هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۱:۰۸ دوشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۶
#11
بسم المرلینم

بنده یک عدد درخواست دوئل داشتم با آنجلینا جانسون. هماهنگه مهلتش هم دو هفته باشه.



پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۷:۴۳ دوشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۶
#12
یا مرلین
هکتور چند تا سوال از تو داشتم کامل جواب بده.

چرا؟

چطور؟

چگونه؟

چه زمان؟

چرا من باید توی رول هام از تو استفاده کنم؟



پاسخ به: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۲۰:۳۱ یکشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۶
#13
یک رول با موضوع روبرو شدن با لولوخورخوره مشنگیتون بنویسید...این لولوخورخوره یک ترس مشنگی هست..از چی میترسین؟روبرو شین باهاش..میتونید شکست بخورید و یا شکستش بدین...طنز یا جدی فرقی نمیکنه،مهم این هست که شخصیتتون رو بشناسید و بشناسونید!

نیوت روی صندلی در جلوی دری نشسته بود. سرش را به دیوار پشت سرش گذاشته بود.
استرس داشت. به یاد ماه پیش افتاد که در دفتر رئیس ماکوزا بود.

فلش بک-ماه پیش دفتر رئیس ماکوزا

ساحره ای که انگار کلیپسی به سرش زده بود پشت میزش نشسته بود. نیوت هم روبروی او بود. ساحره از جایش بلند شد و به سمت در رفت. نیوت هم او را دنبال می کرد. تا اینکه رئیس ماکوزا به حرف آمد:
-آقای اسکمندر ما پرونده شما رو بررسی کردیم و دیدم که شما حاضرین برای جامعه جادو و جانداران جادویی هر کاری انجام بدین.
-بله درسته.

رئیس ماکوزا دوباره به کنار صندلی اش بازگشت و دوباره بدون گفتن کلامی به سمت در رفت و دوباره به سمت صندلی اش بازگشت. نیوت که از این کار رئیس خسته شده بود گفت:
-خانم رئیس اگه اشکال نداره میشه بشینین و حرفتونو بگین، من باید برم لندن بچه ها منتظرن.

خانم رئیس خنده ای کرد وگفت:
-ببخشید آقای اسکمندر من کلیپسم زیادی بزرگه و اگه بشینم به صندلی گیر میکنم... درباره کارم باید بگم که شما برای یک ماموریت خیلی سری و مهم انتخاب شدین.
-چه ماموریتی؟
-اول باید بگم که ما در مرز آمریکا و مکزیک یک مکان سری داریم که داخلش از حیوانات خطرناک مراقب میشه. پرزیدنت میخوان که بین آمریکا و مکزیک دیوار بکشن و اینطوری تمامی حیوانات فرار میکنن و جامعه جادو آشکار میشه.

تمامی سلول های نیوت تحریک شده بودند. او عاشق مکان های ناشناخته بود. نیوت خنده ای کرد وگفت:
-من چیکاری میتونم انجام بدم؟
-شما باید به عنوان نفوذی وارد دفتر پرزیدنت بشین و مواظب ایشون باشین تا دستور دیوار کشیدن میان مرز تایید نکنن.
-این که خیلی ساده اس، فقط همینه؟
-نه شما باید در صورت لزوم پرزیدنتو بکشین، از اونجایی که در صورت زندانی شدن کشته میشین پس بهترین راه اینه که خودتونو با پرزیدنت منفجر کنین...البته باید بگم پرزیدنت ساده لوح تر از اونی هست که فکر میکنین. شما راحت میتونین جلوی هر کاریو بگیرین.

نیوت خشکش زده بود. او باید انسان میکشت. به یاد آورد که آخرین باری که خواسته بود جانوری را بکشد موفق نشده بود و تا چند روز شب ها خواب بد می دید.
او همچنین از منفجر شدن می ترسید. هیچ زمانی دوست نداشت که بدنش از هم گسیخته شود. او نمیخواست این درخواست را قبول کند، تا اینکه رئیس ماکوزا گفت:
-ما فکر میکردیم که شما برای جانوران ارزش قائل هستین.

رئیس ماکوزا روی نقطه ضعف نیوت دست گذاشته بود. نیوت از این حرف عصبانی شد و گفت:
-من قبول می کنم. برای فرزندانم حاضر هستم هر فداکاری تحمل کنم.

رئیس خوشحال شده بود. او توانسته بود کسی را به این ماموریت مهم بفرستد.

پایان فلش بک

-آقا...آقا میتونی برین داخل.

نیوت از این حرف از افکارش بیرون آمد و به سمت در رفت. هنوز هم برای این کار تردید داشت. او در این مدت دست راست ترامپ شده بود. ترامپ حتی از پنس، معاون اولش، به او بیشتر اعتماد داشت.
ترامپ میخواست دستور دیوار کشی را امضا کند. نیوت به یاد منفجر شدن افتاد. او از این کار می ترسید. تفکرش هم برایش وحشتناک بود. چگونه می توانست درد سلاخی شدن را بکشد. خون از تمامی اعضایش بیرون بزند و در نهایت خفت بمیرد.

داخل اتاق شد و به ترامپ سلام کرد. ترامپ در حال امضا کردن بود. نیوت دید که کار امضای فرمان دیوار کشی تمام شده است دلش را به دریا زد و با تردید و ترس گفت:
-جناب پرزیدنت مطمئنید؟
-بله اسکمندر، حالا اجرایش کنید.

نیوت دیگر مطمئن شد باید خودش را منفجر کند. باید بر ترسش غلبه می کرد. به یاد فرزندانش افتاد که پس از مرگش تحت حفاظت ماکوزا بودند. تنها چیزی که میتوانست او را قانع کند که خودش را منفجر کند حفاظت از جانوران بود.
دیگر حرفی نداشت. به سمت ترامپ رفت و اورا در بغلش گرفت و در گوشش زمزمه کرد:
-نباید اینجوری تمام می شد.

چاشنی بمبش را فعال کرد. نیوت هم به آرزویش رسید هم بر ترسش غلبه کرد.


ویرایش شده توسط نیوت اسکمندر در تاریخ ۱۳۹۶/۴/۱۸ ۲۰:۳۵:۴۷


پاسخ به: ستاد انتخاباتی "وینکی"
پیام زده شده در: ۱۶:۳۴ دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۶
#14
به نام مرلین


به یاد می آورم زمانی تنها از جن های خانگی به عنوان پاک کننده مرلینگاه استفاده می شد. همه ما سال های سختی را گذراندیم. به جانوران توجهی نشد حتی در جاهایی از آن ها به عنوان وسیله تبلیغاتی استفاده شد. ما از شما میخواهیم که به این کار کور رسیدگی شود و با عاملان آن به شدت بسیاری بر خورد شود. جناب وینکی ما از شما دوباره تقاضا داریم تا برای حقوق جانوران فکری بی اندیشید.امروز همه ما خوشحال هستیم که دوباره به فرهنگی رسیدیم که جن ها خانگی حق رای و حق کاندیداتوری دارند. وینکی من از طرف تمامی جامعه مدرسین جانوران جادویی از تو حمایت می کنم. مطممئن هستم که ما دوباره تَکرار میکنیم.

#تا2018 با وینکی


نیوتون آ.ف اسکمندر

نماینده جامعه مدرسین جانوران جادویی



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۰:۱۱ دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۶
#15
سلام به ارباب عزیز تر از جانم

ارباب یک عدد پست داشتیم، آوردیم تا برای ما نقد کنید.



پاسخ به: باشگاه دوئل
پیام زده شده در: ۱۵:۱۲ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۶
#16
سمندر ارباب ووووووعععععع همون یامون

نیوت مثل همیشه خسته بود. این خستگی از زمانی بود که با هکتور در یک اتاق در خانه ریدل می خوابید. هکتور شبانه روز معجون درست می کرد. هکتور زمانی که نیوت خواب بود روی او معجون امتحان می کرد. آن روز صبح، نیوت برای پیدا کردن ضد معجون راهی لندن شد و چمدانش را برای اینکه دست هکتور در امان باشد با خودش آورد. نیوت سوار اتوبوس شوالیه شد و به سوی لندن رفت. در ایستگاه خانه گریمولد پیاده شد و به کافه روبروی خانه گریمولد رفت.

در کافه را باز کرد و به سمت صندلی که کنار پنجره بود رفت. روی آن نشست و منتظر رئیس کافه شد. رئیس آمدو نیوت از او ضد معجون درخواست کرد. رئیس کافه به او گفت که باید تا ظهر صبر کند. نیوت داشت دیوانه می شد. باید تا ظهر تاثیر معجون های هکتور را تحمل می کرد. به نظر او از این کار خسته کننده تر وجود نداشت. نیوت سرش را روی داستانش گذاشت و از پنجره بیرون را نگاه کرد. او می دید که در خانه گریمولد هر ده دقیقه باز می شود و اشخاصی وارد آن می شود. برایش جالب بود ولی آنقدر خسته و معجونی بود که نمی خواست پیگیری کند.

نیوت به همان شکل منتظر بود تا اینکه در کافه باز شد و مردی با صورت کک و مک و موهایی قرمز و با لهجه ای روستایی گفت:
-سلام ره کسی نمی دونه ره که ره خانه گریمولد ره کجا ره؟

نیوت با شنیدن "خانه گریمولد" از جای خودش پرید ساعت را نگاه کرد. دو ساعت دیگر ضد معجونش حاضر می شد. با خود فکر کرد که اگر بتواند آن شخص را که میخواهد به محفل برود را منصرف کند و به خانه ریدل بیاورد می تواند ترفیع بگیرد و از اتاق هکتور به جای دیگری برود. سریع لهجه ای روستایی گرفت و گفت:
-سلام ره برادر ره من ره میدونم ره.

سپس به رئیس کافه گفت که کاری دارد و ظهر در زمان آماده شدن معجون بر میگردد.نیوت با همان خنده شیطانیش به سمت روستایی شریف رفت و بازوی او را گرفت و به کوچه کنار کافه رفت. در آنجا نیوت با چوبدستی اش طلسمی خواند و روستایی شریف بیهوش شد. سپس چمدانش را روی زمین گذاشت و مرد را وارد چمدانش کرد و خودش هم وارد شد.

نیوت تصمیم گرفته بود تا روستایی شریف را فریب دهد. به یاد آورد چند روز پیش هکتور معجون تغییر شکل ساخته بود. او میخواست شکل لرد شود اما به دلیل نبود موی لرد نتواست اینکار را به پایان برساند. نیوت هم آن معجون را برای اینکه حیواناتش استفاده نکنند درون اتاقش در چمدانش گذاشته بود. نیوت فکری جالب به ذهنش رسید. برای این کار نیاز به موی چند محفلی داشت. به یاد آورد روزی با حیله ای توانسته بود موهای دامبلدور بکند. او میخواست تاثیر شپش ها را روی موهای دامبلدور پیدا کند.

نیوت موها را داخل معجون تغییرشونده ریخت. پیکت، داربد خود را، را از جیب خودش در آورد. نیوت پیکت را مجبور کرد که آن معجون را سر بکشد. پیکت بزرگ و پر مو شد. او شبیه دامبلدور شده بود. نیوت خنده ای کرد و روستایی شریف را به هوش آورد.

روستایی از دیدن صحنه تعجب کرد و دهانش با زاویه180 درجه باز شده بود. روستایی شریف با صدایی لرزان گفت:
-سلام... آقای... دامبلدور.

پیکت یا همان دامبلدور صدایی عجیب از خود در آورد. صدایش صدای بسیاری کر کننده بود. نیوت فهمیده بود که کارش گره خورده است. او نمیدانست معجون تغییر شکل بر روی صدای جانوران تاثیر نمی گذارد. روستایی شریف از حالت تعجب به فلایت مود تغییر کرد سپس به حالت پوکرفیس رفت. نیوت که تاثیر معجون" گریه" و "التماس " ناگهان زیاد شد گریه ای سر داد. روستایی شریف گیج بود او نمی تواست این اتفاقات را درک کند. نیوت با گریه گفت:
-به مرلین منم خسته شدم، اگه تو رو بتونم بکشم خانه ریدل ترفیع میگیرم از اتاق هکتور بیرون میرم. راحت میشم. بچه هام راحت میشم.

سپس گریه اش قطع شد و گفت:
- منم یه روز محفلی بودم، اونجا خیلی خوب بود تا اینکه یه روز همه اعتراض کردن که بچه هاتو باید بیرون ببری. یه روز پروتی پاتیل اومد گفت پیکتت موهای منو به هم ریخته. یه روز دیگه دامبلدور اومد گفت که جی لوت ققنوس منو برده گردش بهش شیر کشف رازی داده. همه اومدن به من گیر دادن، من از اونجا شبانه رفتم. ارباب منو قبول کرد به همراه بچه هام. ارباب خیلی خوبه، خیلی!

روستایی شریف که دو گالیونی اش تازه افتاده بود با خنده به نیوت گفت:
-داداش ره من پیک پیتزا ره هستم. میخواستم به اینا ره پیتزا بدم ره ولی چون از حیواناتت ره خوشم اومده ره میخوام بیام خونه ارباب ره، ما خیلی ارباب ره دوست داریم. فقط الان ره برم پیتزا ره بدم بر میگردم ره.

نیوت که تاثیر معجون ها بر او بود فکری کرد. او فکر کرد که شاید روستایی شریف طی فعل وانفعلات شیمیایی از شریف به حیله گرئ تبدیل شده است. نیوت اخرین نقشه اش را انجام داد. با صدایی توام با گریه گفت:
-نرو روستایی شریف، بری نمیگن روستایی شریف بوده. میگن فقط فکر پول بوده.

روستایی شریف دوباره به همان شرافت خودش باز گشت و پیتزا ها را به نیوت داد. نیوت موفق شده بود. برای اولین بار در زندگی اش توانسته بود دل کسی را به دست آورد. حالا نیوت باید به زندگی جدید و اتاقش سلام می کرد.


ویرایش شده توسط نیوت اسکمندر در تاریخ ۱۳۹۶/۴/۱۱ ۱۵:۱۵:۵۷
ویرایش شده توسط نیوت اسکمندر در تاریخ ۱۳۹۶/۴/۱۱ ۱۸:۵۲:۰۷
ویرایش شده توسط نیوت اسکمندر در تاریخ ۱۳۹۶/۴/۱۱ ۱۸:۵۳:۱۵


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۰:۳۰ یکشنبه ۴ تیر ۱۳۹۶
#17
لطفا از من هم جایگزین کنید.
----------------------

نام: نیوتون آرتمیس فیدو اسکمندر

لقب: سمندر ارباب

گروه: گریفندور


پاتروناس:
شاخدم مجارستانی

سن: حسابش از دستمان در رفته است!

چوبدستی:32 سانتیمتر، چوب گردو، مغز ریسه ی قلب اژدها به همراه موی پیکتمان

مشخصات ظاهری: قد بلند، روی سپید، به به.

مشخصات اخلاقی: با ادب، با کلاس، مدرن و ساحره کش.

وسیله نقلیه:
گوی آتشین چینی مدل 2017 isi

اطلاعات بیشتر:
نیوتون «نیوت» آرتمیس فیدو اسکمندر ، او یک جانورشناس جادویی و نویسنده‌ی کتاب «موجودات جادویی و زیستگاه آنها» و نویسنده کتاب فیزیک کوانتوم جادویی است. او در سال ۱۸۹۷ متولد شد. او به دلیل علاقه‌ی وافر خود به موجودات جادویی و تشویق‌های مادرش که یک پرورش دهنده‌ی هیپوگریف بوده است، جانورشناس جادویی می‌شود.

او پس از فارغ التحصیل شدن از هاگوارتز، وارد وزارت سحر و جادو شده و شغلی در بخش تنظیم مقررات و کنترل موجودات جادویی به دست می‌آورد. او ابتدا به بخش جن‌های خانگی منتقل شده، سپس در قسمت هیولاها کار میکرد، باعث بوجود آمدن ثبت قانونی گرگینه‌ها در ۱۹۴۷ می‌شود.

در سال ۱۹۶۵ قانون منع پرورش خانگی هیولاها را به ثبت ‌رساند و در طی سفرهای بسیار، تحقیقات مفصلی در مورد اژدهایان انجام می‌دهد. بخاطر تلاش‌های فراوان او در زمینه‌ی جانورشناسی جادویی، سال ۱۹۷۹ مفتخر به دریافت نشان مرلین درجه دو می‌شود. وی درسال 1999 بخاطرکشف قانون جاذبه مفتخر به دریافت نوبل فیزیک جادویی میشود،همچنین او از پایه گذاران فیزیک کوانتوم جادویی است. او اکنون برای پنجمین بار مدال نوبل را دریافت کرده است. وی همچنین این مدال را به لرد ولدمورت تقدیم کرده است.


انجام شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۶/۴/۵ ۰:۳۳:۰۳


پاسخ به: بند موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۱۲:۳۸ شنبه ۳ تیر ۱۳۹۶
#18
دره گودریک معمولا خلوت بود. اما آن روز صداهای عجیبی به گوش می رسید. نیوت به همراه جانوران که آن ها را بچه هایش خطاب می کرد برای گردش به دره آمده بودند. او میخواست به پارک برود بخاطر اینکه به تسترالش که جی لو نام داشت قول داده بود که آخر هفته او را به گردش ببرد. نیوت علاقه خاصی به اتوبوس شوالیه داشت. او همراه جانورانش در ایستگاه پارک پیاده شدند. سپس نیوت تک به تک دست جانورانش را می گرفت و به آن سوی خیابان می برد. جادوگران پوکرفیسانه به کارهایش نگاه می کردند. آن ها تا الان کسی را ندیده بودند که با جانوران حرف بزند.

پس از اینکه نیوت با جانورانش وارد پارک شدند جایی را برای نشستن در نظر گرفتند. فرشی را پهن کردند و روی آن نشستند. نیوت مشغول درست کردن جوجه برای جی لو و امیلی بود. همچنین برای آن ها داستان میگفت که ناگهان جادوگری که صورتش سیاه بود پیش او آمد و گفت:
-آقا این اژدهای شما توی صورت من آتیش کرده.

نیوت خنده ای کرد و گفت:
- نه جی لو من، همه رو دوست داره..... میخواست شما رو بوس کنه که اینطور شده.

جادوگره که واقعا به حماقت نیوت پی برده بود زیر لب فحش هایی آبدار نثار روح مادر جی لو و عمه نیوت کرد و رفت. نیوت هم که از حرف های جادوگر عصبانی شد رو به جی لو کرد وگفت:
-اگه یکی دیگه اعتراض کرد دیگه نمیارمتون پارک.

در همین زمان کرم فلوبر به همراه عکسی بر شاخه اش با سرعتی بسیار کند از کنار نیوت رد شد. نیوت که هر زمان جانوری می دید خوشحال می شد به کرم فلوبر گفت:
- سلام اقای فلوبر.... بیاین مهمون ما باشید... بچه های منم تنها هستند.

فلوبر هم تعجب کرده بود. او یک جادوگر به همراه 2 تسترال، سه جروی و یک شاخدم می دید. پس از اینکه فلوبر از تعجب در آمد فکر کرد و فهمید می شود نیوت را کشت و از گوشتش استفاده کرد. خنده ای شیطانی کرد و به سمت فرش نیوت رفت. نیوت خنده ای کرد و برایش مقداری برگ آورد.البته او نمی دانست هکتور کاری کرده است که دیگر کرم گیاهخوار نیست و گوشتخوار شده است. پس از اینکار نیوت به شاخ های کرم خیره شد. او عکس هکتور را می دید.نیوت از کرم پرسید:
- عکسه هکتوره که.

کرم لحظاتی خیره شد و تمام نقشه هایش برای کشتن نیوت را فراموش کرد و گفت:
- مم..ممممم..مممممم....مممم.( شما هکتور رو می شناسین؟)

نبوت خنده ای کرد و گفت:
- بله، متاسفانه توی خانه ریدل هم اتاقی هستیم.

کرم خوشحال شد. او جای هکتور را پیدا کرده بود.


ویرایش شده توسط نیوت اسکمندر در تاریخ ۱۳۹۶/۴/۳ ۱۳:۱۲:۴۲


پاسخ به: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۶:۵۴ چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۶
#19
ساعت به وقت تو چند است؟

یک سال از انتخابات جامعه جادوگری گذشته است. انتخاباتی که باعثی شیری شدن دولت شد. یکسال پیش جادوگران به باروفیو، روستایی ساده، رای دادند. روستایی که شهری آن هم از آن بالا شهری ها در آمد. این روستایی با دادن شیر و کیک به همراه دست راستش هاگرید به کارزار وارد شد. وی گاومیشان زیادی داشت. این گاومیشان طبق اطلاعات رسیده به دست ما تراژنی هستند. دولت تمامی بنود عهدنامه حمایت و نگهداری از جانوران رانقض کرده است. آن ها فکر کرده اند ما حامیان، مرتلپ* هستیم.

بنده شاهد این بوده ام حتی از تسترال ها هم استفاده ابزاری شده است. کورممد خانی که نخواست نامش فاش شود دربان ساده وزارتخانه است. او به ما گفت که به دستور آقای وزیر مقادیر ده کانتینر شیر حاوی کشف رازی به کشورهایی که حامی آستاکبار جهانی هستند صادر شده است. آیا این همان آرمان های ما است؟
به خیال خودمان آرمانشهری ساخته بودیم که تمامی موجودات جادویی به راحتی در کنار هم زندگی کنند. باری از سردمداران خودمانضربه خوردیم. چه کسی جواب آن دخترک بی گناه را میدهد که در قابلمه شیر گاومیش غنی سازی می کرد. در این دولت جز تحقیر و حصر چیزی ندیدم. در این دولت وزیر آرسینوس را بدون دلیلی زندانی کرده اند. حتی در گزارش هایی که به دفتر مجله آمده است گفته شده است که میخواستند نقاب وی را هم بردارند. بنده به شدت این کار ضد آسلامیک و مردمیک را محکوم میکنم.

باری ما از گرگی چوپانمان ضربه میخوریم. دوستان 6 ساعت تا طلوع افتاب مانده است. 6 ساعت دیگر بهار آزادی است. قدر ازادی هایمان را بدانیم و شیر نخریم و آن را تحرمی کنیم تا شخص مورد نظر تیرش به سنگ بخورد.
نیوتون آ.ف. اسکمندر
رییس بنیاد خیریه حمایت از جانداران(بخا)

--------------------------------
مرتلپ: نوعی موش کوچک است. ن




ویرایش شده توسط نیوت اسکمندر در تاریخ ۱۳۹۶/۴/۱ ۱۳:۳۸:۰۶
ویرایش شده توسط نیوت اسکمندر در تاریخ ۱۳۹۶/۴/۱ ۱۴:۳۳:۰۷


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۶:۳۹ دوشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۶
#20
به نام خلق مرگخواران برای ارباب دوئل میکنیم.
آلبوس پرسیوال ولفریک برایان دامبلدورvsنیوت آرتمیس فیدو اسکمندر
هماهنگ شده، مهلتش هم20 روز باشه.







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.