هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۶:۰۳ یکشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۶
#11
سلام به همگی!
من دیانا ویلیامسون ملقب به ساز دوست()هستم از گروه هافل.
سپر مدافعم، گرگ است.
یه برادر به اسم پیتر و یه دخترخاله دارم که اسمش آملیا فیتلوورت است.
معمولا آپارات میکنم تا اینکه با جارو پرواز کنم، بوگارتم اینه که "یکی بیاد بهم بگه که دیگه نباید ساز بزنم
درس های مورد علاقم، "دفاع در برابر جادوی سیاه" و "ریاضیات جادویی" است.
همه جا یه کتاب موسیقی همراهمه.
یه دختر با مو و چشمایی آبی فیروزه ای هستم.موهایم بر اساس احساستم فقط روشن تر یا تیره تر میشن.رنگ پوستم سفیده، قدم هم 175cm است.
عاشق گروه مرگخواران هستم.()
فهمیدم که میتوان به کمک ساز و موسیقی، هیبنوتیزم کنم.
-ادامه بده.
خوب من عاشق خرابکاریو گند زدن به کارای آقای هکتور() و موسیقی هستم.
اسم جغدم نویس است.
تولدم، 5 اکتبر است.
مشخصات چوب دستیم، از درخت البالو، پر ققنوس، یازده اینچ، انعطاف پذیر.
وقتی عصبانی بشم دیگه هیچ کسو نمیشناسم و تا گوش اشخاص رو با ساز زدن نابود نکنم، ول کن نیستم.""
تیکه کلامم:
•ساکت باشید دارم کتاب میخونم.
همیشه یه ساقه ی پیازچه تو دستمه که باهاش ضرب میگیرم.یه دوتا چیز قلمبه رو گوشامه که هم باهاشون آهنگ گوش میدم، هم به عنوان میکروفون عمل میکنه.
رنگ مورد علاقم، آبی فیروزه ای است و مدافعان ساز ها هستم...
-چرا میزنی؟
-بسه دیگه، وقتت تموم شد، حالا برو بیرون.
-باشه.:|




---------------------------------------------------------
جایگزین شه لطفا.

انجام شد.


ویرایش شده توسط ریتا اسکیتر در تاریخ ۱۳۹۶/۷/۲۳ ۱۸:۱۴:۲۵

Im a haffley
Where words fail, music speaks.تصویر کوچک شده
🎵🎼Dιαɴα Wιllιαмѕoɴ🎹🎶
just lord
تصویر کوچک شده


پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱۸:۱۵ جمعه ۲۱ مهر ۱۳۹۶
#12
سلام آرنولد.

سوالات:

1. چطور این ایده ی برغکس حرف زدن به ذهنت رسید؟
به نظرم ایده ی خیلی جالبیه.:)
2.اردک دوست داری؟:))
3. ریون رو دوست داری؟ "این چه سوالی بود که پرسیدم.:|"
4.لیسا چند بار باهات قهر کرده؟ راستشو بگو.
5.اگه قرار باشه مثلا بری جنگل، با چه کسی میری؟ "از اشخاص ایفای نقش سایت بگو."
6.تا حالا شده تو سر یکی، یه چیزی رو بشکونی؟
7.آبی یا سبز؟
8.ورزش مورد علاقت چیه؟
9. تا حالا شده که یه پستی بزنی و ازش راضی نباشی؟"با این شناست."

فعلا دیگه سوالی به ذهنم نمیرسه اگه رسید بازم میپرسم!


Im a haffley
Where words fail, music speaks.تصویر کوچک شده
🎵🎼Dιαɴα Wιllιαмѕoɴ🎹🎶
just lord
تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۰۳ چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۶
#13
میشه لطفا ایننقد شه؟
ممنون.


Im a haffley
Where words fail, music speaks.تصویر کوچک شده
🎵🎼Dιαɴα Wιllιαмѕoɴ🎹🎶
just lord
تصویر کوچک شده


پاسخ به: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۲۲:۰۲ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
#14
به سمت دفتر مدیریت.

مرگخواران به سمت دفتر رفتن ولی...
ولی مگه میرسیدن!
این وسط حالا ریتا با دیدن یه گربه، دلش خواست که باهاش مصاحبه کنه.
حالا دوباره این یکی وسط گویل هم درحال یادداشت برداری بود از کارای هکتور.
-خوب جناب گربه، میشه بگید شما اهل کجایید؟
-میو میو!
-قلم جان!یادداشت کن.
-معجون "قلم یاداشت کن" بدم؟
-میو؟
-چیزی نیست گربه جان، هکتوره دیگه.نه هکتور!نه!
- اینقدر دعوا نکنید.
-اصلا کسی حرف نزنه تا وقتی که برسیم.

و این گونه شد که مرگخواران، دیگه حرفی نزدن.

دو دقیقه بعد.


-خوب داشتی میگفتی.
-چی داشتم میگفتم گیبن؟
-هیچی بیخیال، فقط خواستم یه چیزی بگم که اینقدر سکوت نباشه.
ملت مرگخوار:

سه دقیقه بعد از این همه سکوت کسل کننده.

-وای مردم.خسته شدم.بالاخره رسیدیم.
-هنوز نصف راه مونده.باید نزدیک پونصد پله بالا بریم.
-معجون بالا...
-نه هکتور.

مرگخواران شروع میکنن به بالا رفتن از پله ها.
-۴۹۷...۴۹۸...۴۹۹...
-هی!چرا ما از اول اپارات نکردیم؟
-نمیشد اینو زودتر میگفتی؟


ویرایش شده توسط دیانا ویلیامسون در تاریخ ۱۳۹۶/۷/۱۸ ۲۲:۰۵:۲۸
ویرایش شده توسط دیانا ویلیامسون در تاریخ ۱۳۹۶/۷/۱۸ ۲۲:۰۷:۵۹

Im a haffley
Where words fail, music speaks.تصویر کوچک شده
🎵🎼Dιαɴα Wιllιαмѕoɴ🎹🎶
just lord
تصویر کوچک شده


پاسخ به: باشگاه دوئل
پیام زده شده در: ۱۵:۳۸ دوشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۶
#15
دیانای خفنVS گیبن.

روز بارونی و سردی بود، در اون هنگام که همه داشتن از سرما، مثل هکتور میلرزیدن دیانا داشت با مکعب روبیک کار میکرد.
که ناگهان، اینقدر تو حل کردن اون مکعب غرق شده بود که متوجه نشد افرادی دور اورو محاصره کردن و قصد داد زدن تو سرش دارن.
-اهای، مکعب منو پس بده، ای دزد!
-راست میگه پسش بده.
-منکه ندزدیدمش، قرضش گرفتم، تازه میخواستم پسش بدم...البته وقتی کارم باهاش تموم شد.

همه ی افرادی که اونجا بودن اینقدر عصبانی بودن که مثل یه گوجه، قرمز شدن و دودی قرمز هم از کله ی اونا، بیرون اومد؛ یکی از اونا که از صبر کردن خسته شده بود، چوب دستیش رو دراورد و ناگهان به سمت دیانا یه طلسمی رو پرتاب کرد و او طلسم شد.
دیانا برای چند دقیقه احساس کرد که دنیا برعکس شده، در این هنگام که در شوک بود، افرادی که اونجا بودن به سرعت مکعب رو برداشتن و از اونجا دور شدن.
یه ساعت بعد...
دو ساعت بعد...
سه ساعت بعد...
همین طوری گذشت و دیانا هاج و واج بود...
اصلا یه روز گذشت و بالاخره...یه روز دیگه هم گذشت تا بالاخره مغز او تونست، اتفاقاتی که افتاده رو تجزیه و تحلیل کنه و دیانا تونست راه بره و فکر کنه.

چند دقیقه بعد از اینکه او تونست، مغزش تجزیه و تحلیل کنه.

در ذهنش با خودش میگفت.
-الان چی شده بود؟ من اینجا چیکار میکنم؟ برای چی اصلا اینجام؟اصلا بیخیال، میرم به برج هافل.خوابم میاد.

او به سمت برج هافل رفت و تو راه که داشت میرفت ناگهان یادش اومد که برای مصاحبه و گزارش باید بره به پیش ریتا، به همین دلیل مثل جت به سمت خونه ی ریدل رفت.

نیم ساعت بعد.


دیانا با مخ رفت تو در و بعد به ارومی، در زد.
-کیه؟
-من دیگه.
-همه میگن "من"، حالا من از کجا بفهمم، که منی که میگن، کدوم منه؟
-تو کی ای؟
-من منم،‌استوریا.
-منم دیانام...انقدر من من، نکن به جاش درو باز کن.
-نمیتونم.
-چرا؟
-چون ناخونام تو این قفل در گیر کردن و در ضمن لیسا هم با در قهر کرده.
-خوب با اون یکی دستت باز کن.
-نمیتونم، چون اون یکی دستام لاک خوردن و تا خشک نشن باهاشون هیچ کاری نمیکنم.
اگه یه کلمه دیگه حرف بزنی، وقتی درو باز کردن و باتو مواجه شدم، این ناخونارو میکنم تو حلقت.

دیانا که دیگه دید، صحبت کردن هیچ فایده ای نداره، حرفی نزد.

نیم ساعت بعد کسل کننده ی دیگه.

"از اینجا طلسمی که به دیانا پرتاب کردن، کم کم اثراش رو میذاره."
دیانا بالاخره وارد خونه ی ریدل شد.
-دیر اومدی.

دیانا با شرمساری سرش رو میندازه پایین و دنبال ریتا میره برای مصاحبه.
-خوب خانما و اقایون محترم، اینم از مهمون برنامه ی امروز ما.

دیانا رو صندلی میشینه تا مصاحبه کنه.
- خودتون رو معرفی کنید.
-تسا یقیسوم میگدنز قشع ،مراد رتیپ مسا هب ردارب هی ،یبا ماشچ گنر ،متسه نوسمایلیو اناید نم.

دیانا، متوجه ی برعکس حرف زدنش نشد و فقط به چهره هایی که باتعجب نگاه میکردن خیره شده بود.
-من نفهمیدم چی گفتی.
-منم همین طور.
-فکر میکنم برعکس حرف زده، حالا چیکار کنیم؟ من میخواستم با این مصاحبه یه رکورد برای شایعه سازی هایم بزنم، حیف شد.
-هدش یزیچ؟

او الان متوجه ی برعکس حرف زدن خودش شد.
در دلش گفت.
-من چم شده؟ چرا برعکس حرف میزنم؟ امروز روز مهمیه برای من، بعد من دارم بی اختیار برعکس حرف میزنم، چرا اخه؟
-معجون "درست حرف زدن" بدم؟

ارسینوس کرواتش رو محکم میکنه.
-فکر کنم اگه تو این معجونو به خورد دیانا بدی، کلا دیگه نتونه حرف بزنه.
- قلم، من یه سوژه ی خوب واسه "پیام امروز" پیدا کردم،بنویس، دختری که به طرز خیلی مشکوکی برعکس حرف میزنه، اسم او دیانا ویلیامسون از هافله.

بعد رو به بقیه میگه.
-مشکلی نیست، من اینطوری هم میتونم مصاحبه کنم."بنویس قلم جان هرچی رو که میگه."، خوب خانم دیانا، میشه بگید میخواید برای چی عضو مرگخواران بشید.
-دیهورگ نیا وضع ارچ الصا نوتدوخ امش؟
-حدس میزنم که چی گفتید، گفتید چون میخواید لج گویل رو در بیارید؟
- متفگن یزیچ نیچمه الصا نم.
-قلم هر چی رو که میگه، بنویس، خوب خانم دیانا حالا هر چی که جوابتون بود، لطفا میشه یه ساز برامون بزنید.

ریتا اصلا دلیل اینکه میخواست دیانا ساز بزنع، این نبود که لذت ببره، میخواست ببینه ایا حرکاتش هم برعکس شدن یا نه.
دیانا میره تا ساز بزنه ولی...
ولی تا میاد بزنه، سیم پاره میشه چون برعکس کشید اسن سیم ساز گیتار بیچاره رو.
-همه ی حرکاتش رو یادداشت کن قلم خوبم.

ریتا خیلی از این مصاحبه خوش حال بود، بعد از چند دقیقه میگه.
-خوب من دیگه وقتم تموم شده، میتونید برید، ممنون بابت مصاحبه.
-وقت چرا تموم شد؟من اصلا با وقت قهرم.

چند روز بعد در روزنامه ها.
نقل قول:
دختری به نام دیانا ویلیامسون، به خاطر دلایلی برای کارهای شوم، برعکس حرف میزنه.
برعکس ساز میزنه.
گیتار هکتور رو که باعشق براش خریده بودم، سیمش رو پاره کرد تا لج گویل و من رو در بیاره.
او همش برعکس حرف میزنه ولی من میفهمیدم که او چی میگفت.ترجیح میدم که ادامه ندم دیگه.
با تشکر، ریتا.:)


دیانا بعد از دیدن این متن روزنامه کلا از درون پوکید.
-من،‌من فکر کردم که خیلی موفق بودم و امید داشتم به این مصاحبه ولی کلا نابود شدم.

و دیانا از شدت ناراحتی، ذوب شد، ولی بعدش منجمد شد دوباره، از هم شکست ولی دوباره سرهم شد.
و بعد به این نتیجه رسید که دوباره تلاش کنه و این مصاحبه رو نادیده بگیره ولی...
ولی دورا اینقدر خندش گرفته بود که صورتش بنفش شده بود بعد از خوندن این روزنامه.":|"


Im a haffley
Where words fail, music speaks.تصویر کوچک شده
🎵🎼Dιαɴα Wιllιαмѕoɴ🎹🎶
just lord
تصویر کوچک شده


پاسخ به: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۲۲:۴۹ یکشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۶
#16
ناگهان مرگخواران با شنیدن صدایی از خواب نازنین بیدار شدن.
-کی بیدارمون کرده؟:yyawn:
-تام، ما اینجا خوابیدن رو تحمل نمیکنیم.:old:
-من خوابم میاد.:yyawn:

ناگهان یکی محکم میزنه به پشت لیسا و سعی میکنه تا از خواب بیدارش کنه و بهش بفهمونه که این شخص دامبلدوره.
-چرا میزنی؟:missblack:
-میخواستم بیدارت کنم.:relax:
-خوب حالا که این طوره،‌پس من با بیداری قهرم و میخوابم.:sulk:
-باشه، اصلا نیازی هم به تو نداریم، خودمون هم میتونیم ادامه بدیم.:relax:

لیسا که میبینه قهر کردن جواب نمیده، دست از قهر کردن برمیداره و مثل بقیه ی مرگخواران، همچو مرگخواری در کمین دامبلدور، سنگر میگیره تا اورو شکار کنه.
-هری، ما تو هاگوارتز دیر اومدن رو تحمل نمیکنیم.:old:

مرگخواران یهویی همه باهم یه کیسه برمیدارن، " از لایتینا گرفتن، لایتینا همیشه یه وسایل مشنگی عجیب غریب همراش داره."دامبلدور رو میندازن توش و میدزدنش.
-ملت، ما اینجا...

ناگهان از بس که اون کیسه کوچیک بود به طور خیلی عجیب ریش داملدور میره تو دهنش و او نمیتونه حرفش رو ادامه بده.

فلش بک.

-این کیسه رو باید چطوری استفاده کنیم؟:yroll:
-کاری نداره که، در کیسه رو باز میکنیم، دامبلدور رو میندازیم توش.

مرگخواران هم، همین کارو کردن، دامبلدور رو انداختن تو کیسه و ربات دامبل رو به جای او، اونجا گذاشتن و از اونجا فاصله گرفتن.

پایان فلش بک.


ویرایش شده توسط دیانا ویلیامسون در تاریخ ۱۳۹۶/۷/۱۶ ۲۲:۵۴:۴۲
ویرایش شده توسط دیانا ویلیامسون در تاریخ ۱۳۹۶/۷/۱۶ ۲۲:۵۷:۳۶

Im a haffley
Where words fail, music speaks.تصویر کوچک شده
🎵🎼Dιαɴα Wιllιαмѕoɴ🎹🎶
just lord
تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۵:۰۶ یکشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۶
#17
اعلام امدگی!:))
حریف:گیبن.
و زمان برای ارسال پست: یک روز.
هماهنگ شدس.


Im a haffley
Where words fail, music speaks.تصویر کوچک شده
🎵🎼Dιαɴα Wιllιαмѕoɴ🎹🎶
just lord
تصویر کوچک شده


پاسخ به: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۱۴:۵۱ یکشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۶
#18
دامبلدور تا اومد نامه رو باز کنه، از بس که ریشاش بلند بودن، زیر پاش گیر کردن و خورد زمین.
ولی بعد به سختی بلند شد و نامه رو باز کرد و خوند.
بعد از خوندن نامه، تصمیم گرفت که فکر کنه.
او فکر کرد...
بازم فکر کرد...
دوباره نیز فکر کرد...
اینقدر فکر کرد که از فکر کردن خسته شد ولی بالاخره به نتیجه ای دست یافت.
-درسته! بله درسته، من اول ریشم رو میشورم بعد یه جای دیگه کلاس رو برای هری برگذار میکنم.

دامبلدور شروع به شستن ریشش کرد.
-آی‌ حمومیای، حمومی.

او همانطور که ریشش رو میشست، اهنگ هم میخوند، دو روز...اممم...چیزه، دوازده ساعت طول کشید تا دامبلدور ریشاش رو بشوره و قطعا دوازده ساعت هم طول میکشید تا ریشاش رو خشک کنه.
او سشوار رو برداشت و مشغول خشک کردن ریشاش شد.

دوازده ساعت کسل کننده ی بعد.

-خوب حالا دیگه، کاملا ریشای باکمالاتم، تمیز و خشک شدن، الآن باید برم یه جایی جدید، برای برگذاری کلاس هری کوچولو پیدا کنم!


ویرایش شده توسط دیانا ویلیامسون در تاریخ ۱۳۹۶/۷/۱۶ ۱۴:۵۸:۳۲
ویرایش شده توسط دیانا ویلیامسون در تاریخ ۱۳۹۶/۷/۱۶ ۱۴:۵۹:۱۱

Im a haffley
Where words fail, music speaks.تصویر کوچک شده
🎵🎼Dιαɴα Wιllιαмѕoɴ🎹🎶
just lord
تصویر کوچک شده


پاسخ به: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۱۹:۲۹ جمعه ۱۴ مهر ۱۳۹۶
#19
فقط یه مشکلی وجود داشت و اون، این بود که هر کس، هر چیزی که خودش دوست داشت رو به دامبلدور رباتی وارد کرده، پس قطعا شخصیت عجیبی از این ربات در میاید و در ضمن تا ربات بتونه حقایق و اتفاقاتی که افتاده است رو تجزیه تحلیل کنه، قطعا زمان میبره.
ولی مرگخواران...اصلا به این نکات اهمیت نمیدادن...
اصلا ندادن...
نمیدن...
و نخواهند داد، تعجبی هم نداشت که اهمیت ندن، هرکسی باشه، اهمیت نمیده چون زیاد در هدف اونا تاثیری نداره، ولی...ولی این وسط یکی به این موضوعات اهمیت داد و اون کسی نبود جز گویل!
همچنان که گویل در حال یادداشت برداری از حرکات، آستوریا و هکتور بود به این اتفاقاتی که میفتاد هم اهمیت میداد.
چیزهایی که گویل، یادداشت کرد:نقل قول:
استاد آستوریا یه نفس کشید، بعد رفت دوقدم زد و برگشت سرجاش.
استاد هکتور هم همش در حال لرزیدنه!
ولی این وسط اتفاقاتی عجیب داره میفته.

امضا:گویل.


در همین حال لینی هم اومد تا کابلش رو وارد دامبل رباتی کنه.
-چیه؟ خوب منم میخوام حس پیکسی بودن رو به دامبل وارد کنم.
-ما که چیزی نگفتیم.

لینی هم"حس پیکسی بودن" رو به دامبل رباتی وارد کرد.

--------------
منم میخوام تو مسابقه شرکت کنم.:))


ویرایش شده توسط دیانا ویلیامسون در تاریخ ۱۳۹۶/۷/۱۴ ۱۹:۴۲:۵۳
ویرایش شده توسط دیانا ویلیامسون در تاریخ ۱۳۹۶/۷/۱۴ ۱۹:۴۴:۳۴
ویرایش شده توسط دیانا ویلیامسون در تاریخ ۱۳۹۶/۷/۱۴ ۱۹:۴۸:۲۵
ویرایش شده توسط دیانا ویلیامسون در تاریخ ۱۳۹۶/۷/۱۴ ۱۹:۴۸:۵۸

Im a haffley
Where words fail, music speaks.تصویر کوچک شده
🎵🎼Dιαɴα Wιllιαмѕoɴ🎹🎶
just lord
تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۳:۳۳ جمعه ۱۴ مهر ۱۳۹۶
#20
سلامی دوباره.
میشه لطفااینونقد کنید؟
ممنون.


ویرایش شده توسط دیانا ویلیامسون در تاریخ ۱۳۹۶/۷/۱۴ ۱۳:۴۵:۵۴

Im a haffley
Where words fail, music speaks.تصویر کوچک شده
🎵🎼Dιαɴα Wιllιαмѕoɴ🎹🎶
just lord
تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.