قلم بر دُم میگیرم و انشای خود را آغاز میکنم.
موضوع انشا:
هاکونا ماتاتادر روزگاران قدیم بشر اولین رستوران را راه انداخت.
در لاکچریترین حالت، "کلپچِ آدمیزاد" تاپ منوی رستوران محسوب میشد. و منو البته از تنوع غذایی زیادی برخوردار نبود. کل غذاهای منو شامل کلپچ و کباب و سالاد سزار(با سزار واقعی ) میشد و البته سالاد شیرازی بهعنوان پیشغذا!
همانطور که میبینید تعداد غذاها سه تا بود و هیچ تِنی (ten) در کار نبود اصلن که بخواد کلپچ تاپتنِ منو باشد.
اینگونه شد که مسئول رستوران به فکر افتاد تنوع غذاها را بیشتر کند.
بعد از چهل روز تلاش بیوقفه و شبانهروزی، هفت غذای دیگر به منو اضافه شد:
پیتزا پپرونی
پیتزا مخلوط
پیتزا سبزیجات
همبرگرد
همبرمربع
پاستای پنه
پاستای سبزیجات
و در انتهای منو گزینهای برای دسر اضافه شده بود. دسری بسیار خوشمزه و پرطرفدار، دارک، شکلاتی، با عنوان:
هاکونا ماتاتاهاکونا ماتاتا خیلی سریع طرفداران زیادی پیدا کرد جوری که مشتری حتا اگر کلپچ سفارش میداد، برای حُسن ختامِ غذایی که خورده بود حتمن هاکونا ماتاتا هم میخواست.
ولی جان هاکونا ماتاتاها به جان سرآشپز وصل بود.
او هر بار که هاکونا ماتاتایی برای یک مشتری میفرستاد، خطاب به هاکونا ماتاتا میگفت:
ای هاکونا که میروی به سویاش، از جانب ماتاتا ببوس رویاش!
پایان.