Zerminator
Part I
!Return Of The Zereshk!
بر صفحهی کاملا سياه، نوشتهای با فونت کاملا سفيد ظاهر ميشه:
نقل قول:
«توجه: مخاطبان اصلي اين فيلم، ملت ِگريفيندوري ميباشند که به علت نبود امکانات سينمايي در تالار، اينجا اکران شدهاست.»
«تماشاي اين سهگانه به افراد زير هجده سال و کساني که تحمل صَحَنات روماتيسميک را ندارند توصيه نميشود!»
با هنرمندي ِ
لارتن کرپسلیسکانس اول - امين آباد - ژوئن 2048دوربين نماي يک شهر نيمه ويران رو از بالا نشون ميده. به آرومي پايين مياد تا به سطح زمين ميرسه. در حالي که يه موزيک ِ ژانر وحشت در متن ِ تصوير پخش ميشه، بين ساختمونهاي ويران جلو ميره... توي شهر پرنده پر نميزنه. دوربين، کمي جلوتر، به يه خيابون عريض ميپيچه. در انتهاي خيابون، يه پايگاه ِ احتمالا نظامي رو ميشه ديد؛ سالم ِ سالم.
روي سردر ساختمون که بين سيم خاردارهايي که به برق فشار قوي متصلن به سختي ديده ميشه، عبارت «امين آباد مرکزي» به چشم ميخوره. (موزيک تند تر ميشه!)
دوربين که گويا داره از «الگوشاديسم نوع سه» رنج ميبره، خستهتر از قبل، از روي سيمخاردارهاي الکتريکي عبور ميکنه، باز هم جلوتر ميره و از بين نردههاي فولادي يه پنجرهي قديمي عبور ميکنه. طول ِ سالن باريکي که واردش شده رو طي ميکنه تا به اتاقي ميرسه که کنارش نوشته شده «رياست» (اوج موزيک!) دوربين داخل اتاق ميشه...
مدير امينآباد در هيئت آشناي گريفيندوريهاست. روي صندليش، پشت به دوربين و رو به پنجره نشسته و صورتش مشخص نيست. درحالي که سيگار برگش رو توي دستش نگه داشته، به فکر عميقي فرو رفته. زمزمه ميکنه:
- نه.. قرار نبود.. قرار نبود اين طوري باشه! نقشهي من مو لاي درزش نميرفت. هيچوقت نميرفت. ولي.. ولي.. من درستش ميکنم!
ديگه چيزي نميگه. در سکوت سيگارش رو بالا مياره و بين لبهاش ميگيره. نفس عميقي ميکشه و دود تنباکو تا ته ريههاش فرو ميره...
در حالي که با شدت دود سيگار رو بيرون ميده، ميگه:
- آره، من درستش ميکنم. کاري رو که مدتها قبل بايد انجامش ميدادم رو الان انجام ميدم... همين حالا...
بعد، بدون اينکه برگرده و صورتش رو به دوربين نشون بده، خطاب به شخص نامعلومي توي دفتر ِ خاليش فرياد ميزنه:
- همين حالا بيارينش!اول به نظر ميرسه که هيچ کس صداشو نشنيده. موزيک قطع ميشه و سکوت مطلق بر فضا حاکم ميشه.
چند ثانيه بعد ميشه صداي کشيده شدن چیزی روي زمين شنيد. صدا نزديک و نزديکتر ميشه. دوربین میچرخه و دو دیوانهساز که دارن جسم نامعلومی رو روی زمین میکشن (نقاشی نه! :| میکشن میارن!) در انتهای سالن مشخص میشن.
جسم نامعلوم يا به عبارت دقيقتر، شخص نامعلوم، مردي با لباس ِ زندانياس. موهای بلندش روی صورتش ریختن. لکههای خون جایجای ِ لباس زندانی ِ نارنجی رنگش دیده میشه. از دهنش هم به شکل عجیبی کف و خون میزنه بیرون. موزیک غم انگیزی در متن تصویر پخش میشه.
رئیس امین آباد ولی، وضعیت نامناسب زندانی به هیچ کجاش نیست که هیچ، با همون وضعیت پشت به دوربین، با لحن آمرانهای شروع میکنه:
- مطمئنم که میدونی چی ازت میخوام... لارتن کرپسلی.
از لارتن صدای ضعیفی درمیاد که نمیشه تشخیص داد صدای اعتراضه یا تأیید.
- تو سالها نقشه و برنامهریزی من رو به هم زدی. این رو هم خوب میدونی. حالا وقتشه رسیده که فرصت جبران اشتباهاتت بهت داده بشه.
این بار اتفاقاً، صدای پوزخند لارتن به وضوح شنیده میشه.
- لارتن کرپسلی! تو به زمان گذشته فرستاده خواهی شد تا آخرین ماموریتت رو با موفقیت انجام بدی. خشکاندن ریشههای بوتهی زرشکی که سالها قبل، در عمق ذهنهای خستهی گریفیندوریها کاشتی.
- شُـ... شما.. مثل این که.. من رو نمیشناسید، آقا!
- کوفت! اون قیافه چیه این وسط؟!
- عع، شما که پشتت به منه!
به هر.. به هر.. به هر حال! واقعا تصور کردی که من زرشک رو، مغزهای معصوم و نارنجی رو...
لارتن یک لحظه سکوت کرد. درد شدیدی رو در قلبش احساس میکرد.
- و زنگ انشا رو، با یه دستور تو به نابودی میکشم؟
- بله کرپسلی. همینطوره.
لارتن مجدداً پوزخند زد.
- شاید الان همچین فکر نکنی کرپسلی، اما من بهت اجازه میدم که برگردی به گذشته، به اون کلاس مسخرهت و بیماری عجیبت رو بار دیگه شیوع بدی.
- این نابودی نیست رفیق، دقیقاً آرمان منه!
-
و خواهی دید که چطور آرمانت، همه چیز رو به نابودی میکشه!لارتن سکوت کرد. این امکان نداشت. منظور رئیس رو نمیفهمید...
روماتیسم که کشنده نبود! نه زرشک و نه روماتیسم...
رئیس از سکوت استفاده کرد. دوباره، بدون توجه به لارتن و دو دیوانهسازی که مرد دیوونه رو محکم نگه داشته بودن، به سیگار کشیدنش ادامه داد.
چند لحظه بعد، از جاش بلند شد، به سمت پنجرهی مقابلش رفت و به نمای ویران شهر نگاه کرد.
- باز هم ویرانی در پیشه کرپسلی. شاید الان متوجه نشی، اما هر اوج گرفتنی نهایتش فروده. و شاید هم بهتر، سقوط! من میخوام بهت فرصت اوج گرفتن دوباره رو بدم.
- روماتیسم مغزی، هیچ فرود و سقوطی نداره! شک نکن!
- بسه دیگه. ببریدش به اتاق زمان برگردان. ببریدش! موفق باشی، آقای لارتن کرپسلی!
سکانس دوم - تالار خصوصی گریفیندور - ژوئن 2013
صحنهی اول، خوابگاه پسران-
ســـــتـــــاد رانـــــده شدگـــــــــان!- هاع؟!
جیمز گوشی رو به دهنش نزدیکتر میکنه و جیغ بلندتری میکشه:
-
رااعـاانـــــــــده شــــدگـــــــــاااااعــااان!جیمز سیریوس پاتر تنها توی خوابگاه پسران نشسته و یه تلفن ِ جادویی (ندید تا حالا؟
) هم دستشه. جیغهای جیمز، قطعاً هرکسی رو که نسبت به جیغهاش واکسینه نشده باشه رو کر میکنه!
ولی به هر حال، گوشهای تدی هر روز در برابر این عامل فلج کننده مقاوم و مقاومتر شده بودن. به هرحال بعد از مکث کوتاهی صدای تدی به گوش میرسه:
- خب راندهشدگان چی آخه؟
- مگه خبر نداری مورفین وزیر شده؟
- مــــــاع! کی چی شده؟!
-
یارو عملیه وزیر شده! بعله دیگه، رفتی آستاکبار باید هم بیخبر باشی!
با جیغ آخر جیمز، صدای شکستن چیزی در خارج از کادر به گوش میرسه. جیمز، بیتوجه به تعداد آیتمهایی که از اول مکالمهش با تدی به فنا رفتن، منتظر پاسخ تدی ِ بهت زده میمونه.
- مورف؟
وزیر شده؟
- خب پس یه ساعته واسه چی دارم جیغ میزنم رانده شدگان؟
- باشه باشه. الان میام.
چشمهای جیمز گرد میشن:
- الـــــان؟! - بوق بوق بوق بوق بوق..
جیمز «بوق خودتی!
»ای نثار اپراتور میکنه و بعد از پرتاب تلفن به خارج از کادر، «
گرگه داره میاد!» گویان، رداشو تنش میکنه و از خوابگاه خارج میشه تا به ستاد راندهشدگان بره.
دوربین پشت سر جیمز، از خوابگاه ِ خالی، خارج میشه، از پلههای ِ خالی پایین میره، و به هال ِ خالی گریفیندور میرسه. تنها موجود زندهی داخل کادر، یعنی جیمز هم جیغکشان و یویو به در و دیوارکوبان از تالار خارج میشه.
همزمان با قطع شدن موزیک، دوربین برای چند لحظه نمای کلی تالار گریفیندور رو نشون میده.
تالاری که با وجود وسط ِ تابستون بودن، خالی خالیه. داخل کادر، شومینهی گریف، پرچمهای قرمز و زرد نصب شده روی دیوار، قابهایی که یادگاری تمام افتخارات گریفیندورن و مبلهای نارنجی دیده میشن...
مبل نارنجی، تکونی میخوره.
چند ثانیه بعد، لارتن کرپسلی ِ سر تا پا نارنجی پوش که پلنگصورتیوار روی پس زمینهی نارنجیش استتار کرده بود، جلو میاد و نقاب نارنجیش را از روی صورتش بر میداره.
- هوم، سوئیت هوم!
صدای ِ حرفی که لارتن توی دلش به خودش میگه، در پس زمینه میپیچه:
" رماتیسمی که از امروز اینجا ریشهشو میدَوونم، هیچوقت نخواهد خشکید! خواهی دید آقای رئیس، خواهی دید!
"
صحنهی دوم، هال گریفیندور، چند ساعت بعدلارتن کرپسلی، حالا موها و ریش نارنجیشو اصلاح کرده و تر و تمیز، با لباس استادیش، وسط هال ِ خاک گرفتهی گریفیندور نشسته. یک سبد پر از زرشکهای ناب و اعلا رو در دستش گرفته و داره میشمره.
- یک میلیون و سیصد و پنجاه و هفت... یک میلیون و سیصد و پنجاه و هشت... یک میلیون و سیصد و پنجاه و نه... دو میلیون... (
)
تنها تفاوتی که بین تالار ِ چند ساعت قبل و تالار فعلی وجود داره، پوسترهای قرمز/نارنجی/زرشکی ِ «زنگ انشا بازگشایی میشود» هستش که روی در و دیوار ِ هال چسبونده شده. مدتی فقط لارتن در تصویر دیده میشه که داره با لحن آرومی زرشکهاش رو میشمره. تا اینکه، بالاخره از تابلوی بانوی صدایی بلند میشه.
لارتن چشمهاش رو تنگ میکنه و به پشت تابلو زل میزنه. تابلو آروم باز میشه و یه پسر ِ مو فیروزهای به همراه جیمز از تابلو بالا میاد و وارد هال میشه.
- تدی؟! جیمز؟! واقعا خودتون هستید یا دارم خواب میبینم؟!
هر چند که جیغ، خیلی توی شخصیت پردازی تدی تعریف نمیشه، ولی این بار جیمز و تدی با هم جیغ کشیدن:
-
عـــمـــو لـــارتـــن؟!منتظر دو قسمت بعدی این سهگانه باشید!