اسنیپ با اینکه تازه دوباره به جمع مرگخواران پیوسته بود، اما او هم از این قانون استثنا نبود و باید برای خودش شغلی در نظر می گرفت. به همین دلیل از صبح اول وقت وارد کوچه دیاگون شده بود و بعد از اینکه مغازه ای را برای اجاره کردن یافته بود، در حال راه اندازی شغل جدیدش بود.
- خیلی خب، اینم از این. فکر کنم دیگه کاری برای انجام دادن ندارم. همین که اسمم روی شیشه باشه، خودش بهترین تبلیغه!
اسنیپ وارد مغازه اش شد. مغازه ای که بر روی آن، با حروفی سبز و سیاه عبارت معجون سازی و معجون فروشی سوروس اسنیپ، نقش بسته بود.
کمی بعد:آرسینوس درحالی که از مغازه ای به مغازه ی دیگر می رفت، پیش خودش به این فکر می کرد که چرا باید شغل به آن خوبی و جذابی هیچ گونه مشتری فهمیده ای نداشته باشد. البته اینکه آرسینوس تعریف متفاوتی با مشتری فهمیده داشت هم به وسعت این فکر دامن می زد!
- حالا من پس چیکار کنم آخه؟ هر کی رو می بینی واسه خودش یه کاری پیدا کرده! اون پالی رو بگو... إ إ إ! کجای دنیا دیدی آخه گرگینه گیاهخوار باشه و بعدش رستورانم بزنه! تازه با اون غذاهای نچـ...
آرسینوس ادامه ی حرفش را خورد. به جلوی مغازه اسنیپ رسیده بود و با دیدن حجم عظیم جادوگران و ساحرگانی که برای خریدن معجون از اسنیپ در جلوی مغازه اش صف بسته بودند، خشک شده بود. چند دقیقه ای طول کشید تا آرسینوس بتواند با این صحنه کنار بیاید. چند قدم جلوتر رفت و سعی کرد داخل مغازه را نگاه کند، اما ازدحام جمعیت او را به عقب راند.
- یعنی چی؟ حالا یه دو بار معجون درست و حسابی درست کردی و یه چند سالی هم تو هاگوارتز بودی دلیل نمی شه که این همه مشتری داشته باشی!
یکی از افراد حاضر در صف، غر زدن های آرسینوس را شنید و گفت:
- این چه حرفیه می زنی؟ پروفسور اسنیپ بهترین معجون ساز اخیره. بهترین معجون ها رو با مناسب ترین قیمت داره می فروشه. در ضمن، برو ته صف. حواسم بود که الان اومدی!
آرسینوس برمیگرده عقب، البته نه به انتهای صف. مطمئنا برای معجون سازی به قدرت و سابقه ی او، ایستادن در صف مغازه اسنیپ توهین بزرگی به حساب می آمد. اما بعد از دیدن مغازه اسنیپ، فکر بکری به سرش زده بود.
کمی بعد تر:- مغازه معجون های جادویی آرسینوس جیگر! مغازه معجون فروشی آرسینوس جیگر با مدیریت خود پروفسور جیگر، نویسنده کتاب های معجون سازی و طراح سوالات کنکور معجون سازی.
این های صدای جادوگری بود که بعد از پوشیدن لباس پاتیل، در جلوی درب مغازه ی آرسینوس ایستاده بود و سعی داشت برای او مشتری جمع کند.
- اسنیپ... حالا ببین چیکارت می کنم! آهای، پسر! داد بزن و بگو تخفیف ویژه داریم. هر کسی از اینجا معجون بخره جایزه هم میدیم بهش. ببینم چطور اون مغازه رو خالی می کنیا!