هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: ضرب المثل های جادویی
پیام زده شده در: ۱۸:۵۳ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۶
#11

RBK

اگه کف کله ی ولدرمورت مو هست بکن
یه گوی زرینو که به هوا بندازی هزار تا چرخ می خوره تا پایین بیاد
امتیازا رو اخر ترم میشمرن
تا اکتشافات بعد بدرود


هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است! ... Only Raven


پاسخ به: من کیستم؟من چیستم؟
پیام زده شده در: ۱۸:۴۸ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۶
#12

RBK

یه معمای خیلی ساده
دامبلدور چه خالکوبی ای داشت ؟


هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است! ... Only Raven


پاسخ به: گاهنامه ی فعال و رسمی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۸:۴۱ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۶
#13

RBK

سلام منم می تونم وارد نشریه بشم ؟؟


هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است! ... Only Raven


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۸:۰۱ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۶
#14

RBK

تو تاکسی در مسیر مبارزه با اشیل


هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است! ... Only Raven


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۷:۳۲ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۶
#15

RBK

سلام به کلاه گروهبند ی جدید
خانم یا اقا راستی ؟
خب برای گروه بندی مزاحم شدم !
می دونید من انتخاب خاصی نمی کنم !
دوستام میگن یه چیزی تو مایه های تام ریدل و هرماینی ام
در نتیجه به درد همه ی گروه ها جز هافل می خورم ( با عرض پوزش از عزیزان هافل اخه نظر دوستامه!)
اولین خصلت من کنجکاویه و مادرم اسلای و پدرم ریونه و خودم در چند مدرسه ی دیگه گیریفم !
خدایی یه چیزی تو مایه های دایورجنتم !
به هر صورت دوست دارم همه ی این مدرسه رو با تمام تار و پودش!
لطفا سریع جواب بدید
با احترامات
RBK
پ.ن: راستی تیپ شخصیتی من ENTP هست



ویرایش شده توسط RBK در تاریخ ۱۳۹۶/۷/۲۵ ۱۷:۳۷:۳۸

هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است! ... Only Raven


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۶:۵۶ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۶
#16

RBK

چی کار؟
دانش اموزای بدبختو تنبیه می کرد


هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است! ... Only Raven


پاسخ به: ارتباط با ناظر فن فیکشن
پیام زده شده در: ۱۶:۲۳ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۶
#17

RBK

سلام جناب جاگسن
من می خوام یه فن فیکشن بزنم در رابطه با دختری که به طور اتفاقی وارد سکوی نه و سه چهارم میشه و زندگیش دگرگون میشه
هر وقت اجازه ادید اغاز می کنم
با تشکر



هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است! ... Only Raven


پاسخ به: اعضاي سایت خودشونو معرفی کنن
پیام زده شده در: ۱۶:۱۴ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۶
#18

RBK

اسم و نام فامیل:
ریحانه
جنسیت :
مشخصا مونث
سن:
15
محل زندگی :
اصفهان
شغل :
دانش اموز
فعالیت های جنبی :
کتاب خوندن ( من یه بوک ورمم) فیلم دیدن ور رفتن با تکنولوژی گیتار زدن نوشتن شعر داستان و از این قبیل
نحوه آشنایی با هری پاتر و میزان علاقه( ضروری):
خب من حتی قبل از مدرسه رفتن کتاب می خوندم .تا حدی که زمانی که به 10 سالگی رسیدم تموم کتاب های کتابخانه کودک شهر داری رو تموم کردم ! کتابا منو به تمام جاهای جهان می بردند ولی دیگه برای من فقط دنیای خودم کافی نبود و کنجکاویم رو از بین نمی برد !تا این که یه روز توسط داداش یکی از دوستانم با هری پاتر اشنا شدم و این اغاز من برای فانتزی خوندن شد ...
علاقه های شخصی خودتون :
همون طور که در بالا ذکر کردم کتاب خوندن ( من یه بوک ورمم) فیلم دیدن ور رفتن با تکنولوژی گیتار زدن نوشتن شعر داستان و از این قبیل
کتاب هایی که مطالعه کردید:
اون قدر زیادن که حسابشون از دستم در رفته ولی چند مثال می زنم :
هری پاتر
غرور و تعصب
پرسی جکسون قهرمانان المپ وقایع نگاری کین
ارزو های بزرگ تام سایر و هاکل بریفین
گودال ها
شرلوک هلمز
اکثر نوشته های دارن شان
ارباب حلقه ها و...


هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است! ... Only Raven


پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱۵:۳۹ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۶
#19

RBK

سلام ارنولد جان
من شدیدا کاراکتر پردازیتو دوس داشتم !
لطفا اقای شجاع ما رو از رمز و راز شخصیت پردازیت با خبر کن!
.
.
.
.
.
.
.
. ممنون


هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است! ... Only Raven


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۵:۳۶ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۶
#20

RBK

تصویر شماره 5
با قدم های لرزان به سمت سکو راه افتادم دلم می خواست داد بزنم نه من مال اینجا نیستم . اینو از همون موقعی که وارد این جا شدم فهمیدم نه اصلا امروز صبح هم کاملا مشخص بود . از همون موقع که توی ایستگاه کینگزاس بودم و داشتم خودمو از زیر دست و پای مردم بیرون می کشیدم فهمیدم که خیلی بد شانسم ! بیش تر زمانی حس بدبختیم بیش تر شد که فهمیدم قطار 45 دقیقه تاخیر داره !نشستم و به محیط اطرافم زل زدم در این بین جمعی از ادم های موقرمز توجهم رو جلب کردند . این چیز عجیبی بود اما چیز عجیب تر زمانی اتفاق افتاد که اونها به سمت دیوار دویدند و غیب شدند ! می خواستم مثل بقیه بی توجه بمونم و کتابمو بخونم اما صدایی از درونم می گفت :سم دنیای تو اون بیرونه پشت اون دیوار! پس رفتم و از دیوار رد شدم بدون هیچ دردی !!ان سوی دیوار یک قطار قرمز بزرگ بود که من تعجب می کردم چرا تا به حال ان را ندیده ام !سوار شدم . از لابه لای یک عالمه بچه گذشتم و کوپه ای خالی پیدا کردم . کمی بعد از راه افتادن قطار همان دسته ی موقرمز اجازه خواستند وارد کوپه ام شوند من هم اجازه دادم . همه چیز خوب بود تا این که فهمیدم ان ها جادوگرند و من نیستم کمی نگذشته بود که کل کوپه فهمیدند به قول خودشان یک ماگل در قطار است !زمانی که وارد ان سرسرای با شکوه شدیم هنوز محو تماشای سقف ان بودم که مرا سمت استیجی که یک زن نسبتا مسن با یک عینک و چهره ای شبیه گربه با قیافه ای مستبد روی ان ایستاده بود بردند زمانی که رو به روی او قرار گرفتم گفت:
خب خب دانش اموزان عزیز اصلا حول نشید ! به نظر من هیچ چیز این دنیا اتفاقی نیست . و من اطمینان دارم این دختر خانم جوان یک ساحرست . من به وضوح نشانه های قدرت جادو رو در رگ هاش حس می کنم . پس نظرتون چیه که اونو امشب گروه بندی کنیم ؟
صدای حلحله دانش اموزان بالا رفت . ان ها شاد بودند اما من چی ؟ با لرزش پاهایم خودم را روی سکویی که رویش یک کلاه نوک تیز با حالت لب و دهن بود رساندم. ان را روی سرم گذاشتم و چشمانم را بستم . ناگهان صدایی درون سرم گفت :
اوه ... بیبین کی اینجات سم هاتسن دردر ساز ! شوخی کردم ! خب بذار ببینم تو خودت چی داری هوشیاری یا نادانی قدرت می خوای یا ثروت ارامش یا شجاعت تو مهری یا عطوفت در کار خود واردم ازاده و بالغم حال ببینم درونت صیرت و خلق و خویت !
خب کارم زیادی خت شد تو به درد گیریف ریون و اسلی می خوری ! ولی خب اینده ی هیچ کسس اتفاقی نیست و اینده ی تو تو گیریفه !
نا گهان صدا از سرم خارج شد و صدایی از بالای سرم امد :
- گیریفندور.....

درود فرزندم.

خوب بود. سوژه جدیدی رو انتخاب کرده بودی، گرچه خیلی سریع پیش بردیش. میتونستی بیشتر بهش بپردازی.
توصیفاتت بد نبودن گرچه بعضی جاها غلط املایی داشت، مثلا... هلهله نه حلحله. این که اول شخص نوشتی هم خوب بود، درواقع تونسته بودی احساسات راوی داستان رو به خوبی منتقل کنی.
یادت باشه توصیفاتت رو با دو تا اینتر از دیالوگ هات جدا کنی. این طوری:

زمانی که وارد ان سرسرای با شکوه شدیم هنوز محو تماشای سقف ان بودم که مرا سمت استیجی که یک زن نسبتا مسن با یک عینک و چهره ای شبیه گربه با قیافه ای مستبد روی ان ایستاده بود بردند زمانی که رو به روی او قرار گرفتم گفت:
- خب خب دانش اموزان عزیز اصلا حول نشید ! به نظر من هیچ چیز این دنیا اتفاقی نیست . و من اطمینان دارم این دختر خانم جوان یک ساحرست . من به وضوح نشانه های قدرت جادو رو در رگ هاش حس می کنم . پس نظرتون چیه که اونو امشب گروه بندی کنیم ؟

صدای حلحله دانش اموزان بالا رفت . ان ها شاد بودند اما من چی ؟ با لرزش پاهایم خودم را روی سکویی که رویش یک کلاه نوک تیز با حالت لب و دهن بود رساندم .


پاراگراف بندی بهتری هم میتونستی داشته باشی.

با امید این که این اشکالات در فضای ایفای نقش حل بشن...

تایید شد!

مرحله بعدی: گروهبندی


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۷/۲۵ ۱۶:۲۲:۱۲
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۷/۲۵ ۱۶:۲۲:۵۱

هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است! ... Only Raven






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.