دراکو مالفوی که انسان مغروری است و از هری هم متنفر برای این که نشان بدهد هری فقط به خاطر ان ذخمی که ولدمورت ان شب بر پیشانی اش به جای گذاشته مشهور است و خود از او بهتر است او را به دوئل دعوت کرده بود و همه دانش اموزان را هم دعوت کرده بود .ولی هیچ یک از اساتید نباید با خبر می شد اما مشکل بزرگ تر ان ها فلیچ بود و او بادیگاردش کراب به گوشه ای خلوت برد .او هیکل درشت داشت سری تاس و قدی نسبتا بلند ولی او کراب را به این علت انتحاب کرده بود که رابطه ی خوبی با فلیچ داشت . و به گفت:
-من یک معجون بی هوش کننده درست کرده ام و تو باید او را به فلیچ بدهی
-اما چگونه؟
-من نمیدانم فکر کن ببین او چه دوست دارد.
کراب با لحنی امیخته به بخنده گفت
-شکنجه دانش اموزان
-بی مزه
ناگهان چشم کراب برقی زد و گفت
-شکلات
- خوبه پس من معجون رو روی شکلات میریزم.
یک ساعت بعد هری مالفوی رو بروی هم اماده دوئل بودند و ده ها دانش اموز اطراف ان ها .مکان بزرگی نبود ولی مالفوی فکر می کرد یک لشگر دور اوست و او خوب می دانست اگر بتواند هری را شکست دهد می توانست هری را جلوی همه کوچک کند و با افتخار ا ز کارش رد شود
مالفوی با تمسخر گفت:
-چیه پاتر ترسیدی
-هری مسمم پاسخ داد بهتره بعد دوئل حرف بزنیم.
دوئل اغاز شد ولی طولی نکشید که مالفوی شکست خورد.
او بلافاصله پس از دوئل نتوانست شادی هری و دوستانش را تحمل کند و انجا را به سرعت ترک کرد و فقط می دوید و می خواست از انجا دور شود در ان لحظه می خواست زمین دهان وا کند و او به درونش بیفتد. او قط میدوید و روی پله ها جا به جا شد و در ها ی تالار های مقابلش را یکی پساز دی گری می گشود ان قدر دوید که فکر می کرد پا هاش بی حس شده اند ناگهان خود را درون دستشویی مارتل همیشه گریان یافت. مکان سرد و تاریکی بود و در ان تنها یک پنجره وجود داشت که از ان به زحمت می شد ماه را دید .
مالفوی ناگهان زد زیر گریه ، طوری که اگر کسی کنارش بود فکر می کرد یکی از اقوام نزدیکش را از دست داده.او در پشت سرش صدایی شنید و به سرعت اشک هایش را پاک کرد.او کسی نبود جز ماتل همیشه گریان با همان عینک گرد و مو های ژولیده. لباس مدرسه به تن داشت و چهره اش اصلا شاد به نظر نمی رسید.او اندکی متعجب شد از مالفوی پرسید:
- چه شده ؟
مالفوی که دوست نداش کسی دیگری بفهمد که او شکست خورده گفت:
-به تو ربطی نداره ،حلا هم هر چه زود تر تنهایم بزار.
-به من بگو من هرچه باشه درک میکنم،شاید هم توانستم کمکت کنم.
-گفتم به تو ربطی نداره
مارتل بسا اسرار کرد و مافوی هم برای این که مجبور نشود حرفی نزند از دست شویی خارج شد.
خواهش مند است هر چه زود تر پاسخ دهید
دوست عزیز.اگر کسی به شما پاسخ نمیده اینو در نظر بگیرید شاید به نت دسترسی نداره یا مشکل دیگه ای براش پیش اومده که نتونسته به سایت سر بزنه.این همه عجله کاری رو درست نمیکنه.
خوبه این یکی بهتر شد ولی هنوز هم یه سری مشکل داره از جمله فاصله نذاشتن بین بندها.توی پست شما غلط املایی و نگارشی بیشتر از حد معمول به چشم میاد.تو پستی در این حد داشتن یکی دو تا ایرادی نداره ولی بیشتر از این مقدار ایراد محسوب میشه.قبل از ارسال پست حتما یک دور بازخوانی کنید بعدا ارسالش کنید.
تایید شد.
گروهبندی و معرفی شخصیت.