نقل قول:
مشخصه دیگه، قراره که کل کلاس، به یک سفر اکتشافی تحقیقاتی به جزیره دری یر برن و اطلاعات بیشتری در مورد پنج پا ها و اون افسانه خاص به دست بیارن و همینطور یک فیلم مستند و در واقع راز بقا از اون جزیره و علی الخصوص پنج پاها بسازن. (30 نمره)
-نگیر آقا، نگیر وزیر نشسته اینجا... د ببر کنار لامصبو!
کت و شلوارپوش گولاخ عینک دودی زده جلو آمد. روی پلاک کوچکی روی سینه اش، اسمش را نوشته بودند: "کت و شلوارپوش گولاخ عینک دودی زده اصل". کت و شلوارپوش گولاخ عینک دودی زده اصل، محافظ شخصی آرسینوس جیگر بود و هر بشر یا جادوگری که به شعاع سه و بیست و هفت سانتی متری آرسینوس می رسید، جایش در شکم کت و شلوارپوش گولاخ عینک دودی زده اصل بود. کت و شلوارپوش گولاخ عینک دودی زده اصل، مهاجمین احتمالی را می خورد.
مایکل کرنر دوربین را پایین آورد و فریاد زد:
-ببین کت و شلواری گولاخ عینک ری بن زده! استاد گفته مستند تهیه کنین، منم می خوام مستند بگیرم. منم مایکل کرنرم، خطرناکم، منو بخوری منحرف می شی!
کت و شلوارپوش گولاخ عینک دودی زده در حال بررسی اوضاع بود که وزیر با این حالت جلو آمد و گفت:
-بگذارید راحت باشد. تا وقتی من در مستند حیواناتش نباشم، ایرادی ندارد.
-جیگَر؟
-جیگِر هستم، رعیت جان.
-تو چرا اینجوری حرف می زنی؟
-من همیشه جدی و رسمی حرف می زنم. وزیر سحر و جادو هستم. باید پرستیژ داشته باشم.
در همان حینی که آرسینوس مدام درباره ی خودش حرف می زد و هی کلاه وزارتش را نشان می داد، سیریوس بلک جلو آمد و گفت:
-خب شما دو تا هم که با هم شدین. برین خوش باشین.
-من؟ همگروهی شوم با این متلاشی کننده ی بنیان خانواده ها؟ این شیرفروش؟ :worry:
سیریوس اندکی فکر کرد و گفت:
-راست می گی وزیر جان. بیا بغلم.
مایکل کرنر قصد اعتراض داشت - نسبت به سرقت دیالوگ مخصوصش، بیا بغلم - که ناگهان شخصی مثل کلم از روی زمین سبز شد و گفت:
-بیا من همگروهیت می شم.
-اسمت چیه؟
-عجبشیر توشیری، فرزند بشیر.
-ماشالا چه با کمالاتم هستین شما. بیا بریم مستند بگیریم.
دقایقی بعد-اَشکِن!
عجبشیر توشیری فرزند بشیر دوربین را روشن کرد و آرام گفت:
-بیا بیا... روشنه... پاشو بیا گزارش کن.
مایکل با صدایی آرام و آمیتا باچان طور گفت:
-پنج پاها موجوداتی گولاخ هستند. این گولاخ ها از نسل مک بون هایند که از ابتدا گولاخ بوده و دهن قبیله ی مک نم دونم چی چی ها را سرویس کرده بودند. حالا در فاصله ی بیست متری ما، یک عدد پنج پا مشاهده می شود. او خیلی گولاخ است.
دوربین روی پنج پا متوقف شد. موجودی بود با چهار پای استوانه ای و یک دست که پایینشان پهن تر از بالایشان بود. روی پوست قهوه ای رنگ مخلوق را موی کم پشتی فرا گرفته بود... تقریباً مثل اسب.
پنج پا - که در حقیقت چهارپایی با یک دست زاپاس بود - در حال رقص بود. فریاد "گانگنام استایل"ـش به هوا بلند شده بود.
بقیه ی پنج پاها هم دورش حلقه زده بودند و چون یک دست بیشتر نداشتند، به صورت گروهی دست هایشان را به هم می کوبیدند.
در همین حین، مایکل صدای پایی شنید. برگشت تا ببیند چه کسی به آنها نزدیک می شود. به محض چرخیدن، این عنوان را دید: "کت و شلوارپوش گولاخ عینک دودی زده اصل". بعد ضربه ای را روی سرش حس کرد و بیهوش شد.
چهار ساعت بعد-کرنر... کرنر بیدار شو. بیدار شو رعیت!
مایکل کرنر چشمانش را باز کرد. عجبشیر توشیری فرزند بشیر مقابلش قرار داشت. کمی آن طرف تر، آرسینوس جیگر طناب پیچ شده بود و به مایکل نگاه می کرد. آرسینوس خیلی سریع صحبت کرد:
-ببین، کت و شلوارپوش گولاخ عینک زده ی اصل، در حقیقت یه مک بونه! بعد از نسل ها اونا یه راهی پیدا کردن که چند نفرشون رو آدم کنن. این بادیگارد منم همینجوریه... در حقیقت یه پنج پاست! اونا می خوان ما رو بخورن! مایکل، نزار وزیر رو بخورن! منم نمی خوام عکسم رو بزارن تو تالار وزرای پیش از موعد مرحوم شده!
آرسینوس کنترلش را از دست داد و شروع کرد به گریه کردن. در همین حین، مایکل اوضاع را بررسی می کرد. آن ها در کلبه ی چوبی کهنه ای بودند. دست و پای مایکل و عجبشیر توشیری فرزند بشیر بسته شده بود. آرسینوس هم مثل یک مومیایی، کاملاً طناب پیچ شده بود. صدایی از آن سوی دیوار به گوش رسید:
-مک بون ها، پنج پاها و گولاخ ها! امروز ما این سه نفر رو می خوریم و حالشو می بریم تا به انسان شدن نزدیک تر شیم! :hungry1:
آرسینوس بغض کرده بود. عجبشیر توشیری فرزند بشیر هنوز بیهوش بود. مایکل باید حرکتی می زد. بنابراین حرکتی زد (جهت حفظ شئونات سایت، از توصیفات آن حرکت آستاکبارمدارانه معذوریم) و طناب های خودش و جیگر را باز کرد.
اما همین که خواستند از پنجره فرار کنند، در باز شد... آن هم نه با لگد، بلکه با لغد! گولاخ با حالتی گولاخ دم در ایستاده بود و با صدایی گولاخ وار گفت:
-جیگَر بیا بخورمت! drool:
بعد فیلم به صورت ترسناک در آمد. گولاخ - با این فرمت
- با قدم هایی ترسناک جلو می آمد و با هر قدم رو به جلوی گولاخ، مایکل و آرسینوس یک قدم عقب می رفتند. عاقبت به دیوار رسیدند و توانایی عقب رفتن نداشتند. گولاخ با نیشخندی خوفناک جلو آمد. به نیم متری آنها که رسید، قهقهه ای شیطانی زد و همین که خواست جیگر را گاز بزند، مغزش Error 404 داد. بعد ناگهان دامینش اکسپایر شد و حرکات بی ناموسیک انجام داد. جیگر که مورد راز و نیاز واقع شده بود، در همان کلبه ماند تا وزیربازی در آورده و خودش را نجات بدهد؛ اما مایکل دست عجبشیر توشیری فرزند بشیر را گرفت - که تازه به هوش آمده بود و زمزمه می کرد: "عجب شیر تو شیری." - و دو نفری فرار کردند.
به ساحل که رسیدند، چشم هایشان را درویش کرده و به صورت رندوم یکی را انتخاب کردند که احتمال می دادند سیریوس باشد. آن شخص، اگر سیریوس بلک بود، روی سِن ایستاده و در حال اجرای کنسرت بود.
-دیوونه، دیوونه! دیوونه شو دیوونه! عُ عِ عُ عَ!
-عُ عِ عُ عَ!
-عُ عِ عُ عَ!
مایکل و عجبشیر توشیری فرزند بشیر متعجب ماندند. بعد هرماینی که به دلیل کنار ساحل بودن کاملاً آستاکبارمدارانه می چرخید، جلو آمد و به
این پست اشاره کرد. آهنگ سیریوس که تمام شد، آرش پرید روی صحنه (با این فرمت
) و فریاد زد:
-تکون بده!
همانطور که ملت تکان می دادند و همه چیز آستاکبارمدارانه پیش می رفت، مایکل و عجبشیر توشیری فرزند بشیر سمت سیریوس رفتند. سیریوس آنها را دید و گفت:
-چطورید شاگردان من؟ الان مزاحمم نشین دارم به تکلیف جلسه ی بعد فکر می کنم.
-استاد پنج پاها. می خواستن ما رو بخورن.
-خب نخوردنتون... یا تکون بدین، یا برین.
مایکل که دیگر تحمل درویشی نداشت، تکان داد. عجبشیر توشیری هم با تأسف سری تکان داد، دوربین را روی زمین گذاشت و در افق محو شد.
از آخرین نکات قابل ذکر، تکان دادن لرد ولدمورت در صحنه است: