هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: اگه مي رفتيد هاگوارتز و وقتي مي رسيديد مي گفتن اشتباه شده و بايد برگرديد چيكار مي كرديد؟
پیام زده شده در: ۹:۴۹ چهارشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۴
#11
شده خودمو بکشم کاری می کردم منو راه بدن.


الستور همیشه چشمش به شماست


پاسخ به: گردش سوم
پیام زده شده در: ۱۷:۱۰ سه شنبه ۹ تیر ۱۳۹۴
#12
خوب بود

به کارتون ادامه بدین


الستور همیشه چشمش به شماست


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۷:۰۶ سه شنبه ۹ تیر ۱۳۹۴
#13
الستور مودی


گروه: هافلپاف

پاترونوس: نمی دونم

جارو: مودی جاروی خاصی داشت که با طراحی ویژه اش به او اجازه می داد تا پشت جارو، صاف بنشیند، درست مثل صندلی اتومبیل.

ویژگی های ظاهری: الستور مودی، در طی جنگ اول جادوگری یک چشم، یک پا و بخشی از بینی خود را از دست داد. البته او به سرعت پای از دست رفته اش را با یک پای چوبی جبران کرد. به جای چشمش نیز یک چشم جادویی قرار داد که به او توانایی دیدن پشت موانع و دیوارها و حتی زیر شنل نامرئی را می داد.

ویژگی های اخلاقی: مودی پس از جراحات وارده در جنگ اول، به شدت در مورد امنیت جانی خودش محتاط بود. شخصیتی خشک و شکاک داشت و معمولا به سختی با کسی دوست می شد. هرچند که با اندک دوستان ِ مورد اعتمادش، گرم و صمیمی بود.

چکیده ی زندگی: الستور اصیل زاده بود. بیشتر خانواده ی او، از جمله پدرش کاراگاهان بزرگی بودند و به نظر می رسد که شخصیت سرد و عجیبش ریشه در تربیت شدن در چنین خانواده ای دارد. او پس از فارغ التحصیلی از تحصیلات عالی کاراگاهی، به استخدام وزارت سحر و جادو در آمد و با ظهور لرد ولدمورت، به محفل ققنوس پیوست.

وی یکی از اعضای محوری محفل ققنوس بود و با نبرد های شجاعانه اش در جنگ اول جادوگری، توانست شهرت زیادی کسب کند. در سال های پس از جنگ اول، یکبار از او جهت تدریس در پست «دفاع در برابر جادوی سیاه» مدرسه ی هاگوارتز دعوت به عمل آمد که پس از ربوده شدن توسط بارتی کراوچ پسر، از این پست تدریس بازماند.

در طی جنگ دوم جادوگری، او در نبرد های «تالار اسرار»، «مدرسه ی هاگوارتز» و نبرد «هفت پاتر» حضور داشت. او در نبرد هفت پاتر، توسط شخص لرد ولدمورت به قتل رسید.

فکر کنم خوب نوشتم

بله خوب نوشته شده ولی متاسفانه شما طبق تصمیم کلاه به هافلپاف رفتین.البته گروه شخصیتی که معرفی کردین مشخص نیست تو کتاب و می تونین همینو بردارین ولی گروهتون هافلپاف خواهد بود نه گریفندور.

ویرایش دوم: تایید شد.
به ایفا خوش اومدین.


ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۹ ۲۰:۰۶:۳۰
ویرایش شده توسط Albus.Dumbledore در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۱۰ ۱۲:۲۷:۳۲
ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۱۰ ۱۴:۳۶:۵۱

الستور همیشه چشمش به شماست


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۷:۲۵ دوشنبه ۸ تیر ۱۳۹۴
#14
امروز هم از همان روزهایی بود که میرتل خودش را بغل کرده بود و در حالی که به شدت احساس بدبختی می‌کرد به نقطه‌ای نامعلوم خیره شده بود. قطره‌های آب از شیرهای خراب دستشویی با ریتم منظمی به سنگ سفید و ترک خورده می خورد. تنها همین صدای چک چک آب بود که سکوت حاکم بر دستشویی طبقه‌ی اول را مختل می‌کرد، اما کمی بعد صدای هق‌هق آرامی به آن پیوست. صدایی که انگار صاحبش داشت به سختی برای پنهان کردنش تلاش می‌کرد.
صدای گریه ای از دوردست می امد. به داخل دستشویی که ان صدا می امد قدم گذاشت . پسری جوان در کناری گریه می کرد. از ردای ان معلوم بود یک اسلیترینی است.میرتل که کنجکاو شده بود ببیند چه کسی است ارام بدون اینکه توجه پسر را جلب کند به کنار پنجره پنجره که لوزی هایی کوچک و زیبا داشت رفت.برکنار ان نشست . به ان پسر نگاه کرد .نمی دانست چه کاری انجام دهد که بتواند بدونه اینکه ان پسر اورا ببیند صورت اورا ببیند
دراکو ابی به صورتش زد و خواست راه بیفتد که میرتل گریان را دید. بدون انکه حرفی بزند چوبدستی اش را کشید و بلند گفت:-سکتوم سمپرا
ولی او یادش رفته بود که او روحی بیش نیست...
میرتل خندید و گفت: چرا باید هر روز به اینجا بیای و گریه کنی
دراکو شوکه شده بود...هیچ وقت فکر نمی کرد وقتی به دستشویی می امد کسی او را نظاره کند.
گفت:من میرم ولی مبادا بشنوم که این ماجرا رو جایی تعریف کرده باشی.
دراکو که داشت به سمت خوابگاهش حرکت می کرد میرتل با صدایی ارام گفت:به شرطی نمی گم که بگی چرا چن وقته میای اینجا و گریه می کنی.
دراکو که میدید چاره ای نداشت بر روی زمین نشت وگفت:ولی قول دادی که به کسی نگی
داستان از این قراره
یه چندین روز پیش کلاس مراقبت از موجودات جادویی داشتیم
روبیوس هاگرید یه هیپوگریف اورده بود
هاگرید می گفت نباید باهاشون تند رفتار کنیم مگرنه مارو زخمی می کنن
من که رفتم کنارش اون هی سمشو به زمین می کوبیده و نمی زاشت بهش دس بزنم من هم یهو گفتم حیوون گنده زشت .اونم عصبانی شدو دستمو زخمی کرد

پدرم که اومد از عصبانیت که ابروی مالفوی هارو بردم
یه طلسمی به سمتم فرستاد که زخمی بجا می زاره که نشون دهنده ی حقارته
پدرم از اون موقع با من خیلی بد شده و خیلی خشک رفتار می کنه
می دونم فک می کنی الان من یه ادم لوسم ولی ایجوری نیس
اون زخم تو خانواده های اصیل خیلی بد شگونه
یه روز بابام اومد و......
دراکو که یک لحظه به خودش امد و فهمید که دارد مسائل مهمی را فاش می کند گفت:همین این منو ناراحت کرده . حالا که فهمیدی نباید در مورد این مسائل به کسی چیزی بگی
و دراکو بدون انکه منتظر جواب باشد ان جارا ترک کرد

واقعا متاسفام می دونم خیلی بد شد ولی قول میدم تو ایفای نقشم جبران کنم

هوم...خب ایراداتی تو پست شما دیده میشه که چندان برای یه تازه وارد بزرگ به حساب نمیاد.از جمله اینکه با برخی علائم نگارشی قهر هستید.استفاده مناسب از علائم نگارشی در پایان جملات میتونه تاثیر جمله رو بیشتر کنه و به شما در رسوندن منظورتون به خواننده کمک کنه.
موضوع بعدی شخصیت هاتون هستند.اینکه دراکو گریه میکنه عجیب نیست ولی فکر نمیکنید که عکس العمل لوسیوس در قبال پسرش یکم بیش از حد با شخصیتش هم خوانی نداره؟اونم لوسیوسی که به خاطر پسرش یه گروه از قضات رو بسیج کرد تا علیه هاگرید رای بدن.مطمئنا لوسیوس هیچوقت پسرش درودنه ش رو به خاطر موضوعی که تقصیر هاگرید میدونسته اینطوری تنبیه نمیکنه!
با این همه تصور میکنم ورودتون به ایفا بتونه بهتون کمک کنه به این مشکلات غلبه کنید.پس...

تایید شد.

گروهبندی.



ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۸ ۱۸:۰۶:۲۵


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۱:۱۳ دوشنبه ۸ تیر ۱۳۹۴
#15
سلام

من همین الان ثبت نام کردم

میشه بگید چیکار کنم تا بیام توی ایفای نقش

ممنون میشم


الستور همیشه چشمش به شماست






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.