگارشی یا کلمات ربط (که تا و ...) ارتباط برقرار کنی.
یکم سریع داستانو پیش بردی و در حالی‌که دامبلدور این مسئولیتو به اسنیپ سپرده بود ولی یهو بی مقدمه خودشم همون‌جا ظاهر می‌شه و از اسنیپ درخواستی می‌کنه و اونم سریع می‌پذیره! برای اینکه متنت به یه داستان بهتر تبدیل شه لازمه که توضیحات بیشتری بدی.
تایید شد. سال اولیا از این طرف.


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۳/۹/۹ ۲۰:۰۰:۵۹

دوباره اومدم جلو چوبدستی به دست/سه سوته میکشمت پس از من بترس


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۵:۰۲ یکشنبه ۹ آذر ۱۳۹۳
#19
چون در قدیم خون اشام ها رو جزو شیاطین میدودستن و خاندان اسپاردا از سری DmC در واقع قدرتمند ترینشونه از این اسم استفاده کردم

درباره نژاد دورگه ها در سریال Vampire Diaries در فصل ۳ توضیح اومده که نفرین خون اشام شدن روی یه گرگینه اجرا شده و اون تبدیل به دورگه شده که کنترل تغیرشکلش دست خودشه


دوباره اومدم جلو چوبدستی به دست/سه سوته میکشمت پس از من بترس


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۶:۳۳ شنبه ۸ آذر ۱۳۹۳
#20
سلام خدمت مدیران سایت
می خواستم بدونم از کی دوباره ساخت شخصیت جدید در تاپیک ایفای نقش شروع میشه
وجود یک دورگه گرگینه-خون آشام در هاگوارتز کل داستان رو مهیج تر می کنه
اگه امکانش هست سریع جواب بدید
ممنون


دوباره اومدم جلو چوبدستی به دست/سه سوته میکشمت پس از من بترس






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.