هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: ☆⚀کازینو دو دانه لودر⚅☆
پیام زده شده در: ۹:۱۰ یکشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۵
#11
لوئیس خنده ای با فرمت تکبر کرد و گفت:
- اولین مرحله انقلاب کارگری تحریک کارگر ها برای انقلاب ـه.

- حالا چطوری تحریکشون کنیم؟

لوئیس و رودولف در جواب به سوال ماندانگاس دچار مشکل شدند. تا اینکه رودولف گفت:
- کاری نداره که! با تحقیر تحریکشون میکنیم!

لوئیس نچ نچی کرد.
- نخیرم! اگه ما اون هارو تحقیر کنیم با چماق خنجر میفتن دنبالمون خِر مارو میگیرن با باروفیو چه مربوط. دولت باروفیو تا حالا چه کاری کرده که میشه ازشون انتقاد کرد؟

ماندانگاس که انگار در کل این بحث منتظر بود کسی این جمله را بر زبان راند یک دفتر پانصد صفحه ای از پشتش درآورد و بر روی میز کوبید. رودولف به دفتر اشاره کرد و خطاب به لوئیس گفت:
- بفرما. انتقاد ها هم که جور شد. حالا از چیا انتقاد کردی؟ اینی که هیچ ساحره با کمالاتی توی کابینه نیست هم بنویس.

ماندانگاس سر تکان داد و از ناکجا آباد قلم پری درآورد و شروع به نوشتن کرد. سپس سرش را بالا آورد و با فرمت سردرگمی به رودولف نگاهی کرد.
- لینی وارنر مگه ساحره نیست؟ مگه با کمالات نیست؟!
- نه. مگه امضاش رو ندیدی؟ اون یه پیکسیه مرگخوار ـه ساحره با کمالات نیست. اگر هم با کمالات بود میشد پیکسی با کمالات نه ساحره با کمالات.
- آها. خب پس رودولف، توی بیا این دفترچه رو بگیر برو بالای میز شعار ها و حرف های انقلاب کارگری بزن!

رودولف دفتر را از ماندانگاس گرفت و بالای میز رفت. سپس نعره زد:
- ای کارگرانی که حقوقتان خورده شده! ای کارگرهایی که نونشون آجر شده! ای کارگرایی که تسترال فرض شده اید. همه بدبختی های شما تقصیر وزیر وقت، باروفیو ـه!

رودولف انتظار تشویق یا تایید مردم حاضر در کازینو را داشت اما هیچکس چیزی نگفت. رودولف ادامه داد:
- من این جا یه دفتر از انتقاد هایی که به باروفیو شده رو دارم. اینم یکیشون اینجا نوشته... پایمال کردن حقوق جیب زن ها، دستگیری دزد ها، جلوگیری از ترویج و آموزش جیب زنی و دزد بودن... دانگ اینا چیه نوشتی؟!

رودولف جمله دوم را در فریادی خطاببه ماندانگاس گفت. ماندانگاس خنده ای کرد و گفت:
- حالا تاثیرش رو ببین!

رودولف به محض برگشتن با جمعیت کارگران کازینو که داد و فریاد راه انداخته بودند مواجه شد. رودولف بار دیگر رویش را به سمت ماندانگاس برگرداند و پرسید:
- همه اینا قبلاً دزد بودن؟!
- بله که بودن. شاگرد های خودمم بودن حتی!

لوئیس گفت:
- من کازینو رو درست میکنم!

لوئیس با سرعتی باور نکردنی کازینو خاک گرفته و تر و تمیز را به یک دژ قماری تبدیل کرد. هرچه نباشد، هر شخصیتی برای خودش خصوصیت هایی دارد. خصوصیت لوئیس هم سرعتش بود! لوئیس سرش را به سمت ماندانگاس و رودولف چرخاند و گفت:
- حتماً باروفیو میاد که این انقلاب رو سرکوب کنه.

رودولف با فرمت خنده شیطانی جواب داد:
- و ما هم مقاومت میکنیم!




پاسخ به: بنیاد مورخان
پیام زده شده در: ۱۹:۱۵ شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵
#12
آپدیت لیست نقد های انجمن ویزنگاموت
از پست 399 تالار نقد تا پست 423 تالار نقد


تد ریموس لوپین (3 نقد)
پست های 404، 412، 413

ویلت بودلر (7 نقد)
پست های 400، 410، 411، 417، 419، 420، 423

آملیا سوزان بونز (3 نقد)
پست های 401 (2 نقد)، 402،

هکتور دگورث گرنجر (1 نقد)
پست 422


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۲۲ ۲۰:۴۳:۲۵
دلیل ویرایش: اصلاح تیتر گزارش



پاسخ به: بنیاد مورخان
پیام زده شده در: ۱۹:۱۳ شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵
#13
آپدیت لیست نقد های انجمن ویزنگاموت
از پست 283 تالار نقد تا پایان سال 94


تد ریموس لوپین (22 نقد)
پست های 290، 292، 301، 302، 309، 312، 313، 316، 317، 319، 326، 329، 330، 332، 333، 334، 337، 347، 356، 358، 363، 366،

جیمز سوروس پاتر (10 نقد)
پست های 323، 335، 340، 342، 343، 349، 352، 354، 360، 367،

ویولت بودلر (13 نقد)
پست های 294، 304، 307، 311، 346، 378، 379، 380، 381، 385، 390، 391، 395،

آملیا سوزان بونز (7 نقد)
پست های 373، 376، 384 (2 نقد)، 386، 392 (2 نقد)،

هکتور دگورث گرنجر (7 نقد)
پست های 374 (2 نقد)، 383، 387، 396 (3 نقد)،


ویرایش شده توسط لوئیس ویزلی در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۱۶ ۲۱:۰۴:۵۵



پاسخ به: قلعه ي روشنايي!
پیام زده شده در: ۱۱:۴۰ شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵
#14
سوژه جدید!

- اون لیمو رو لطفاً بده فرزندم!

جیمز که به نظرش لیمو خوردن دامبلدور عجیب بود نگاهش را از پروف بر نداشت و کورمال کورمال بر روی میز به دنبال لیمو گشت. در همین حال شروع به صحبت هم کرد:
- تا حالا ندیده بودم لیمو بخورید پروف!
- آخه شنیدم خیلی مقویه فرزندم. شنیدم از طاس شدن سر هم جلو گیری میکنه.

جیمز لیمو ترش را به پروف تحویل داد. پروف هم درحالی که هسته های لیمو را در می آورد گفت:
- دقت کردید قلعه روشنایی چقدر خوشبو شده فرزندانم. اینا همه نشونه فراگیر شدن صلح ودوستیه!

- راستشو بخواین پروف... این بود بخاطر اینه که رز کل شیشه ادکلنش رو تو قلعه خالی کرد... هنگام ویبره رفتن.

دامبلدور در جواب به حرف ویولت با فرمت تفکر گفت:
_ که اینطور فرزندانم. پس هنوز به اندازه کافی سفید نیستیم...

اما قبل از اینکه بتواند حرفش را تمام کند صدای در زدن شنیده شد. دامبلدور از روی صندلی بلند شد و با باز کردن در با چهره لرد سیاه مواجه شد.
- اوه تام. واسه آشتی اومدی؟!
- نخیر پشمک. ما وقتمان را برای همچین کارهای بی ارزشی هدر نمیدهیم.

رودولف از پشت لرد سیاه نعره زد:
- پس چی فکر کردی پشمک! فکر کردی لرد ما مثل تو وقتش رو از سر چهارراه آورده؟! آره؟!
- رودولف!
- چشم سرورم دهنم رو میبندم یه قفل هم روش میزنم.
- به هر حال...

لرد سیاه به سمت دامبلدور برگشت و ادامه داد:
- ... ما برای یک مسابقه آمدیدم. مسابقه بین قلعه روشنایی شما و دژ مرگ ماست که ببینیم کدوم بهتره. دژ ما هم متحرک بود خودمون آوردیمش اینجا. باید ببینیم که روشنایی قلعه شما به سیاهی دژ ما میچربد یا برعکسش.
- مسابقه خیلی خوبیه تام. یه راه عالی برای ایجاد صلح و دوستی!
- مراحل، قوانین و جایزه مسابقه را در یک کاغذ نوشته و تنظیم کرده ایم که فردا با پست پیشتاز برایت میفرستیم پشمک!




پاسخ به: بنیاد مورخان
پیام زده شده در: ۱۴:۱۶ جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵
#15
آپدیت تعداد نقدها در انجمن محفل ققنوس
از پست 368 آلبوس دامبلدور تا پست 436 آلبوس دامبلدور
در تاپیک نقدستان محفل ققنوس و انبار جاروها


آلبوس دامبلدور (12نقد)
پست های 368 (2 نقد)، 371 (2 نقد)، 376 (2 نقد)، 377 (2 نقد)، 380 (2 نقد)، 381، 383،

آلبوس دامبلدور (13 نقد)
پست های 385، 388، 389، 391، 394، 395، 397، 400، 401، 404، 408، 410، 413،

هری پاتر (4 نقد)
پست های 411، 415، 418، 420،

آلبوس دامبلدور (9 نقد)
پست های 422، 424، 426، 429، 430، 432، 434، 436، پست شماره 110 انبار جاروها

آلبوس دامبلدور (کریچر) (1 نقد)
پست 114


نکته مهم: تاپیک انبار جاروها تغییر کاربری داده و دیگه برای نقد استفاده نمیشه!


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۲۲ ۲۰:۳۱:۰۶
دلیل ویرایش: اصلاح تیتر گزارش
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۰/۴/۳۰ ۲۲:۲۷:۱۶



پاسخ به: ارتباط با ناظر فن فیکشن
پیام زده شده در: ۱۱:۱۵ سه شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۵
#16
با سلام!
من فن فیکشنی که نوشتم رو در یک تاپیک با عنوان "دو کودک، دو دنیا، هزار دردسر!" گذاشتم. تا اونجایی که پرس و جو کردم و اینا لازم نیست که مجوز بگیرم. اومدم یه اطلاع رسانی کنم فقط.




دو کودک، دو دنیا، هزار دردسر!
پیام زده شده در: ۱۱:۱۲ سه شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۵
#17
سلام سلام صد تا سلام!
من این فن فیکشن رو به تازگی نوشتم. امیدوارم خوب باشه!

خلاصه:
لوئیس و خانواده اش به دلایلی مجبور شدن از خانه ساحلی خودشون به یک خانه در لندن برن. لوئیس در اونجا با یک بچه به اسم اِسکیپ آشنا میشه. اِسکیپ پیشنهاد میکنه که اون و لوئیس با همدیگه برن اردو اما...

فن فیکشن هم که فصل به فصل گذاشته میشه. البته هنوز داستان خاصی نداره. داستان اصلی توی فصل دوم که به زودی قرار میگیره خودشو نشون میده. فن فیکشن با دو فرمتِ پی دی اف و ورد قابل دانلود ـه:

دو کودک، دو دنیا، هزار دردسر! - فایل ورد
دو کودک، دو دنیا، هزار دردسر! - فایل pdf



پاسخ به: فروشگاه زونکو
پیام زده شده در: ۱۳:۲۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۵
#18
پس از یک آپارات کردن، لرد سیاه با یک نیم نگاه به فروشگاه زونکو نعره زد:
- اینجا دیگر چه مغازه شوخی ای است؟! پس گیوتین و تبر هایش کجا هستند؟! چرا هیچ ماری اینجا نیست؟!

هکتور بی درنگ جواب داد:
- نگران نباشید ارباب! صد در صد توش بهتره!

- من شک دارم ارباب. من هنوز فکر میکنم که شکنجه کردن مشنگ ها بهترین سرگرمی برای سرور ماست.

لرد سیاه با شنیدن حرف های بلاتریکس از وارد شدن به فروشگاه زونکو خودداری کرد. سپس رویش را به سمت مرگخوارانش برگرداند و گفت:
- من هم هنوز قانع نشده ام که فروشگاه زونکو بهترین جا برای تفریح باشد... رودولف؟! تو در وقت کشی و تفریحات سیاهی سابقه دار هستی. نظر تو چیست؟

رودولف که درحال حرف زدن با یک ساحره بود و از کلکسیون قمه هایش برای او میگفت خودش را جمع و جور کرد و جواب داد:
- من ارباب؟... خب، من علاقه دارم که برم دنبال ساحره های با کمالات.
- رودولف! منظور ما تفریحی بود که برازنده ما باشد! تو این چنین انتظاری از ما داری؟!
- ارباب یعنی این تفریح تاریک نیست؟
- نخیر! اصلاً نیست!

- ارباب میگم بریم معجون های من رو پرت کنیم تو سر و صورت همدیگه!

لرد با فرمت عجیبی کهنه تفکر بود و نه غرور به هکتور نگاه کرد.
- نه هکتور! ما جانمان را دوست داریم. نمی خواهیم که نسلمان منقرض شود. نسل مرگخوارها بسیار با ارزش است... انگار چاره دیگری نیست. برویم به زونکو

ملت مرگخوار وارد فروشگاه زونکو شدند. بلافاصله پس از ورود مرگخواران و نمایان شدن لرد سیاه، صاحب فروشگاه زونکو خودش را با سرعت به او رساند و با قصد پاچه خواری گفت:
- سلام بر لرد سیاه! قدم رنجه فرمودید. پا رو تخم چشامون گذاشتید. میگفتید دارید میاد یه هیپوگریفی چیزی واستون قربونی میکردیم!

رودولف با فرمتی عصبانی و بی اعصاب نعره زد:
- من پاچه خوار لرد هستم!

لرد بی اعتنا به نعره گوش خراش رودولف گفت:
- ما حوصلمه مان سر رفته است. نشانمان بدهید چه در این فروشگاه دارید.




پاسخ به: بنیاد مورخان
پیام زده شده در: ۱۱:۲۳ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۵
#19


پاسخ به: حراست موزه (ارتباط با ناظران)
پیام زده شده در: ۱۰:۴۲ جمعه ۸ مرداد ۱۳۹۵
#20






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.