هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: فرجام در آزکابان
پیام زده شده در: ۴:۰۳ پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۶
#11
- بعدی!

نفر بعدی، یه نفر نبود.
دو نفر بودن!
آرنولد همونطور که یقه‌ی دوتا دیوانه‌سازِ نگهبان رو گرفته بود، جفتشون رو روی صندلی نشوند و رو به دای گفت:
- نفرات بعدی رو نیاوردم.

دای چکشش رو محکم کوبید.
- ... عه! این دیگه چیه! ... ...اِی بابا! یه چکش جدی بهم بدین! ... عه! چرا انقد زیاد شد! ... آقا! یکی یه چکش درست درمون بهم بده!

معاون دای که به دلیل برخوردهای مکرر چکش با صورتش، قیافه‌ش مدام در حال تغییر بود، گفت:
- قربان، از همون اولشم چکش درست درمون نداشتیم. به نظرم همینجوری بدون چکش برین جلو.

دای که در حال چکش عوض کردن بود، آخرین چکشش رو این‌شکلی انداخت یه گوشه و موضوع اصلی رو از سر گرفت.
- هوی گربهه! اولاً که اون دوتا دیوانه‌ساز بیچاره رو ول کن!

آرنولد هم همین کار رو کرد و دیوانه‌سازها همونطور که یقه‌هاشون رو صاف و صوف می‌کردن، برگشتن سر پُست نگهبانی‌شون.

- دوماً... جنابعالی متهم به «به گند کشیدن چت‌باکس» هستی!

آرنولد چند ثانیه به چشمای دای زل زد. بعد جواب داد:
- بله. من این جرم رو می‌پذیرم. من روزانه ده‌ها عکس منشوری توی چت‌باکس میذارم و صدها پیام فوق‌منشوری هم خطاب به مرگخوارا می‌فرستم. من کاملاً قبول دارم که چت‌باکس رو به گند کشیده‌م! من باگناهم! بر منکرش هم لعنت!

ناگهان جیسون از بین جمعیت بلند شد و چت‌باکسکِ خودش رو بالا گرفت.
- چی چیو به گند کشیدی آرنولد؟ چت‌باکسکِ منو ببین! ملّت، شما هم ببینین! پیامای داخلش رو بخونین! پیامای آرنولد خیلیم فان و -18 ـه! کلّی عکس فتوشاپیِ سوژه‌دار می‌فرسته! کلّی لرد ولدمورت رو ضایع می‌کنه! با ترفندهای مختلفش باعث لاگ‌اوت شدن ملّت میشه! این‌همه انرژی و شور و هیجان و فان! چی چیو چت‌باکسو به گند کشیده؟! اصلاً آرنولد اگه یه روز توی چت‌باکس نباشه، چت‌باکس اون روز مُرده‌س! آرنولـ...

دمپاییِ زرشکی‌رنگی، پروازکنان وارد دهن جیسون شد و حرفش رو نیمه‌تمام گذاشت.

- خواهشاً بوق نزن جیسون! من کِی پیام فان فرستاده‌م؟ من همش دری وری میگم و توهین می‌کنم! من چت‌باکس رو به گند کشیدم! من! آرنولد پفک پیگمی! و این گناه، مال منه! تو چنگ منه! تو مُشت منه! هیشکی نمی‌تونه این گناه رو از چنگم بقاپه! چت‌باکس‌نابودکُن‌تر از من توی این دنیا وجود نداشته، نداره و نخواهد داشت! ... و تو... دای! ... می‌دونم داری برا مجازاتم تخفیف تعیین می‌کنی! تخفیف تعیین نکن، دای! بذار کاملِ کامل مجازات شم! فهمیدی؟!

و آرنولد از جاش بلند شد و بی‌توجه به حضار و با چهره‌ای مصمم، با پای خودش وارد «اتاق شکنجه» شد.

چند ثانیه سکوت...
و بعد...
- جیــــــــــــــــــــــــغ!

کسی نفهمید که توی اتاق شکنجه، آرنولد چی دید یا چه بلایی سرش اومد.
هیچکس نفهمید!
امّا دای توجه همه رو با صاف کردن گلوش جلب کرد:
- نفر بعدی!


Rock 'n' Roll 'n' Rule 'n' Role!


پاسخ به: بستني فروشي فلوريان فورتسكيو
پیام زده شده در: ۰:۰۶ پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۶
#12
مرگخوارا، فلورین رو خیلی زودتر از اونچه که انتظار می‌رفت، گیر انداخته بودن و همین اول کار، چندین مرحله از محفلی‌ها و وزارتی‌ها جلو افتاده بودن. مربی‌شون «لرد گواردیوالله ولدمورت» بود دیگه. انتظار دیگه‌ای نمیشد ازشون داشت.

امّا داستان از زاویه‌ی «محفل» و از زاویه‌ی «وزارت» چطور می‌گذشت؟
اول بریم یه نگاهی به نماینده‌های محفل بندازیم.

بله! جیمزتدیا به دنبال فلورین فورتسکیو یک‌نفس در حال دویدن بودن. خیابون‌ها، بیابون‌ها، دشت‌ها، جنگل‌ها، دریاها، کوهستان‌ها و خلاصه همه‌جا رو گشتن، امّا خبری از فلورین نبود که نبود.
- میگم جیمز. این فلورین کو پس؟ چرا پیداش نمی‌کنیم؟
- لابد داریم اشتباه می‌گردیم.
- مگه میشه؟ هیچ آبی و خشکی‌ای نمونده که نگشته باشیمش!
- نمی‌دونم... فعلاً بریم خونه‌ی ولدک اینا یه خورده خوش بگذرونیم، فردا باز دنبال فلورین می‌گردیم.
- اوهوم، بریم.

و جیمزتدیا هم رفتن خونه‌ی ولدک اینا.
جایی که فلورین توسط مرگخوارا دستگیر و همونجا اسیر شده بود.

وزارت‌خونه

وزارتی‌ها از محفلی‌ها چندین مرحله پرت‌تر بودن و اصلاً هنوز نماینده‌ای رو انتخاب نکرده بودن که بره دنبال فلورینِ دستگیر شده!
امّا طبق گزارشات اخیر، آرسینوس تورنمنت دوئلی رو بین اعضای کابینه‌ش برگزار کرده بود که قهرمان این تورنمنت، می‌رفت سراغ فلورین.
فینالیست‌های این تورنمنت، جیسون و لایتینا بودن که مبارزه‌ی نفس‌گیر و هیجان‌انگیزشون رو از زبون گزارشگر می‌شنویم:
- در سمت چپ، جیسون رو با دوبنده‌ی آبی و در سمت راست، لایتینا رو با ردای قرمز تمام‌پوشش () می‌بینیم. مسابقه شروع میشه. هردو کشتی‌گیر در حالت سرشاخ قرار می‌گیرن. جیسون می‌جهه و میـــره که یه فیتیله‌پیچ روی لایتینا اجرا کنه امّا نـــه! لایتینا دستشو می‌خونه و خاکش می‌کنه و ۲ امتیاز می‌گیره! ماشالا به این شیرزن! حالا یه بارانداااااااااز از جیسون! و بازی ۲-۲ مساوی میشه! خیلی آماده نشون میده این جیسون! حتی از دس بلند کردن روی خانما هم خجالت نمی‌کشه! حالا هم میره که یه اشکل‌گربه اجرا کنه امّا لایتینا با یه حقه‌ی کثیف، لگدی به نقطه‌ی حساس جیسون می‌کوبه و خاکش می‌کنه و بلندش می‌کنه و یه فنِ جرمن سوپلکس روش اجرا می‌کنه! جیسون حال مقاومت کردن نداره! لایتینا هم دوباره یه جرمن سوپلکس اجرا می‌کنه! جیسون واقعاً دیگه نای نگاه کردن هم نداره! لایتینا هم جرمن سوپلکس سوّم رو میـــــره که اجرا کنه که... اوه اوه! چی شد! رینگ نمی‌تونه وزن‌شون رو تحمل کنه و درهم می‌شکنه و هردو ناک‌اوت میشن و متأسفانه این مسابقه بدون برنده به پایان می‌رسه و در نتیجه، هیچ خبری از نماینده‌ی وزارت‌خونه برای دستگیری فلورین فورتسکیو نخواهد بود!

آرسینوس که سرگرم تماشای این مسابقه بود، پاپ‌کُرنش رو پرت کرد یه گوشه و کراواتش رو صاف کرد.
- بی‌عرضه‌ها! عرضه‌ی نماینده شدنم ندارین! به شماها نیازی نیس! خودم میرم!

نقابش رو به صورتش زد و رفت تا فلورین فورتسکیو رو پیدا کنه.


Rock 'n' Roll 'n' Rule 'n' Role!


پاسخ به: باشگاه ترک اعتیاد ( سه دسته پارو!)
پیام زده شده در: ۱۶:۴۸ چهارشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۶
#13
سوژه‌ی جدید:


شـتـرق!

دَرِ دفتر دوئل از لولا کَنده شد و رودولف، همونطور که گونی‌ای مملوء از کاربران مهمان رو به داخل می‌کشوند، خودش رو به میز داورا رسوند.
- ارباب، درخواست دوئل با یکی از اینا رو دارم!
- خیر. نمیشه!
- عه؟ چرا ارباب؟

لرد ولدمورت، خودکارش رو لای دفتر صد برگش گذاشت، دفتر رو بست، چند ثانیه به گونی زل زد و چند ثانیه هم به رودولف.
- بسه دیگه رودولف! تا کِی؟! واقعاً تا کِی می‌خوای دوئل کنی؟! تا کِی می‌خوای به این عادت مسخره بچسبی؟! از صد برگِ دفتر دوئلمون یه برگه‌شم نمونده که اسمِ جنابعالی توش نوشته نشده نباشه! حتی شب‌ها هم از دستت آرامش و آسایش نداریم! نُه ماهه که همه‌ش داریم کابوس دوئلای جنابعالی رو می‌بینیم! نُه ماه! ... یک بار آره. دو بار آره. ولی واقعاً... واقعاً چه دلیلی داره که سه ساله چسبیدی به این رینگ دوئلِ لعنتی و ازش دل نمی‌کنی؟! به وقت و آرامشِ خودت رحم نمی‌کنی، لااقل به وقت و آرامشِ بقیه رحم کن!

یکی از کاربران مهمان کلّه‌ش رو از گونی در آورد و تأیید کرد:
- لرد راس میگه. این یارو رودولف یه مدت سیریشم شده بود. سه بار بُردمش، فک کردم بیخیالم شده، ولی لامصب باز پامو کشوند اینجا. چقد سمجه‌ها!

بقیه‌ی کاربران مهمان هم کلّه‌شونو از گونی در آوردن و یک‌صدا شعار دادن:
- رودولف! حیا کن! رینگ دوئلو رها کن! رودولف! حیا کن! دوئل کردنو رها کن!

رودولف حرفی برای گفتن نداشت.
نگاهی به چهره‌ی مصمم لرد انداخت و بعد، ناچاراً گونی رو باز کرد و کاربران مهمان عینهو مور و ملخ از دفتر دوئل خارج شدن.
رودولف هم برای آخرین بار نگاهی به چهره‌ی لرد انداخت. همچنان مصمم بود!
پس رودولف سرش رو انداخت پایین، از دفتر دوئل بیرون رفت و یه گوشه‌ای نشست و با خودش فکر کرد.

واقعاً دوئل به چه دردش می‌خورد؟ گیریم که از همه‌ی داورا ۳۰ می‌گرفت.
خب که چی؟
آخرش چی گیرش میومد؟
تهِ این کیف کردنِ داورا، تهِ این دوئل کردنا، چی گیرش میومد؟ این ۳۰ گرفتنا که براش یه لقمه نون و یه کاسه ماست نمی‌شد.
آره...
حق با لرد و کاربران مهمان بود. دوئل اونقدرا هم نمی‌ارزید. باید فراموشش می‌کرد! باید ترکش می‌کرد!


این فریاد ذهن متحول شده‌ی رودولف بود.
امّا دلش چیز دیگه‌ای می‌گفت.
- ولی من به دوئل معتادم! به این سادگیا که نیس!

و مُشتش رو محکم به دیوار کوبید!


ویرایش شده توسط آرنولد پفک پیگمی در تاریخ ۱۳۹۶/۱۰/۱۳ ۱۸:۴۰:۰۰

Rock 'n' Roll 'n' Rule 'n' Role!


پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۰:۱۹ چهارشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۶
#14
- عـــــــــــــاااااااااااو!

تارزانی که قیافه‌ش شبیه بلاتریکس بود، آویزون از رشته موهایی ضخیم، از فاصله‌ی نیم‌متریِ آرسینوس گذشت و در دوردست‌ها محو شد.
آرسینوس که مو به تنش سیخ شده بود، آهی از سر آسودگی کشید و از دروازه‌ی ورودیِ جنگلِ موییِ بلاتریکس گذشت.

کمی جلوتر، متوجه برکه‌ای شد که کنارش تابلوی «با آب و شامپو پُر شود!» به چشم می‌خورد. امّا اون برکه خالیِ خالی بود و گلّه‌ای مگس هم دور و برش می‌چرخیدن.
آرسینوس کراواتش رو جلوی حفره‌های نقابش گرفت و تا می‌تونست، از محدوده‌ی گندیده‌ی برگه دور شد و به بخش سرسبز جنگل بلاتریکس رسید. جایی اون وسط‌ها، رشته موهایی طلایی‌رنگ و برّاق به چشم می‌خوردن.
آرسینوس هم چشماش برّاق شدن و قیچی‌ای رو از جیبش در آورد و به طرف موهای طلایی حمله‌ور شد که ناگهان دوتا شپشِ نیزه‌به‌دست جلوشو گرفتن.

آرسینوس:
شپش‌ها:


Rock 'n' Roll 'n' Rule 'n' Role!


پاسخ به: خاطرات مرگ خواران
پیام زده شده در: ۱۴:۲۴ یکشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۶
#15
رودولف، کاپشن پوشیده و شال‌گردن‌زده، در حال پیاده‌روی توی خیابون‌های سفیدپوش بود.
امروز یه قرار مهم با «لیدی ناتاشا» داشت. ساحره‌ی همیشه شماره یکش! ساحره‌ی دو عالم!
پس به سرعتِ قدم‌هاش اضافه کرد و چند دقیقه بعد، خودش رو به یه پارک وسیع رسوند. پارکی که قرارگاه‌شون بود!

با دقّت اینجا و اونجا رو گشت تا بالاخره متوجه ناتاشا شد که روی نیمکت نشسته بود.
رودولف پاورچین پاورچین از پُشت به ناتاشا نزدیک شد و چشماش رو گرفت.

- روبن، تویی؟

رودولف سر جاش میخکوب شد. روبن؟ کدوم روبن؟ اصلاً چرا صدای این ساحره شبیه صدای ناتاشا نبود؟
شاید سرما خورده بود..؟

- روبن بسه دیگه. دستاتو بردار. می‌دونم تویی.

امّا شک و تردید، به رودولف امون نداد.
آب دهنش رو قورت داد و همونطور که محکم چشمای ساحره رو گرفته بود، به جلوی نیمکت خم شد و نگاهی به چهره‌ش انداخت.
ناگهان دمای شلوار رودولف اونقدر زیاد شد که حتی می‌تونست برف‌ها و یخ‌های دور و برش رو آب کنه.
دماغ این ساحره خیلی شبیه سیب زمینی بود.
لباش رو که نگو. شبیه شتر بود!
حالا کاملاً مطمئن شده بود که این ساحره‌ی بدبخت، ناتاشا نیس!
امّا دیر شده بود. توی بد مخمصه‌ای گیر افتاده بود!

- روبن؟ بسه دیگه خب! ولم کن!

و رودولف... تصمیمش رو گرفت!
شال‌گردنش رو در آورد، دورِ کلّه‌ی ساحره گره زد و با یه اردنگی هُلش داد. ساحره همونطور که قِل می‌خورد، "روبن! روبن!" گویان از تپه‌ی برفی پایین اومد و بعد از طی کردن مسافتی، درست افتاد توی بغل دوست پسرش، روبن.
روبن نگاه حیرت‌زده‌ش رو از دوست دخترش گرفت، نگاهی به اطرافش انداخت و متوجه رودولفی شد که چهارنعل در حال فرار بود.

روبن که کاپوت بالا زده بود، آستینش رو هم بالا زد و خالکوبیِ لنگری‌شکلش رو به رخ کشید و همونطور که عینهو بوفالو نعره میزد، با چوب بیسبال افتاد دنبال رودولف.

***


از این حادثه دو ماه می‌گذره.
خوشبختانه دیروز رودولف از کُما بیرون اومد.
جراحان بعد از انجام عمل‌های جراحی فراوون، بالاخره موفق شدن تا چوب بیسبال رو که به لوزالمعده‌ی رودولف گره خورده بود، گره‌ش رو شُل کنن و درش بیارن.
البته از ترمیم نخاع و استخون‌های نیم‌تنه‌ی پایینیش، کاملاً نااُمید شدن.

حالا هم رودولف مردد مونده که کدوم یکی رو انتخاب کنه.
والیبال نشسته؟ یا بسکتبال با ویلچر؟


Rock 'n' Roll 'n' Rule 'n' Role!


پاسخ به: ايستگاه كينگزكراس
پیام زده شده در: ۲:۵۹ یکشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۶
#16
که ناگهان از لای در، کلّه‌ی آرسینوس وارد شد.
- ببخشید خانم ویزلی، بنده عجله دارم و زنگ بعدی رو نمی‌تونم بمونم و باید از لندن برم شهرستان. اگه مشکلی نیس، زنگ فعلی رو اجازه بدین بچه‌ها بیان کلاسِ من.

رز هم با همین لحن رسمی و اداری و فِیک جواب داد:
- نه آقای جیگــَـر، این حرفا چیه. اختیار دارین... بچه‌ها، کلاس تعطیله. برین سراغ کلاس آقای جیگــَـر!

بچه‌ها هم عین ندید بدیدها از کلاس گیاه‌شناسی خارج و به دنبال آرسینوس، وارد کلاس سیاست‌های جادویی شدن که با کلّی پوستر از اساطیرِ سیاسیِ انگلستان مزیّن شده بود.
آرسینوس گلوش رو صاف کرد.
- خب بچه‌ها، درس امروزمون در مورد اختلاسه. منظور از اختلاس کردن اینه که... هوی! شماها!

گوشه‌ی کلاس، چندین همر از جمله و و و همینجوری برای خودشون چکش می‌زدن و حسابی شاد و شنگول بودن.

آرسینوس به یکی از همرها اشاره کرد و گفت:
- هی، همر کوچیکه! اگه چیز خنده‌داریه، به ما هم بگو بخندیم.
- چیزی نیس استاد. من کلاً قیافه‌م این‌شکلیه.
- نیشتو ببند! وسط کلاسم بی‌دلیل می‌خندی؟ فردا با بابات میای اینجا تا تکلیفتو روشن کنم!
- جسارتاً بنده پدر ایشون می‌باشم.

ضربات پی‌درپیِ آقای باعث شد که نصف سقف کلاس بیاد پایین. آرسینوس هم که اوضاع رو خیط می‌دید، و پسرش، یعنی رو گرفت و با اردنگی انداخت بیرون.
- خب، به درسمون ادامه می‌دیم. منظور از اختلاس کردن اینه که...
- استاد، اگه چیز خنده‌داریه، به ما هم بگین بخندیم.

آرسینوس بلافاصله خنده‌شو خورد و رو گرفت و با اردنگی انداخت بیرون.
- اینجا کلاس منه. حرف، حرف منه! حق دارم الکی بخندم. حتی اگه کار غلطی باشه. شماها هم حق ندارین بخندین. چه با دلیل، چه بی‌دلیل. چه درست، چه نادرست! این کلاس تحت قوانین کود خامه‌س!
- استاد، منظورتون خود کامه‌س؟

آرسینوس تنها همرِ باقی‌مونده، یعنی رو گرفت و با اردنگی انداخت بیرون و برگشت سر تدریسش.
- اعصاب برام نذاشتن اینا. اصلاً تدریس بی تدریس! یکی از بینِ خودتون بیاد پای تخته، اختلاس رو برای بقیه توضیح بده.


Rock 'n' Roll 'n' Rule 'n' Role!


پاسخ به: باغ وحش هاگزميد
پیام زده شده در: ۱۵:۳۰ شنبه ۹ دی ۱۳۹۶
#17
رودولف:
کرکس:

رودولف:
کرکس:

رودولف:
کرکس:

رودولف:
کرکس:

رودولف:
کرکس:

رودولف:
کرکس:

رودولف:
کرکس:

رودولف:
کرکس:

رودولف:
کرکس:

رودولف دیگه نتونست تحمل کنه و رابطه‌ی یک‌طرفه‌ش با کرکس رو فوراً قطع کرد و برگشت سمت مرگخوارا.
- دیدین؟ دیدیـــن؟ من تموم تلاشمو کردم، کلّی علاقه‌ی خاص به این کرکسِ ناخاص ورزیدم، ولی لامصب کَکِشَم نگزید! اصلاً این کرکس نیستش که! خرکسه!
- جون من یه بار دیگه بگو!

رودولف با تعجب به سمت قفس برگشت و قلب‌های شناوری رو دید که دورِ کرکس می‌پیچیدن و لرد هم سعی می‌کرد ازشون فاصله بگیره.

- یالا! منتظر چی هستی؟ بازم بهم بگو خرکس! یالااااااااا!

رودولف هم دوباره تکرار کرد:
- خیلی خرکسی!
- واااااااااااااای! تا حالا هیشکی بهم نگفته بود خرکس! این اولین جمله‌ی عاشقونه‌ایه که می‌شنوم! خب، انسان مذکری که بالا تنه‌ش لخته و قیافه‌ش خشنه و قمه داره و...
- کوچیکِ شما، رودولفم!
- خب رودولف، من عاشقت شدم!
- واقعاً؟
- بــــعــــــله! و بخاطر همین عشقی که بهم ورزیدی، این کچل رو صحیح و سالم تحویل‌تون میدم.

و لرد رو از قفس پرت کرد بیرون. مرگخوارا همگی پریدن و لرد رو توی هوا گرفتن و روی زمین نشوندن.
بعد، کرکس دستِ رودولف رو کشید و بُردش داخل قفس و دَرِش رو هم قفل کرد.
- عشق نه متولد میشه و نه از بین میره. بلکه از اون کچل به توی سیبیلو منتقل میشه، رودولفِ عجیج مجیجـــم!

مرگخوارا هم سری تکون دادن.
- خب دیگه، بریم از جاهای دیگه‌ی باغ وحش بازدید کنیم.
- آره، بریم یه جای دیگه.
- بریم بریم.

رودولف وحشیانه به دیواره‌ی قفس چنگ زد.
- چی چیو برین؟! کجا میرین نامردا؟! منو با این کرکسِ خرکس تنها نذارین! رو قلبم پا نذارین! ارباب، دلتون برا دربونِتون می‌سوزه‌ها! انجمن زیر سایه بدون من سوت و کور میشه‌هااااااا! ... هـــی! برگردین! برگردیــــن! برگـ... اوووووم! اومممووووم!

و بقیه‌ی جمله‌ی رودولف، لابه‌لای آغوشِ سنگین و عاشقونه‌ی کرکس خفه شد.
مرگخوارا رفته بودن.


Rock 'n' Roll 'n' Rule 'n' Role!


پاسخ به: مجله شايعه سازی!
پیام زده شده در: ۲۰:۳۹ جمعه ۸ دی ۱۳۹۶
#18
تصویر کوچک شده

اون برگشته...


باخبر شدیم که در پی نقدهای منفیِ منتقدین درباره‌ی فیلم «نابودگر 5» و شکست تحقیرآمیزی که سریِ پر مخاطبِ «نابودگر» متحمل شد و پس از خداحافظیِ رسمیٍ آرنولد شوارتزنگر از دنیای بازیگری، هم‌نامِ پفک پیگمیش اعلام حضور کرده و با صمیمیتِ هرچه تموم‌تر، دستِ جیمز کامرون، خالقِ سریِ نابودگر رو فشرده!
البته بعد از به جیب زدنِ سه میلیارد پوندِ ناقابل!

تصویر کوچک شده

فک کردین این شوارتزنگره؟! نـــع! پفک پیگمیه!


طبق تصاویر منتشر شده، گریمِ آرنولدِ جدید دقیقاً عین گریمِ آرنولدِ سابق خواهد بود.
جیمز کامرون گفته: «ما پیشرفته‌ترین لوازم آرایشی رو از «خرازیِ وینسنت کراب» تهیه کردیم و با جذب گریمورهایی فوق‌العاده ماهر، موفق شدیم که پفک پیگمی رو به یه کلون از شوارتزنگر تبدیل کنیم. شباهت‌شون واقعاً خیره‌کننده‌س! بعضی وقتا حس می‌کنم آرنولدی که جلومه، شوارتزنگره!»

تصویر کوچک شده

و واقعاً هم فتوشاپ نیس!


داستان «نابود شونده‌ی 6» ادامه‌ی اتفاقات «نابودگر 5» رو شرح میده.
در سال 2097، «آرنولدِ ضعیف» (با بازیِ آرنولد پفک پیگمی) توسط شبکه‌ی «اسکای چیپس» به سال 2018 فرستاده میشه تا سرزمین «پُفَکِستون» رو از چنگ «خفن‌شاه» (با بازیِ آرسینوس جیگــَـر) در بیاره و سرزمین «جیگــَـرِستون» رو تصرف کنه.

تصویر کوچک شده

پفک پیگمی از فواید پفک میگه.


در آخر هم اشاره کنیم که «نابود شونده‌ی 6: بازگشتِ آرنولدِ ضعیف» در تاریخ 27 سپتامبر 2018 به روی پرده خواهد رفت.
پیشنهاد می‌کنیم به هیچ عنوان تریلر این فیلم شگفت‌انگیز رو از دس ندین!

تریلر نابود شونده‌ی 6 - کیفیت خوب (720p)


Rock 'n' Roll 'n' Rule 'n' Role!


پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱۸:۱۶ پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۶
#19
اَه اَه! ادوارد پونزِ لعنتی!

اهم اهم... (افکت تغییر زبون برا مواقع ضروری!)

۱- هیشکی معلوم نیس کِی با این سایت آشنا شده. همه میگن که عضو نود و چهارن امّا از هشتاد و هفت کاربر مهمون بوده‌ن. ولی اگه هری پاترِ اوریجینال عضو شماره‌ی یک باشه، اونا عضو شماره‌ی صفرن!
نمی‌دونم دقیقاً از کِی عضو جادوگران شدی، ولی از بین این همه نسلی که دیدی، کدوم یکی رو بیشتر از بقیه می‌پسندی؟ دلت پیش کدوم نسله؟ چه سالی؟
توی رده‌بندیِ نسل‌هات، نسلِ فعلی رو توی چه رده‌ای میذاری؟

۲- "خودت" به کدوم یکی از شناسه‌هایی که داشتی، نزدیک‌تری؟

۳- جادوگران (اعضاش/پُستاش/اتفاقاتش/اتمسفرش/همه‌چیش) چقد روت تأثیر گذاشت؟ اگه با جادوگران آشنا نمی‌شدی، چقد با الآن فرق می‌کردی؟ چند درصد از وجودِ فعلیت، تأثیر گرفته از جادوگرانه؟

۴- چرا شناسه‌ی آلبوس دامبلدور بوی تو رو میده؟ سالی چند بار در میاوردیش و می‌شُستیش؟ اصلاً دفه‌ی آخری که درش آوردی، شُستیش؟

۵- الآن دارم با گرهِ سیمِ هندزفریم ور میرم. گفتم بهتره از خودت بپرسم. می‌دونی چرا هندزفریا هی پیچ می‌خورن؟ و باز کردن‌شونم سخته؟

همینا.


Rock 'n' Roll 'n' Rule 'n' Role!


پاسخ به: افسانه لرد ولدمورت
پیام زده شده در: ۱۶:۵۰ پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۶
#20
خلاصه: آرنولد پفک پیگمی یواشکی وارد دهن لرد ولدمورت شده و داره از درون کنترلش می‌کنه و مرگخوارا هم از این قضیه اطلاع ندارن. لرد پفک پیگمی () بعضاً حرفای عجیبی می‌زنه، دستورات عجیبی صادر می‌کنه و واکنش‌های عجیبی هم نشون میده...

***


آرنولد درون معده‌ی لرد، بصورت رفت و برگشت، پیاده‌روی می‌کرد و در افکارش سخت درگیر این بود که چطوری می‌تونست لرد رو کمی اذیت کنه.
از ستون فقرات لرد بالا رفت و از لای دهنش، یواشکی نگاهی به بیرون انداخت.

لینی ردای مرگخواریش رو در آورده و حالا مشغول پوشیدنِ نوارهای راه‌راهیِ زرد و مشکی بود.
آرنولد متوجه نوکِ تیز و برّاقِ نیشِ لینی شد...
-

فوراً به درون معده‌ی لرد برگشت تا جمله‌ی بعدیش رو بگه.
امّا منصرف شد.
اون برعکس حرف میزد. خودش این رو می‌دونست. در طول زندگیش، به لطفِ زبونِ برعکسش، خواسته‌هاش هیچوقت برآورده نمی‌شدن.
امّا اون یه ریونکلاوی بود و می‌دونست که چطوری این مشکل رو حل کنه!
پس گلوش رو صاف کرد و دستورش رو منفی کرد:
- لینی، ما رو محکم نیش بزن!

لینی:


Rock 'n' Roll 'n' Rule 'n' Role!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.