- دِ مرتیکه بیمصرف! خاک تو سر بیپول بدبختت کنن! برو بچه هام رو پس بگیر دیگه! عَـــــــــــــــر!
پدر کلمه ی سنگینیست شاید هنگام خریدن یه جفت جوراب برای پدرهای گرامیتون به عظمت این کلمه پی نبردید. پدر یعنی یک عمر مبارزه با جبهه ی باطل و ولدمورت و در آخر بیکار بودن، پدر یعنی پس از سال ها بدبختی کشیدن و یتیمی و اینا بچه هاتون ولتون کنن برن، پدر یعنی کلمه ی "عمو رودولف" برای بچه هاتون جذاب تر بودن و در آخر پدر کوه درده. خب دیگه حضار گرامی کمی گریه کنید و خودتون رو در غم این پدر بخت برگشته شریک کنید، نذارید پسر برگزیده به نابرگزیدگی خودش پی ببره، نذارید به بحران میان سالیش پی ببره، نذارید!
- باشه عیال، فِک کردی به فکر تدی و آلبوسم نیستم؟
- اون جیمز بود که رفت نه تدی مرتیکه بیشعور!
- دَدی.
منم بر میدارم میرما، من که جیگَلِ بابا بودم حالا اسمم بلد نیستی؟
- عکساتون همیشه با هم ست بود اشتباه میگرفتم.
و ناگاه لامپی بالای سر هری شروع به درخشیدن کرد و ایشون گفت:
- فهمیدم چطور پول در بیاریم عیال! من میرم از بچه های این مشنگا نگهداری میکنم حسابی پول دار میشیم!
- قربون اون شوهر شبیه بابابرقیم برم من، دِ آخه قیافه تو رو بچه ببینه میگرخه که، نگاه کردی به زخمت اصلا؟
- خب چرا زنم شدی پس؟ عمه من بود میومدم خونشون لب و لوچش رو میچسبوند دم پنجره عشوه خرکی میومد واسم؟!
- اِ جلو بچه زشته، برو سر کارت بینم، برو!
اندکی پس از رفتن سراغ کار حلال:- ننه جینی، بابا برگشت!
تدی و لونا به سوی جیب مبارک پدر حمله ور شدند و دستان خویش را دقایقی به دنبال اندک مزدی حلال در اون غوطه ور کردند اما فقط دست هاشون وسط تار عنکبوت ها گیر کرد.
- میدونی عیال، از بچگی وقتی با این دادلی و رفیقاش رفت و آمد داشتم باید میدونستم اینطوری میشه. گفتم شعبده بازی بلدم ولی پسره پررو اصلا هیچی که هیچی.
- گفتم که آخه، تو آخه چه استفادهای داشتی تا حالا واسمون واقعا؟
- از توله ویزلیاتون نگهداری کنم پول میدین؟
- جدا؟ ویزلی؟ پول؟!
حال و روز پدرها این روزها اینگونه است، کمی به فکر باشید ملت...