هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (مادام_ماکسيم)



پاسخ به: *نقد پست های انجمن شهر لندن*
پیام زده شده در: ۹:۱۷ دوشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۴
#11
سلام
ببخشيد درخواست نقد اينو داشتم



تصویر کوچک شده

آدما دو جور زندگی میکنن :
یا غرور شونو زیر پاشون میذارن و
با انسانها زندگی میکنن،
یا انسانهارو زیر پاشون میذارن و
با غرورشون زندگی میکنن


پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۹:۱۴ دوشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۴
#12
_يعني من دو ساعت توضيح دادم،هنوز شما نمي دونيد ارباب رو چه جوري بايد سوپراز اَه سوپريز،سوپرايز کنيد؟
_خب نه من که داشتم با موبايل مشنگا آهنگ گوش مي کردم.نمي دونيد با چه سوز و گدازي مي خونه اشک توي چشمام جمع شد.
_بزار رو بلند گو خب ما هم گوش کنيم.
به محض جدا شدن هندفري از موبايل خواننده با صدايي وحشتناک شروع به خواندن کرد.

"لج و لج بازی نکن ، با دلم بازی نکن
تو با حرفای دروغت
دلمو راضی نکن

دل ِ مو میره هزار راه وقتی تو نیستی پیشم
سر غیرت که باشه بخاطرت تو
کوچه تون صد نفرم حریف میشم

چادرت رو دیدم از سرت..."

و صداي خورد شدن شيشه ي موبايل امد.
_چرا شکونديش ردولف؟
ارسينوس با صداي بغض الودي گفت:
_واقعا ما داريم به کدا سو مي رويم؟
_تو خجالت نمي کشي ساحره ها رو منحرف مي کني با اين اهنگات.
و نگاه همه ملت به روونا جلب شد که داشت به ملت مرگخوار نگاه مي کرد و دريغ از کلامي..
_چرا اينطوري نگاه مي کني؟
روونا همچنان نگاه مي کرد و علاقه اي به شکستن سکوتش نداشت.
_دِ حرف بزن ديگه!
_ما الان براي چي اينجا جمع شديم؟
_فراموشکار،کي گفته باهوشا حافظه خوبي دارند؟
_فراموش نکردم،مساله ايــــــ....
حرف روونا نصفه ماند و زنوفيليوس به ياد شکسپير ادامه داد:
_ بودن یا نبودن،مساله این است! آیا پسندیده‌تر آن‌است که تازیانه‌ها و بلاهای روزگار غدار را با پشت شکسته و خمیده‌مان متحمل شویم یا این که ساز و برگ نبرد برداشته، به جنگ مشکلات فراوان رویم تا آن ...
_تو باز کتاب خوندي؟
_نــــــــه
رووناي جيغ جيغو نذاشت حرف زنو فيليوس تمام شود و گفت:
_قرار بود که يه راهي براي سورپرايز کردن ارباب پيدا کنيم.
ملت مرگخوار تازه متوجه ماهيت جمله روونا شدند.



تصویر کوچک شده

آدما دو جور زندگی میکنن :
یا غرور شونو زیر پاشون میذارن و
با انسانها زندگی میکنن،
یا انسانهارو زیر پاشون میذارن و
با غرورشون زندگی میکنن


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۱:۴۲ شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۴
#13
خب منم پروفسور فلیت ویک رو به دوئل دعوت می کنم....
(فاتحهت خوندس..)



تصویر کوچک شده

آدما دو جور زندگی میکنن :
یا غرور شونو زیر پاشون میذارن و
با انسانها زندگی میکنن،
یا انسانهارو زیر پاشون میذارن و
با غرورشون زندگی میکنن


پاسخ به: انجمن آنتي ساحريال
پیام زده شده در: ۱۰:۳۵ شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۴
#14
سلام بر سیبیل کلفتان...

نام:
زنو فیلیوس لاوگود

وضعیت:
متاهل همسر فوت شده....

سیبیل و کلفتیش:
سیبیل که ندارم ولی اگه بخواهید میزارم در بیاد.

انگیزه:
چون هیچ کدوم از ساحره ها باهام ازدواج نمی کنن...
یا من یا مرگ...



تصویر کوچک شده

آدما دو جور زندگی میکنن :
یا غرور شونو زیر پاشون میذارن و
با انسانها زندگی میکنن،
یا انسانهارو زیر پاشون میذارن و
با غرورشون زندگی میکنن


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۰:۵۷ چهارشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۴
#15
سلام بر بزرگترین ارباب جهان...
می شه اینو نقد کنید؟ارباب می دونم کیفیتش خیلی پایینه ولی من تازه کارم و به بزرگی خودتون ببخشید...



تصویر کوچک شده

آدما دو جور زندگی میکنن :
یا غرور شونو زیر پاشون میذارن و
با انسانها زندگی میکنن،
یا انسانهارو زیر پاشون میذارن و
با غرورشون زندگی میکنن


پاسخ به: در بحبوحه سیاهی
پیام زده شده در: ۲۰:۳۵ چهارشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۴
#16
پیش الادورا اینا


_سلام بر الادورا ی عزیز.خوبی؟
_ممنون کاری داشتی؟
_اره ولی اول یه دقیقه کلتو از اون تو بیار بیرون.
_سوروس اذیت نکن.دارم مخ یه کشنگ رو می زنم.
_یعنی دارید با جادو به سرش ضربه می زنی؟
_نه سوروس ینی دارم باهاش چت کی کنم.
_داری باهاش چیکار می کنی؟
_چت,چ_ت حرف زدن با اینترنت.
_اهان راستی خوب شد گفتی ما چگونه می توانیم به اینترنت برویم؟
_برای چی می پرسی سوروس؟
با این حرف الادورا سوروس شروع کرد به تعریف کردن ما جرا وقتی حرف های سوروس تموم شد.الادورا به فکر فرو رفت و گفت:
_ولی من به شما کمک نمی کنم!
_چرا؟
_چون می خواهم دوباره به ارباب خدکت کنم.
_خب؟
_و برای اینکار باید پیش ارباب خود شیرینی کنم.
سوروس نا امید و خسته به سمت ملت مرگخوار رفت و الادورا مشغول طبق گفته ی خودش چت کردن شد و بلند بلند می خندید....



تصویر کوچک شده

آدما دو جور زندگی میکنن :
یا غرور شونو زیر پاشون میذارن و
با انسانها زندگی میکنن،
یا انسانهارو زیر پاشون میذارن و
با غرورشون زندگی میکنن


پاسخ به: ناظر ماه
پیام زده شده در: ۰:۳۴ جمعه ۱۵ خرداد ۱۳۹۴
#17
منم رای می دم به ناظر بزرگ ، قدرتمند و اصیل زاده خانه ریدل یعنی
ارباب



تصویر کوچک شده

آدما دو جور زندگی میکنن :
یا غرور شونو زیر پاشون میذارن و
با انسانها زندگی میکنن،
یا انسانهارو زیر پاشون میذارن و
با غرورشون زندگی میکنن


پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۱۱:۰۱ شنبه ۲ خرداد ۱۳۹۴
#18
1- هرگونه سابقه عضويت قبلي در هر يک از گروه هاي مرگخواران / محفل را با زبان خوش شرح دهيد!

سابقه ای دارا نمی باشد این بنده حقیر ارباب

2- به نظر شما مهم ترين تفاوت ميان دو شخصيت لرد ولدمورت و دامبلدور در کتاب ها چيست؟

ارباب شخصیتی مهربان هستند که از ملت بی دفاع اصیل زاده در برابر لجن زاده ها دفاع می کنند.

3-مهم ترين هدف جاه طلبانه تان براي عضويت در گروه مرگخواران چيست؟

علاقه شدیدم به ارباب و خدمت به ایشون.

4-به دلخواه خود يکي از محفلي ها را انتخاب کرده و لقبي مناسب برايش انتخاب کنيد.

مالی توپ بسکتبال


5-به نظر شما محفل ققنوس از چه راهي قادر به سير کردن شکم ويزلي هاست؟

با قرار دادنشان در یتیم خانه و کشتن ارتور ویزلی

6-بهترين راه نابود کردن يک محفلي چيست؟


کاری نداره فقط کافیه سایه ارباب را نشون بدیم تا نیازمند شلوار قهوه ای شن.

7-در صورت عضويت چه رفتاري با نجيني خواهيد داشت؟

سعی می کنم دوستانه باشه ولی من بر ضرب المثل مشنگی دور یو دوستی اعتقاد دارم.

8-چه اتفاقي براي موها و بيني لرد سياه افتاده است؟

برای زیبایی از بین بردنشون و این تصیم واقعا تحسین بر انگیزه.

9-يک يا چند مورد از موارد استفاده بهينه از ريش دامبلدور را نام برده، در صورت تمايل شرح دهيد.

می تونیم ببافیم بعد به عنوان اسباب بازی در اختیار بچه ها قرار بدیم تا بازی کنند.
از اون کلاه گیس درست کنیم.




شما درخواست دادین...سایت بسته شد!

کسایی که برای پر کردن فرم ها وقت می ذارن ارزشی رو که برای عضویت در گروه قائلن نشون می دن.
کسایی که از لحظه عضویت راهنمایی می خوان و سعی می کنن بهتر بشن مطمئنا خودشونو بالا می کشن و موفق می شن.
همچنان فکر می کنم کمی زود بود...هنوز مشکلاتی وجود داره که البته زیاد مهم نیستن. نوشته های شما اشکال حاد و غیر قابل حل شدنی ندارن. و می دونم که شما فردی هستین که سعی می کنین پیشرفت کنین و بهتر و بهتر بشین. ما و ارتش سیاه می تونیم در این راه همراهتون باشیم.

راستی...ما با مهربانی فرسخ ها فاصله داریم!

تایید شد.

خوش اومدین.




ویرایش شده توسط زنو فیلیوس لاوگود در تاریخ ۱۳۹۴/۳/۲ ۱۱:۴۹:۵۶
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۴/۳/۷ ۲۱:۰۰:۴۱


تصویر کوچک شده

آدما دو جور زندگی میکنن :
یا غرور شونو زیر پاشون میذارن و
با انسانها زندگی میکنن،
یا انسانهارو زیر پاشون میذارن و
با غرورشون زندگی میکنن


پاسخ به: انفرادی
پیام زده شده در: ۱۰:۵۱ شنبه ۲ خرداد ۱۳۹۴
#19
_کی ما را انداخته بود در کمد؟چرا انداخته بود در کمد؟حالا کمد ایراد نداره چرا کمد ساحریون؟

بیرون کمد

صدای باز شدن درب امد نجینی ارام وارد شد و به دنبال پدر می گشت.مار بود و مار هم قدرت بویایی عجیبی دارد به سمت کمد رفت و ان را با سحری باز کرد و شروع به حرف زدن با لرد کرد.

_نه من اون بیرون بودم دخترم!من از صبح که اینجام!البته فکر کنم شبم اینجا بودم.

حرف لرد تمام شد و نجینی نیز به او می گفت که به او توجه نکرده است خود را برای او لوس کرده است ولی او محل نداده است.

_من می گم از صبح اینجا بودم تو می گی منو دیدی خودتو لوس کردی؟راستی اصلا من کی اومدم اینجا؟کی اوردتم؟

فریاد لرد بالا رفت و همهی ملت مرگخور به سمت اتاق او حمله ور شدند.

ملت مرگخوار همه با فک هایی چسبیده به لرد بدون دماغ می نگریستند.که بالاخره آرسسینوس سکوت را شکست و گفت:

_ارباب؟دماغ؟ارباب؟

_دماغ من؟چی ؟کی کجا؟

_مدرسان شریف.

_چه کسی بود که چنین اهانتی کرد؟مرلین من از تو توقع نداشتم که چنین کاری کنی.

چشمش که به ملت فک اندر فرش افتاد نگاهی خبیسانه کردو گفت:

_چی شده چرا اینطوری نگاه میکنید؟

ملت مرگخوار آب دهانی قورت دادند و آرسینوس شجاع شروع کرد به تعریف کردن.



تصویر کوچک شده

آدما دو جور زندگی میکنن :
یا غرور شونو زیر پاشون میذارن و
با انسانها زندگی میکنن،
یا انسانهارو زیر پاشون میذارن و
با غرورشون زندگی میکنن


پاسخ به: موزه جادو و تاریخ جادوگری
پیام زده شده در: ۲۱:۳۲ جمعه ۱ خرداد ۱۳۹۴
#20
ملت مرگخوار با شنیدن این حرف نگاه هایشان را به سمت های مختلف پرتاب کردند.دقایق همینگونه سپری می شد که مورگانا به یاد مرلین افتاد ه باید خاطرات دوران هاگوارتز آلبوس را گوش می داد.گوش کردن به خاطرات چنین ادمی واقعا برای هر کسی غیر قابل تحمل بود. :worry:
اولین بار بود که دل مورگانا به حال کسی می سوخت.عجیب بود ولی غیر ممکن نه.
_رودولف؟
_بله؟
_حالا می خواهی چیکار کنی؟
_قرعه کشی!
_تو چی داری می گی برای خودت؟مثلا اگه اسم من اول در بیاد من باید چهار دستو پا بشینم رو زمین یا روونا؟
_خب راست می گی راه حل غیر منطقیه..
این را گفت و به فکر فرو رفت.

سمت مرلین اینا!

_یادته مرلین جوون بودم چه کارا که نمی کردم؟ زندگی خیلی قشنگ بود ! مخصوصا اولین بار که عاشق شدم یادته؟چقدر گفتم تورو مرلین نرو؟چقدر گفتم با اون یارو ازدواج نکن؟
چشم های دامبلدور سرخ شده بود و هر لحظه ممکن بود چوب دستی اش را به دست گیرد و حمله کند.مرلین ترسیده بود و از ترس زبانش بند امده بود.که لب گشود.
_آلبوس به نظر من بهترهزیاد خودتو ناراحت نکنی من خودم درستش می کنم!
_مثلا چیکار می خواهی کنی؟
_خب من مرلینم. تو فقط بنگر که مرلین چه می کنـــــــ.....
جمله اش نا تمام ماند چون فراموش کرده بود که چوب دستی اش را جا گذاشته بود و داغ دلش تازه شد.



تصویر کوچک شده

آدما دو جور زندگی میکنن :
یا غرور شونو زیر پاشون میذارن و
با انسانها زندگی میکنن،
یا انسانهارو زیر پاشون میذارن و
با غرورشون زندگی میکنن






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.