امروز هم از همان روزهایی بود که میرتل خودش را بغل کرده بود و در حالی که به شدت احساس بدبختی میکرد به نقطهای نامعلوم خیره شده بود. قطرههای آب از شیرهای خراب دستشویی با ریتم منظمی به سنگ سفید و ترک خورده می خورد. تنها همین صدای چک چک آب بود که سکوت حاکم بر دستشویی طبقهی اول را مختل میکرد، اما کمی بعد صدای هقهق آرامی به آن پیوست. صدایی که انگار صاحبش داشت به سختی برای پنهان کردنش تلاش میکرد.
صدای گریه ای از دوردست می امد. به داخل دستشویی که ان صدا می امد قدم گذاشت . پسری جوان در کناری گریه می کرد. از ردای ان معلوم بود یک اسلیترینی است.میرتل که کنجکاو شده بود ببیند چه کسی است ارام بدون اینکه توجه پسر را جلب کند به کنار پنجره پنجره که لوزی هایی کوچک و زیبا داشت رفت.برکنار ان نشست . به ان پسر نگاه کرد .نمی دانست چه کاری انجام دهد که بتواند بدونه اینکه ان پسر اورا ببیند صورت اورا ببیند
دراکو ابی به صورتش زد و خواست راه بیفتد که میرتل گریان را دید. بدون انکه حرفی بزند چوبدستی اش را کشید و بلند گفت:-سکتوم سمپرا
ولی او یادش رفته بود که او روحی بیش نیست...
میرتل خندید و گفت: چرا باید هر روز به اینجا بیای و گریه کنی
دراکو شوکه شده بود...هیچ وقت فکر نمی کرد وقتی به دستشویی می امد کسی او را نظاره کند.
گفت:من میرم ولی مبادا بشنوم که این ماجرا رو جایی تعریف کرده باشی.
دراکو که داشت به سمت خوابگاهش حرکت می کرد میرتل با صدایی ارام گفت:به شرطی نمی گم که بگی چرا چن وقته میای اینجا و گریه می کنی.
دراکو که میدید چاره ای نداشت بر روی زمین نشت وگفت:ولی قول دادی که به کسی نگی
داستان از این قراره
یه چندین روز پیش کلاس مراقبت از موجودات جادویی داشتیم
روبیوس هاگرید یه هیپوگریف اورده بود
هاگرید می گفت نباید باهاشون تند رفتار کنیم مگرنه مارو زخمی می کنن
من که رفتم کنارش اون هی سمشو به زمین می کوبیده و نمی زاشت بهش دس بزنم من هم یهو گفتم حیوون گنده زشت .اونم عصبانی شدو دستمو زخمی کرد
پدرم که اومد از عصبانیت که ابروی مالفوی هارو بردم
یه طلسمی به سمتم فرستاد که زخمی بجا می زاره که نشون دهنده ی حقارته
پدرم از اون موقع با من خیلی بد شده و خیلی خشک رفتار می کنه
می دونم فک می کنی الان من یه ادم لوسم ولی ایجوری نیس
اون زخم تو خانواده های اصیل خیلی بد شگونه
یه روز بابام اومد و......
دراکو که یک لحظه به خودش امد و فهمید که دارد مسائل مهمی را فاش می کند گفت:همین این منو ناراحت کرده . حالا که فهمیدی نباید در مورد این مسائل به کسی چیزی بگی
و دراکو بدون انکه منتظر جواب باشد ان جارا ترک کرد
واقعا متاسفام می دونم خیلی بد شد ولی قول میدم تو ایفای نقشم جبران کنم
هوم...خب ایراداتی تو پست شما دیده میشه که چندان برای یه تازه وارد بزرگ به حساب نمیاد.از جمله اینکه با برخی علائم نگارشی قهر هستید.استفاده مناسب از علائم نگارشی در پایان جملات میتونه تاثیر جمله رو بیشتر کنه و به شما در رسوندن منظورتون به خواننده کمک کنه.
موضوع بعدی شخصیت هاتون هستند.اینکه دراکو گریه میکنه عجیب نیست ولی فکر نمیکنید که عکس العمل لوسیوس در قبال پسرش یکم بیش از حد با شخصیتش هم خوانی نداره؟اونم لوسیوسی که به خاطر پسرش یه گروه از قضات رو بسیج کرد تا علیه هاگرید رای بدن.مطمئنا لوسیوس هیچوقت پسرش درودنه ش رو به خاطر موضوعی که تقصیر هاگرید میدونسته اینطوری تنبیه نمیکنه!
با این همه تصور میکنم ورودتون به ایفا بتونه بهتون کمک کنه به این مشکلات غلبه کنید.پس...
تایید شد.
گروهبندی.