We are in Transylvania; and Transylvania is not England. Our ways are not your ways, and there shall be to you many strange things
0:
یکی بود، یکی نبود. زیر گنبد کبود، یک قلعه بود که وسط پهنه ترنسیلوانیا سربلند کرده بود. قلعه مال دراکولا بود و دورش همیشه رعد و برق بود و مخوف بود و اطرافش کلی جنگل بود و جنگل تاریک بود و تویش کلی گرگ بود و خفاش بود و عنکبوت بود و آدمهای ترسناک بود و همیشه صدای زوزه میآمد و توی وحشتناکی و مخوفبودن شبیه ساختمان تیمارستان شلمرود تانزانیا بود که برج و باروهای بلند داشت و اطرافش آدمهایی زامبیطور میچرخیدند و دستشان تبر و نیزه و سلاح های مرگبار بود و برای بهبود دکوراسیونش نیز مقداری از دست و پاهای پست قبل قبل قبلتر را این طرف و آن طرف ریخته بودند تا حرام نشوند و حیف است و اصراف درست نیست و آره. خلاصه اهالی ترنسیلوانیا یک عالمه میترسیدند ازش و هیچکس نزدیکش نمیرفت به جز چندباری که یکسری یاروها از لندن پا شده بودند آمده بودند که به صاحبش خانه بفروشند ولی وقتی صاحبش پا شده بود رفته بود خانه را ببیند، یکهو تیر و تفنگ درآوردند و دنبالش کردند و یک عالمه زدندش و چندبار کشتندش و سه-چهارتا درخت توی قلبش فرو کردند و سرش را درآوردند و بیچاره خیلی اذیت شده بود و برگشته بود قلعهاش و تصمیم گرفته بود دیگر خانه نخرد و به سنن قدیمیاش پایبند باشد و مگر همان ده-بیستتا نوزادی که هر روز میدزدید و با عروسهایش میخوردند چه اشکالی داشت و دراکولای جماعت را چه به فرنگستان رفتن و خانه خریدن و شاخ و شانه کشیدن برای ون هلسینگها و هارکرها و بقیهشان؟
ولی چرخ سرنوشت برنامههای دیگری برای دراکولا تدارک داده بود:
تف تشت!
یاپ.
TOFVANIA
EPISODE 1
Created By
Bela Lugosi (Undead)
1:
ابرهای زیبا و پنبهای وسط آسمان اینور و آنور میرفتند و قر میدادند و عشوه میآمدند و همه جا بوس میفرستادند و نور خورشید را از لایشان رد میکردند که پخش شود و به سر و صورت همه بخورد و یک عصر جادویی باشد و مردم لذت ببرند.
وسط این عصر جادویی و نور پخشانِ خورشید، یک ورزشگاه بود. توی ورزشگاه کلی آدم بودند که آنها هم جادویی و لایهلایه و نورانی بودند. ورنون دورسلی بود، پتونیا دورسلی بود، دادلی دورسلی بود، ندادلی دورسلی بود، ماروولو گانت بود ولی دورسلی نبود، مورفین گانت بود که گاهی وقتها دورسلی بود، گراوپ بود، هرمیون بود، باسیهاگر بود، بچهشان بود، دخمههای قلعه هاگوارتز بود، باروفیو بود، تیم زندهگیری باروفیوهای جادویی به رهبری باروفیو بود، آرتور ویزلی بود، ماشین پرندهاش بود، خود پرندهاش بود، مادر پرندهاش بود، ایلان ماسک بود، خود ماسک بود، چارلی بود، کارخانه شکلاتسازی بود، اومپا لومپا -که بعد از اینکه چارلی کارخانه شکلاتسازی را از ویلی به ارث برده بود، از کارخانه انداخته بودتشان بیرون تا بروند بین راه بابازون و آمازون زندگی کنند و مردم را به کام دنیاهای موازی بکشانند ولی یک روز خسته شده بودند و رفتند نشستند بازی کوییدیچ ببینند که از قضا بختشان خورد به دیدن بازی کوییدیچ تف تشت که تویش یک یارویی از یک دنیای دیگر در جستجوی دکتر استرنج حمله کرده بود و همه را خورده بود و بعد خیلی گیج شده بود و مغزش پیچیده بود و فکر کرده بود خودش دکتر استرنج است و فریادزنان به دنیایش برگشته بود،- بود.
ولی تفتشت نبود.
داور به ساعتش نگاه کرد. دید وقت مسابقه است. شلوارش را بالا کشید. بدو بدو آمد وسط زمین. محکم سوت زد. برگشت. رفت.
- با یه بازی دیگه در خدمتتون هستیم بین تیمهای تفتشت و ترنسیلوانیا. بازیکنای تف تشت تا این لحظه وارد زمین نشدهن و شاید باورتون نشه ولی امکانش هست هیچوقت هم وارد زمین نشن چون احتمالا فهمیدن که
هیچی واقعی نیست، مردم.
تف تشت وجود نداره. ترنسیلوانیا وجود نداره. کوییدیچ دروغه. ما همه یه مشت صفر و یکیم وسط یه مشت صفر و یک دیگه. تا کی گردننهی به این خفت؟ تا کی تحمل یوغ ذلت؟ تا کی تندادن به حبس توی این ماتریکس؟ بگشایید درهای این زندان را! WAKE UP SHEEPLE!
وسط زمین، ترنسیلوانیا آنقدر یک عالمه بودند که دوتا تیم شدند و یکیشان به کاپیتانی استیفن هاوکینگ تصمیم گرفت تفتشت باشد.
- امبر هرد جن خووب؟
- جانی دپ فلافل خووب؟
ترسیلوانیاها دور هم خوشحال و خندان کوییدیچ بازی میکردند و توپهایشان را میزدند زمین تا برود هوا و هارهار میخندیدند. پشه با خوشحالی کوافل را برداشت و پرت کرد سمت حسن مصطفی. حسن با شادمانی کوافل را گرفت و مصطفی را پرت کرد سمت پشه. استیفن هاوکینگ با شعف سوار بر ویلچرش پرواز میکرد و همه را میزد. هاگرید با نشاط تصمیم گرفته بود همه تخم اژدهایشاند و روی ملت مینشست تا جوجه شوند. دادلی دورسلی با فرح هری پاتر را برداشت و شوت کرد. هری پاتر همینطور که در حال شوتیدن بود، جای زخمش درد گرفت و دید یک چیزی درست نیست. پس یک لحظه دست از شوتیده شدن برداشت و نشست فکر کند ببیند چه چیزی درست نیست.
- استیفن هاوکینگ کیه؟ استیفن هاوکینگ ترسیلوانیایی نیست که. لرد سیاه با شناسه جعلی به تیممون نفوذ کرده. اکسپلیارموس.
استیفن هاوکینگ از تهمتهای هری پاتر خوشش نیامد: محکم با ویلچرش آمد و توی هری پاتر خورد و از رویش چندین بار رد شد و خونش را همهجا ریخت و برگشت نگاه کرد تا مطمئن شود مُرده. ولی هری پاتر واز دِ بوی هو لیود! هیچکس هری پاتر را نمیکشت! ننه پاتر خیلی محکم بچهپاتر را دوست داشته بود و حالا تمام مرگها به هری پاتر میخورد و بر میگشت توی صورت صاحبشان. اینطوری بود که استیفن هاوکینگ اشتباهی برگشت و توی خودش خورد و از روی خودش رد شد و خونش همهجا پاشید و مغزش از دماغش بیرون ریخت و رفت توی دهنش و خفه شد و یک عالمه مُرد.
مردم دست و جیغ و هورا کشیدند و وسط زمین ریختند و هری پاتر را برداشتند روی شانههایشان بلند کردند و بردند دور زمین بگردانند.
آن سر دنیا، یک وینکی و یک گودریک و یک رز و یک سوجی و یک فلافل و یک سوراخ موش و یک ریش سیاه، یک تشت را پشت یک اسب گذاشته و سوارش به مقصد قلعه دراکولا میرفتند.
2.
Transylvania, Romania
April 30th, Walpurgis Night
صدای شالاپ شلوپ ضربه سُمهای یه اسب به جاده خیس و گِلی بلند و بلندتر میاد و کمکم با صدای مکرر بارون مخلوط میشه. از یه جا تو دل جنگل صدای زوزه گرگ و پرواز خفاش بلند میشه. رعد و برق میزنه و صدای اونم میاد و با بقیه صداها مخلوط میشه و خلاصه همه جا پر از صداست.
دراکولا از این همه سر و صدا راضی نیست و ترجیح میده نوزاداشو تو آرامش بخوره؛ پس میره دم پنجره و میخواد به اسبا و گرگا و خفاشا و بارونا فحش بده و داد و بیداد کنه و بگه برن دم در خونه خودشون بازی کنن که یهو چشمش به هفتتا غریبه میخوره که سوار یه تشتن که سوار یه اسبه و شالاپ شلوپکنان سرشونو انداختن و دارن میان سمت قلعهش.
دراکولا با ناراحتی آه میکشه و یادش میاد متاسفانه یه دراکولا همیشه باید آداب و رسوم مهمونداری رو رعایت کنه و حالا باید میرفت و مهمونای سوار تشت سوار اسبش رو دعوت میکرد بیان بالا و باهاش نوزاد بخورن. پس با قلبی پر از اندوه برگشت، به عروساش گفت برن یه گوشه قایم شن، کتشو برداشت، دندوناشو مرتب کرد، موهاشو مسواک زد و رفت در قلعهشو باز کنه.
پایین، تف تشتیا از تشتشون بیرون اومدن، وسط بارون وایسادن و دور و برشونو نگاه کردن.
- همممممم... پیوند؟
- وینکی قلعه رو به مسلسل بست تا نابود شد و تیکههاش کوچیک شد و پیوندی تونست راحت پیوند زد.
وینکی جن قلعرسللبند خووب؟
- روی تیکههاش ویبره بزنم تا پودر شن و پودراشو توی دماغمون اسنیف کنیم و قوی شیم؟ :سوراخ موش:
- این سوراخ موشه حرف میزنه؟
تف تشتیا از جاشون میپرن و جیغزنان سمت در قلعه میدون و محکم شروع میکنن به در زدن. بعد از چند ثانیه، دراکولا درو باز میکنه.
- ولکام، آنِرد گِستس. کام آن اینساید، دم در ایز بد.
تف تشتیا سریع میپرن تو و درو محکم میبندن. چند لحظه نفس نفس میزنن و وقتی مطمئن میشن سوراخ موش بیرون در مونده، رو میکنن به کنت دراکولا.
- تف تشت اومده بود ترنسیلوانیا تا با ترنسیلوانیا مسابقه کوییدیچ داد. تف تشت توی دهن ترنسیلوانیا زد. تف تشت، جن قوی!
تف تشتیا سرشونو تکون میدن و عضلاتشونو به نمایش میذارن.
- یس یس ایندید. بات فرست، آی ثاوت یو مایت بی گشنه و خیس. وای وونت یو سیت کنار آتیش عه لیتل اند هَو عه لیتل شام؟
-چرا هی خفاش میشی؟
- هو عه لیتل شام!
تف تشتیا میبینن کنت دراکولا راس میگه و گشنه و خیسن و شام. پس راه میافتن دنبالش به سمت آتیش و غذا. قلعه دراکولا کلی دراکولایی و گاثیکطوره و ابریشم قرمز از در و دیوارش آویزونه و کلی مجسمه همهجاست و زره توخالی شوالیهها کنار دیواراش وایسادن و نور شمع همهجا رو نیمهروشن میکنه و کلی سایه مخوف میندازه رو در و دیوار و یه عالمه پله داره که میپیچن به طبقههای مختلف و تو هر طبقه کلی اتاقه که درشون بطرز خبیثناکی بستهس و تف تشتیا میخوان از سوراخ کلید توشونو ببینن که دراکولا میگه نکنن از این کاراشون و زشت و خطرناکن اتاقا. همینطور که همه دارن میرن، صدای زوزه گرگای بیرون بلندتر میشه.
- لیسِن. چیلدرن آو د نایت، وات میوزیک دِی مِیک.
تف تشتیا گوششونو میکشن تا لیسن کنن به میوزیکِ چیلدرن آو د نایت:
- شهلا يار مهربونوم؛ شهلا يار مهربونوم؛ اسم تو ورد زبونوم.
تف تشتیا کلی میترسن و سریعتر به راهشون ادامه میدن.