هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: الگوی شما کدام شخصیت هری پاتر است؟ چرا؟
پیام زده شده در: ۱۶:۵۳ چهارشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۴
#11
واسه من اسنیپ و دامبلدور
اسنیپ چون با وفادار بودن به لی لی به من یاد داد هر کاری که میکنی یا هر پیمانی که میبندی باید تا اخرش وایسی . و با شجاعتی که در نگاه کردن به چشم های ولدمورت که همگی ازش پرهیز می کردن نشان میداد بهم یاد داد که برای غلبه از چیزی که ازش میترسی باید با هاش روبه رو بشی .
دامبلدورم که ته خرده بهم نشون داد که هر چیزی رو که بقیه میگن باور نکن و فقط بر اساس منطق و برهان فکر کن



I.Kar

باشد که من باشم
تا ابد و فراتر از ان

هوش بی حد و مرزش خوبه ..والا


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۵:۰۳ دوشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۴
#12
سلام
چند تا ایده داشتم که می خواستم به مدیران سایت ابلاغ کنم .

اولیش اینه که یک انجمن با عنوان بانک گرینگوتز درست بشه که در اون تمام اشخاص ثبت نام کنند و یک حساب دارایی درست کنند و هر ماه اون کسی که بیشتر از همه گالیون یا امتیاز برنده بشه عنوان پولدار ترین پولدار ها را نصیب خود می کند .

برای امتیاز جمع کردن اشخاص می توانند در همین انجمن تاپیک هایی را در قسمت های مختلف ارائه بدهند و ناظر یا ناظران محترم ( که ترجیح میدم خودم هم یکی از ناظران باشم به علت اینکه چون ایده مال من هست مطمعنا باهاش بیشتر اشنایی دارم البته هر چی مدیران عزیز بگن ) بر حسب اون چیزی که صلاح میدونند به ان ها گالیون اهدا می کنند ( البته شایان ذکر است که در عنوان ذکر می شود که مثلا برای تاپیک ها بین 10 تا 30 گالیون مثلا به ارائه دهندگان تاپیک ها تعلق می دهند و ناظر یا ناظران محترم بسته به تاپیکی که ارائه می دهند مقدارگالیون اصلی را که بین این اعداد باشد را می دهند . البته راه دیگری برای جمع کردن گالیون وجود دارد که به علت مرتبط بودن با ایده ی دوم بنده در انجا توضیح می دهم .

البته افرادی که ثبت نام می کنند با سرمایه ی صفر شروع نمی کنند و رییس یا رییسان بانک که همان ناظران محترم باشند به ان ها 100 گالیون برای شروع می دهد . و ناظران می توانند در قسمتی اون گالیون هایی که افراد می گیرند را به حسابشان بیفزایند .

ایده ی دوم که مرتبط با موضوع بالایی است این است که در انجمن مدرسه ی دورمشترانگ افراد مراجعه کنند و نسبت به شغلی که میخوان ( مثلا تدریس که خود باز شاخه های مختلفی دارد و یا کاراگاه و مصاحبه گر و منتقد و وکیل و ریاست های قسمت های مختلف وزارتخانه و ... ) به اون سوالاتی که ناظر یا ناظران محترم ( که باز ترجیح میدم خودم هم جزوشان باشم دلیلش هم اشنایی بیشتر خودم نسبت به دوستان دیگرم است که البته باز هر جور مدیران صلاح بدونند ) در قسمت های مختلف ( یعنی برای شغل های مختلفی باید به قسمت های مختلفی در مدرسه دورمشترانگ مراجعه کنند ) قرار داده اند پاسخ صحیح بدهند و پس از قبولی کهخود ان مدارک مختلفی مثل لیسانس و فوق لیسانس و از این قبیل دارد نسبت به مدرکی که گرفته اند حقوق هفتگی دریافت می کنند که به حسابشان در بانک گرینگوتز واریز می شود .

به نظر من این تغییرات باعث جذاب تر شدن سایت و قسمت ایفای نقش شده و از طرفی باعث می شود که مثلا همه اشخاص برای وکالت هری پاتر ثبت نام نکنند و فقط کسانی که مدرک وکالت دارند بتوانند ثبت نام کنند و نسبت به مدرکی که دارند میتوانند از هری پاتر مبلغ مورد نظر خود را دریافت کرده .

موفق باشید





پاسخ به: دفتر وكلای پایه 1
پیام زده شده در: ۱۸:۱۸ جمعه ۱۴ فروردین ۱۳۹۴
#13
آیا شما با قوانین وکالتی آشنایی دارید؟ (نداشتید هم مهم نیست حالا!)

- اگه من نداشته باشم کی داشته باشه هان ؟نه واقعا کی داشته باشه ؟

شما تا چه حد متهم مورد نظر (هری پاتر) را میشناسید؟

اشنایی دارم خدمتشون . این تنها جوابی بود که میتونستم بدم خدمتتون.

آیا شما میتوانید این متهم را از مجازات نجات دهید؟

- این کار نیاز به قدرت اجرایی بالا ، قیافه ی تو دل برو و تسلط کافی بر روی تبصره ها و بند های قانون اساس نامه ی دیوان عالی جادوگری داره که خوشبختانه من سه تاشو دارم .
ولی خوب بازم بستگی داره از چه دنده ای پاشم ، قاضیش کی باشه ، وضعیت هوا افتابی باشه اره در اینصورت که تبرعه کامل است .



پاسخ به: اعضاي سایت خودشونو معرفی کنن
پیام زده شده در: ۱۴:۰۲ جمعه ۱۴ فروردین ۱۳۹۴
#14
سلام اومدم جهت اشنایی بیشتر

نام : هومن

جنسیت : پسر بابام

سن: پونزده سال

محل تولد و محل زندگی : شیراز

شغل: به یه شیرازی بگی شغلت چیه خیلی ناراحت میشه . مخصوصا اگه با صدای بلند بگی چون از خواب بیدار میشه طفلک .

تحصیلات : اول دبیرستان

نحوه ی اشنایی با هری پاتر : ما داستانمون خیلی رمانتیکه . یه روز داشتم تو خیابون رد میشدم بر حسب اتفاق خوردیم بهم بعدش کتک کاری کردیم بعدش هم گفتیم از اشنایی با شما خیلی خوشبختم ( تو کتابفروشی بهم معرفیش کردن )

شخصیت مورد علاقه ام : اسنیپ که عشقمه ولدمورتم که سرورماس

کتاب های خوانده شده : ما مخلص تمام نویسنده ها و از جمله خانم رولینگ و اقایان تالکین هم وزن مارتین هستیم بعععععله من با همچین ادمایی میگردم .

علاقه های شخصی : کتاب خواندن ونویسندگی با کسب اجازه از دوستان .



پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۲۱:۳۳ پنجشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۴
#15
ارباب سلام
جهت دست بوسی مزاحم اوقات شریف شدم.

1- هرگونه سابقه عضویت قبلی در هر یک از گروه های مرگخواران/محفل را با زبان خوش شرح دهید!
بنده سابقه ای ندارم البته به نظر میاد که من قبلا جزو مرگخواران بودم ولی اینها همه شایعاتی بیش نیستند.

2- به نظر شما مهم ترین تفاوت میان دو شخصیت لرد ولدمورت و دامبلدور در کتاب ها چیست؟
تفاوت که فراوونه ولی مهم ترینش اینه که ارباب ما بزرگترین و قوی ترین جادوگر تمامه قرونه ولی چیزی نمیگه ریا نشه ولی دامبلدور که نه قدرت و نه بزرگی و نه هوش ارباب ما رو داره هی زرت و زرت پز میده کسی نیست بهش بگه اخه .....

3-مهم ترین هدف جاه طلبانه تان برای عضویت در گروه مرگخواران چیست؟
- هدف خاصی ندارم اومدم زیر سایه ارباب بگیم بخندیم .

4-به دلخواه خود یکی از محفلی ها(یا شخصیتی غیر از لرد سیاه و مرگخواران) را انتخاب کرده و لقبی مناسب برایش انتخاب کنید.
-والا من در مورد لقب تخصصی ندارم شما هر چی در موردشون بگی میپسندم .

5-به نظر شما محفل ققنوس از چه راهی قادر به سیر کردن شکم ویزلی هاست؟
-ارباب لطفا از من نخواین که به این سوال جواب بدم چون این سوال سوالی است که ذهن از جواب دادنش قاصر است


6-بهترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟
- به نظر من بهتره قدری با ان ها ملایم باشیم و از ان ها بخواهیم که یکی از این ها را انتخاب کنند که 1- مبارزه با گرگینه ها 2 - قدم زدن با دیوانه ساز ها و 3- گشت زدن با نجینی اینطوری منصف هم هستیم بععععععله

7-در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی(مار محبوب ارباب)خواهید داشت؟
- ارباب راسیتش دلم میخواد زیاد دم پرش نرم میدونین که ولی هر چی شما صلاح بدونی .


8-به نظر شما چه اتفاقی برای موها و بینی لرد سیاه افتاده است؟
- اتفاق خاصی نیافتاده ارباب فقط قدری بهشان مدل داده

9-یک یا چند مورد از موارد استفاده بهینه از ریش دامبلدور را نام برده، در صورت تمایل شرح دهید.
- تمیز کردن بینی .

توضیحات پست پایین در مورد شما هم صدق می کنه. فعالیت ایفای نقشتون رو شروع کنین. بعد اگه خواستین دوباره درخواست بدین. فرم رو لازم نیست دوباره پر کنین. می تونین همینو کپی کنین یا لینکش رو بدین(اگه ندین هم خودم پیدا می کنم).

تایید نشد.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۴/۱/۱۴ ۱۲:۵۱:۲۸


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۸:۵۹ پنجشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۴
#16
سلام اومدم خودمو معرفی کنم و خلاص باید هفت خوان رستم رو طی کنم تا بتونم ایفای نقش کنم والا

نام: ایگور کارکاروف

سن : فکر کنم دور و بر 45 سالی باشه

جنسیت : مرد

شغل : مدیر مدرسه ی دورمشترانگ

چوبدستی : 33 سانت چوب گردو مغزشم موی دم تک شاخ

خصوصیات ظاهری: قد بلند با موی کوتاه سفید و ریش بزی سیاهی که چانه ام رو کامل نمی پوشونه

گروه : من تو هاگوارتز تحصیل نکردم اصن از این سوسول بازیا خوشم نمیاد

کوییدیچ : فکر کن من با این جذبه رو جارو تو کوییدیچ ههه بابا این وصله ها به ما نمی چسبه

علاقه مندیها : جادوی سیاه و ارباب و رفقام ( مرگخواران گرامی ) البته یه کدورت هایی بود که به حق مرلین بر طرف میشه . جلو زدن تو هر کاری از هاگوارتز . رفاقت با افراد با نفوذ و اصیل زادگان

توانمندیها : خیانت که جزو اصول اصلی زندگیم بود که ترک کردم . یه جوری طرف رو طلسم میکنم یارو نمیفهمه از کجا خورده . قبلا تو دور مشترانگ تدریس هم می کردم ولی الان مدیرم .

اطلاعات بیشتر : ایگور کارکاروف توسط فرد ناشناسی در زمان ناشناسی زاییده شد . ( ولی خودش یه دروغ هایی بهم میبافه ) ایشان از دوره ی نوجوانی به ولدمورت پیوست ( حدس های زیادی در مورد زمان پیوستن او به ولدمورت زده شده اما به احتمال زیاد هم زمان با لوسیوس مالفوی به مرگخواران پیوست ). پس از دوره ی اول سلطه گری ولدمورت توسط ماموران سختکوش وزارت خانه دستگیر شد وبدون محاکمه به حبس ابد در ازکابان محکوم شد. پس ازچندی وی اظهار داشت که میخواهد اسامی چند تن از مرگخواران را لو بدهد و با ذکر نام اشخاصی از جمله : آگوستوس روک وود .آنتونین دالاهوف . ایوان روزیه . تراورز.
مالسیبر و سیوروس اسنیپ . توانست پس از حکم نهایی دادگاه ازاد شود .
او پس از ظهور دوباره ی ولدمورت تصمیم به فرار گرفت و دو سال بعد جنازه ی او را در کلبه ای که بالای ان علامت شوم در هوا معلق بود پیدا نمودند که نشانه ی انتقام مرگخواران از او بود . بعد از مرگشم رفت تو اسمون الانم داره از اون بالا دست تکون میده نیگا.

خب این رویه برای ورود به ایفای نقشه.یه راه دیگه هم داره که کلا بی خیال ایفای نقش شین تا مجبور نشین این مراحلو طی کنین!
سختی رو فقط برای خودتون نبینین.برای ما هم که باید پستارو بخونیم و دسترسیارو درست کنیم و لیستو به روز دشواری داره.

تایید شد.




ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۴/۱/۱۳ ۱۹:۴۱:۴۳


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۷:۰۹ چهارشنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۴
#17
مدرک ، هفته ، لاوگود ، جیرینگ جیرینگ ، لباس ، مشت ، عجیب ، چوبدستی ، عینک ، جنبه





-سلام موسسه ی جرینگ جرینگ لاوگود بفرمایین
-سلام خانوم جهت استخدام مزاحم اوقات شریف شدم
-باشه . لطفا خودتون رو معرفی کنید .
-به نام خدا لرد ولدمورت هستم سنم دقیق یادم نیست فارغ تحصیل از هاگوارتز البته شما میتونین ولدی صدام کنین .
-وا مگه تو نمرده بودی ؟
-اها نه اون یه اختلاف کوچیک بود خدا رو شکر حلش کردیم .
-چه جوری ؟
-هیچی دیگه . من بودم دامبلدور و رفقامو رفاقاشو هری اره و اینا خیلی بودیم . خلاصه از اونا اصرار از ما انکار . هر چی میگفتن یه چی دیگه میگفتیم .خلاصه بحث بالا گرفت . گفتم بروبچ اماده باشین که الان جر میشه . همینطور که داشتم حرف میزدم هری چوبدستیشو کشید منم خلع سلاحش کردم اما چشت جادوگر بد نبینه دامبلدور با کله زد وسط ملاجم اقا نقش زمین شدیم . تا رفقام اومدن بیان کمکم گرفتنمون زیر بار کتک از چپ از راست از همه ورسیاه و کبودم کردن ولی خوب منم زدم شیشه ی عینک دامبلدورو شکوندم یه مشتم زدم به دماغش که شونصد بار شکسته بود .بعد که بلند شدم واسه جنگ اصلی یه حساب که کردم دیدم رفقاش دو برابر رفقای منن دیگه گفتیم کاری که با زبون حل میشه رو چرا با چوبدستی حل کنیم .خلاصه رفتیم اینورش ماچ کردیم اونورشو ماچ کردیم دیگه تموم . حالا ما به همه گفتیم زدیم شما هم بگو زده خوبیت نداره جلو در همسایه منتفتی که ؟
-بله خوب شما مدرکتون چیه ؟
- ما راسیتش سه تا کلاس مشنگی خوندم تو هاگوارتزم که زمان ما درس خوندن مد نبود بیشتر دعوا مد بود خانوم.امان از دست دوست نا باب ما هم که وارد نبودیم افتادیم تو باتلاق رفاقت . وگرنه زمان ما هر کس به یکی میگفت رفیقمی میگرفتش زیر بار کتک تا جا داشت میزدش .
-یعنی مدرک ندارین ؟
-شما هم دو تختت کمه ها نیم ساعت داشتم چی میگفتم ؟
-متاسفم بدون مدرک نمیشه ؟
- البته یه چیزی یادم رفت اسکریم جیور سلام رسوند گفتش کار این رفیق ما که منظورش من باشم رو راه بندازین .
- پس شما دوست جناب وزیر هستید .
-بععععععله
-باشه بفرمایید لباساتونو دربیارید-
-چی ؟ یعنی چی ؟ بدون لباس که زشته .
-اونجا لباس مخصوص کار هست .
-اهان از اون نظر .
-بفرمایید بخش عجیب ترین مقالات رییستون هم اقای پیتر پتی گرو هست .
-چی پیتر ؟ بابا این پیتر یه عمر تو سری خور من بوده (البته قبلا که جوون بودم ) اف داره برم زیر دستش تمام عقده هاشو سرم خالی میکنه .
-متاسفم تنها جای خالی اونجاست و هفته نامه ی بی جنبه که رییسش
- رییسش کیه ؟
- متاسفانه رییسش از شما متنفره به خاطر این که دلش رو شکستی با هاش عروسی نکردی ؟
- یا مرلین پر ابهت . بلاتریکس ؟
-بله
- ناموسا همه ی روانی های زنجیری رو استخدام کردین البته ریسس موسسه که لاوگود ها باشن دیگه تهش معلومه ماندانگاس فلچرو الستور مودی و سیبل تریلانی هم هستند .اصن کار نمیخوام با تشکر خدافظ




پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۲:۴۷ چهارشنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۴
#18
کار ما هم به اینجا رسید دیگه
خب کلاه گروه بندی معرفی میکنم ....... بنده که میبینی یه فرد مغروریم که برای رسیدن به خواسته هام هر کاری میکنم ........ دنبال قدرت ونفوذم .......... دوست دارم همیشه برتر از دیکران باشم و دوست دارم همه به من احترام بزارن ................ از طرفی دوست دارم با ادمای اصیل رفت و امد کنم ....................... نسبت به اتفاقات جدید حس خوبی ندارم و به همه مظنونم
......... دیگه جونم برات بگه که با ادما زیاد گرم نمیگیرم ....... با اونایی که نفوذ و قدرت دارم دوست میشم ....... طرفدار عشق هم نیستم بهش بگین طرفم نیاد .......... رفیقامم همه از دم وزیر و وکیل و رییس و البته اصیل اند .......... حالمم از مشنگ ها بهم میخوره ....... زیادم شجاع نیستم در واقع کمی هم بزدلم ......این من بودم حالا از خودت بگو خانواده خوبن ؟ اسلایترین رو می پسندم

ما خانواده نداریم ای جوان!من فقط یه کلاهم که بر اثر یه جادو توانایی حرف زدن پیدا کردم.همین و بس!

خب...تو رو کجا بذارمت؟اسلیترین...با این همه از لا به لای امواجی که دریافت میکنم نشانه هایی از هوش و فراست ریونکلارو در تو میبینم و همینطور صداقت گریفندوری...کجا بگذارمت؟سخت شد!

هوم...با این همه تصور من اینکه ریونکلا می تونه بیشتر از بقیه به گروه ها به شکفتن استعدادهات کمک کنه...پس برو به...


ریونکلا!

شخصیت خودتون رو معرفی کنین.


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۴/۱/۱۳ ۱۳:۳۸:۳۲


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۸:۴۲ چهارشنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۴
#19
-سوروس
صدای البوس دامبلدور بود که بار دیگر در فضا میپیچید .
سوروس نیز در جواب گفت : بله ؟
این سومین بار بود که دامبلدور پس از قدری تفکر صدایش زده بود . گویی با خود در کلنجار بود که موضوعی را با او در میان بگذارد .
-سوروس ازت میخوام که بری به دفتر من و اینه را برداری و بزاری توی قسمت اخر برای محافظت از سنگ .
اسنیپ لحظه ای تردید کرد . اینه برای محافظت ؟ ولی این اولین بار نبود که دامبلدور او را متعجب کرده بود. اسنیپ پس از اندکی سرش را تکان داد و به دفتر ذامبلدور رفت .
ابنبات لیمویی
ناودان کله ازدری ناگهان جان گرفت و کنار پیچید .
اسنیپ در حالی که شنل سیاهش پشت سرش پیچ و تاب میخورد از پلکان بالا رفت
در دفتر دامبلدور را باز کرد و اینه را در گوشه ای از اتاق دید .در روی ان پارچه ای کشیده شده بود.
در مورد اینه از مینروا چیز هایی شنیده بود . همینطور از پسر پاتر که داشت برای دوستانش در مورد اینه صحبت میکرد . لحظه ای حس کنجکاویش برانگیخته شد و پارچه را از روی پرده کشید .
به اینه خیره شد و خودش را دید در اینه جوان بود و در کنارش ...
قطره ای اشک از چشمانش به زمین افتاد . در چشمانش میتوان بازتاب عشق را دید .و می توان گرمای حسرت را احساس کرد . حسرت برای کاری که انجام داده بود . با اینکه یازده سال پیش اتفاق افتاده بود صحنه ها در برابرش پدیدار می شدند. صحنه هایی که هیچگاه از افکارش بیرون نمی ایندو هیچگاه سرمای جانگداز ان لحظه ای را که دانست ولدمورت از پیشگویی که برایش اورده بود چه برداشتی کرده است.
-لیلی من چه کار کردم .
و هق هق گریست و هر بار که با اینه نگاه میکرد گویی کسی قلب او را میفشرد .
-سوروس
بار دیگر صدای رسای البوس دامبلدور بود که در فضا طنین میانداخت . دامبلدور ادامه داد : گاهی انسان ها ناخواسته مرتکب به اشتباهاتی می شوند و سزای عملشان را می بینند ولی مهم این است که غصه ی گذشته را نخورند . اتفاقی که در مورد لیلی اونز افتاد بسیار دردناک بود برای همه و بیشتر برای تو .
تا انجایی که یادم می اید یازده سال پیش هم در همین اتاق تو گریه میکردی ولی ایا چیزی تغییر کرد ؟ درسته که باید یاد عزیزانمان را گرامی بداریم اما نباید خودمان را ازار دهیم تو فرصت های زیادی برای جبران داری که قبلا راجع بهش صحبت کردیم .
اسنیپ از جا برخواست با چشم هایی اشک الود سرش را به ارامی تکان داد و اینه ر به ارامی بلند کرد و از کنار البوس دامبلدور رد شد و لحظه ای کنار دامبلدور ایستاد و گفت : متشکرم جناب مدیر .
دامبلدور با لبخندی سرش را تکان داد و اسنیپ از در خارج شد .
کسی نمیدانست در ان لحظه به چه می اندیشید .
شاید با خود فکر میکرد که لیلی هنوز پیش اوست ولی با شنل نامریی . اگر اینطور بود دلش میخواست بگوید منو ببخش .
ولی اسنیپ چیزی نگفت ولی در دل به یادگار لیلی (هری) گفت:
از تو در برابر هر کس که بخواهد بهت ضربه بزند محافظت خواهم کرد
خواه یک نفر خواه یک لشکر.
و به راستی در ان لحظه اگر به قصر حمله میکردند کسی یارای مقاومت با او را نداشت .
بله او سوروس اسنیپ بود .

متن خوبی بود.میشد گفت بین توصیف صحنه و استفاده از دیالوگ ها توازن برقرار بود.با این همه شما هم مثل دوستمون تو پست پایینی با اینتر زیاد میونه ای ندارین ظاهرا!کمی بیشتر بهش نزدیک باشین.اینتر میتونه ظاهر بهتری به پستتون بده.وقتی فاصله مناسبی بین خطوط،دیالوگ و بندها وجود داشته باشه متن از اون حالت درهم فرو رفتگی در میاد و خواننده بیشتر مشتاق میشه برای خوندن.
نکته بعدی اینکه لحن پستتون یکدست نیست.بعضی جاها زمان افعال حاله و بعضی جاها گذشته استفاده شده یا اینکه یه جاهایی لحن پست محاوره ست و یه قسمتایی ادبی شده.اینها میتونه تمرکز خواننده رو به هم بزنه.ضمن اینکه همیشه قبل از ارسال پست یه دور بخونیدش تا غلط های نگارشی و تایپی احتمالی پست به حداقل برسن.تو پست شما از این اشتباهات دیده میشه که مشخصه قبل از ارسال،پست بازخوانی نشده.

با این همه فکر میکنم ورودتون به ایفا بتونه کمک کنه این مشکلات اونجا حل شن.

تایید شد.
گام بعدی:گروهبندی!


ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۴/۱/۱۲ ۱۰:۵۹:۵۰






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.