هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: نام های کاربری در پاترمور
پیام زده شده در: ۱۲:۴۱ دوشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۳
#11
سلام نمیدونم اول باید وارد ایفا بشم تا بتونم اینجا پست بدم یا نه ؟اگه اره پس این پستو حذف کنید شرمنده

من تازه عضو پاترمور شدم
نام کاربری : ThornCloak27055

اگه میشه ادم کنید البته براتون درخواست دوستی فرستادم

تیم :متاسفانه گریفیندور(تمام سعی رو کردم برم اسلی ولی خب نشد)

این چوب دستیم تصویر کوچک شده


امتیازم فکر میکنم صفر باشه

و به صورت ضروری نیاز به کمک دارم چون اینجا اسپم محسوب میشه اگه میشه اونایی که پاترموور خیلی وقته عضون و حرفه این یه پیام خصوصی به من بدن تا سوالامو ازشون بپرسم ممنون


تصویر کوچک شده


گرگینه تحت تعقیب


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۲۱:۳۸ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۳
#12
اسنیپ در حالی که با عصبانیت از کلاس خارج شد گفت:

-این هری دیگه شورشو در اورده دیگه نمیتونم سر کلاس تحملش کنم باید اساسی در موردش با دامبلدور صحبت کنم .

این را گفت و به سمت اتاقش حرکت کرد .وقتی به دم در اتاقش رسید در را سریع باز کرد و پشت سرش در را محکم بست . روی صندلیش نشست که چیزی توجه اون رو جلب کرد بسته ای در کنار شومنه که کاغذی رو اون بود جلو رفت روی کاغذ نوشته شده بود :
"سفارشی برای پروفسور اسنیپ "

اسنیپ پارچه را برداشت و اینه را دید و گفت :
این دیگه چیه یه شوخیه بی مزه ؟برای چی کسی باید اینه ی نفاق رو برام بفرسته؟

در همین افکار بود که تصویر اینه تغییر کرد و لیلی را در اغوش اسنیپ نشان داد.

اسنیپ با حسرت به صورت لیلی نگاه میکرد .چه قدر که دلش برای اون نگاه تنگ شده بود .

با خودش زمزمه کرد :
لیلی من دوست خواهم داشت برای همیشه. امیدوارم هر جا که هستی در ارامش باشی .
من برای همیشه مواظب پسرت هستم.
روی اینه را پارچه پوشاند.

با خودش در مورد دعوای ها بی مورد با جیمز فکر میکرد .ارزو میکرد که زمان به عقب بازگردد اما ممکن نبود.
اسنیپ دیگه مث قبل عصبانی نبود غم و اندوه صورتش را پوشانده بود و فقط به یه چیز فکر میکرد:
! هری پاتر !


خب این بهتر بود. اما باز هم من فکر می کنم که می تونی بهتر از اینا بنویسی.

با این حال، تایید شد!


ویرایش شده توسط yoyo در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۲۲ ۱۱:۲۲:۱۳
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۲۲ ۱۳:۳۱:۱۳

تصویر کوچک شده


گرگینه تحت تعقیب


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۲۱:۰۴ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۳
#13
سلام کلاه ببخشید عجله کردم واینستادم توی کارگاه نمایش نویسی تاییدم کنی
پس اینجا هم درخواست میدم اگه اون قابل تایید بود یهو جفتشو تایید کن ممنون

-------------------------------------

خب من ادم سخت مزاج داغون روانی هستم و عاشق اسلیترین
چشام ابیه چیزیه همیشه بهش تاسف خوردم چون باید سبز میبود
هافلپاف هم ....اخه من برم تو تیمی که پرپمش راسوهه ؟
ریونکلاو هم ترک تحصیلی ها و کم عقل ها ریختن ریون


از رنگ ابی متنفرم همینطور زرد و گریف که اصن فکرشو نکن یه مشت ادم ترسو پشت مدال شیر جمع شدن هی شجاع شجاع میکنن

اقا منو بفرست اسلیترین برادر چون شخصیتی که انتخاب کردم از لیست تو اسلیترینه و اگه برم گروه دیگه کلا کارام خراب میشه راستی من خیلی زود اعصابم خرد میشه نفرستی اسلیترین یهو دیدی دادم به این تبدیلت کردنا

تصویر کوچک شده



به هر حال از ما گفتن بود انتخاب باخودته ولی باید بفرسی اسلیترین ولی میگم بازم انتخاب باخودته

خداحافظ کلاه


تصویر کوچک شده


گرگینه تحت تعقیب


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۹:۱۵ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۳
#14
دلـــــنگ

صدای زنگ شنیده شد و دانش اموزان مانند سیلی عظیم به سمت در خروجی یورش بردند .

اسنیپ ارام از روی صندلی بلند شد و به سمت در رفت .غمگین و ناراحت در راهرو قدم میزد و چهره اش در هم بود کاملا معلوم بود که چیزی عذابش میداد .به ارامی از پله ها بالا رفت تا به اخرین طبقه رسید . سرش را بلند کرد و قاب روی در را خواند.

"دفتر البروس دامبلدور"

در رو باز کرد و وارد شد . البوس تا اسنیپ را دید به سمت زیرشیروانی برج اشاره ای کرد و گفت:
-اسنیپ میشه لطفا اون جعبه مهمات جادویی رو بیاری ؟
و با گفتن "لطفا" محکمی جمله اش را کامل کرد.

اسنیپ با این که ناراضی بود قبول کرد و به سمت زیر شیروانی به راه افتاد.همین که به زیر شیروانی رسید جسمی بلند را که به دیوار تکیه داده شده بود دید. ارام پارچه رو از روی جسم برداشت .

-آه،اینه ی نفاق انگیز ! فک کنم یه صد سالی هست که اینجا داره خاک میخوره.
همینطور در حال صحبت با خودش بود که تصویر اینه تکانی خورد و شروع به حرکت کرد.
-اه لعنتی . این احتمالا بدترین روز زندگیمه .
این را گفت و قطره اشکی از روی گونه اش لیز خورد و پایین امد اما اسنیپ سریعا اونو با استینش پاک کرد . و با صدای محزون و لرزون و ارامی گفت:

-متاسفم...لیلی ....متاسفم!!!

_________________________________________




تایید نشد!

با اینکه ظاهر پستتون خیلی خوب بود. اما در باطن... می تونست خیلی بهتر از این باشه. خلاقیت بیشتری می تونستید به خرج بدید.

مطمئنا اگر وقت بیشتری بذارید، نمایشنامه بهتری هم می تونید بنویسید


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۲۱ ۲۱:۱۸:۳۳






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.