لرد ولدمورت... از مرگ نمی ترسید! البته به نظر من. ولدمورت می تونست آدم خوبی باشه. به خوبی دامبلدور و هری... حالا شاید مدل اسنیپ وارش می شد و همه چیز رو زیر پوست رنگ پریده اش قایم می کرد.:دی ولی ولدمورت قلبش سوراخ شده بود! هرچیزی می رفت توی قلبش از همون سوراخ می ریخت بیرون... سوراخی که شاید سالهای سخت توی پرورشگاه توی دلش ایجاد کرد. سوراخی که شاید مادرش می تونست اون رو پرکنه ولی...
با این حال به نظر من ولدمورت از هیچ چیزی نمی ترسید. اون از مردن و ضعف نفرت داشت!
اولین احتمال هافلپافه!
آره... خب نمی گم که باهوش یا جاه طلب و شجاع نیستم ولی خب فکر می کنم بیشتر از همه اونا مثل هافلپافی ها کنه و پرتلاش باشم. البته این تشخیص کلاهه و به گفته خود هری و اون چیزایی که خودمون خوندیم و شنیدیم کلاه به حرف هامون هم گوش می ده و می گه که خودمون چی رو ترجیح می دیم و من هم گریفندور رو ترجیح می دم. نمی گم که دلیلش هری نیست... خب الحق هری قهرمان محبوب همه ما بود و... قبول دارم گاهی حرص آدم رو در می آورد... ولی واقعا معمولی ترین قهرمان بود. کسی که هرچی بیشتر تلاش می کرد عادی زندگی کنه، زندگیش عجیب و غریب تر می شد. ولی اما دلیلم!
دلیل من واسه رفتن به گریفندور اینه که از ترکیب قرمز و طلایی خوشم می آد. ساده است و شاید هم احمقانه باشه... ولی خب دیگه، دلیل منه! :دی.