هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۸:۳۴ سه شنبه ۹ مرداد ۱۳۹۷
#11
1. جانورتون چیه و چه شکلیه؟ (1 امتیاز)

جانور من یک نیمه تک شاخ نیمه عنکبوت هست که در اوج ابهت عنکبوتی خود یک تک شاخ ناز و گوگولی هستش. البته خیلی خشن و خونریز و شاخ زن هم هست.


2. با جانور جادوییتون مبارزه کنین! گزارشی از شرح وقایع رخ داده بین خودتون و جانورتون بدین. نتیجه‌ی مبارزه فراموش نشه! (5 امتیاز)

با درودی دیگر خدمت تماشاچیان محترم پاپ‌کورن خور. میبینیم که در میانه‌ی میدان دخترکی نحیف و لاغر، چوبدستی به دست منتظر حریف خود یعنی جناب شاخ‌عنکبوتی ایستاده است.
در قفس توسط استاد این درس باز میشود و شاخ‌عنکبوتی وارد میشود. او همانطور که پاهای عنکبوتی خود را به اطراف میکشاند، سر تک‌شاخ مانند خود را به دخترک نزدیکتر میکند.
شاخ‌عنکبوتی پرسون پرسون، لرزون لرزون دور طعمه‌ی خود میچرخید.
دخترک ترسان و لرزان، چوبدستی خود را برمیدارد و کروشیو گویان با چشمانی بسته به همه جا طلسم پرتاب میکند.
البته بماند که پس از جای‌ خالی دادن‌های مداوم شاخ‌عنکبوتی و خوردن طلسم به همه جا و فرار کردن پاپ‌کورن خوران بلاخره طلسم به شاخ‌عنکبوتی میخورد و به زبان فارسی سخت از هم گسسته میشود.


2. عکسی که در انتهای مبارزه از خودتون و جانورتون گرفته شده رو بکشین. (4 امتیاز)

نقاشی


Courage doesn’t mean
.you don’t get afraid
Courage means you don’t
.let fear stop you



پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۲:۰۰ جمعه ۲۹ تیر ۱۳۹۷
#12
١- منو قانع كنين كه به شانس نياز دارين. و جواب به شانس نياز نداريم پذيرفته نيس!(٦نمره)


اگه به شانس نیاز نداشتم که امروز یکی از شکلات‌های تهوع‌آور فروشگاه شوخی‌ها رو خورده بودم و به کلاس شما نمیومدم استاد زلر عزیز و یه تیکه آجر نمی‌خورد تو سرم و من رو گیج نمی‌کرد که تبدیل بشم به نیمه جانورنمای خودم یعنی نصف انسان و نصف مگس باشم. پس من به معجون فیلیکس نیاز دارم که یک روز بلاخره بتونم از دست کلاس ها راحت بشم و بتونم تا ظهر بخوابم. البته اگه اون معجون رو یواشکی از توی جیب ژاکت قرمزرنگ استاد عزیزم بردارم خیلی زود و راحت به آرزوی دست نیافتنی ام میرسم.

٢- يه عكس از خودتون در كلاس خفن معجون سازى برام بيارين. منو خوب بكشين نمره ى اضافه داره! (٣نمره)

یه توضیح بدم اینکه من جانورنمام مگس هستش و اینجا همونطور که در سوال یک گفتم یک پاره آجر خورد توی سرم و تبدیل به نصف انسان نصف مگس شدم.
نقاشی


٣- رز چرا دير اومد؟ (١نمره)


رز سر راه به اومدن کلاس لیسا تورپین، استاد درس پیشگویی رو دید و شروع به غیبت کردن از بچه‌های مردم کردن و مرلین نبخششون اگه ازمن گفته باشند.


ویرایش شده توسط لیزا چارکس در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۲۹ ۱۸:۰۸:۵۸
ویرایش شده توسط لیزا چارکس در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۲۹ ۱۸:۴۲:۳۱

Courage doesn’t mean
.you don’t get afraid
Courage means you don’t
.let fear stop you



پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۱:۳۶ چهارشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۷
#13
1. تحت چه شرایطی تخمی که به شما داده شده شکسته می‌شه و حیوون داخلش به دنیا میاد؟ (3 امتیاز)

خب حیوان من "اسمارتیزیسم" قشنگم است. او آنقدر قشنگ است که تخمش هم شبیه اسمارتیز است. من تخم را دادم به یک عدد رونالد ویزلی تا پوسته‌ی روی آن را بلیسد و بخورد.
او پوسته‌ی رویی را خورد و و به درد دل دچار شد که خب به من ربطی ندارد و به خیالم هم نیست.
پوسته‌ی روئی کنده شده و پوسته زیرین را مشاهده می‌کنم که از لایه‌ی شفافی پاستیل شکری تشکیل شده است که خب زحمت آنها را سامورایی عزیز، تاتسویا موتویاما و هرمیون گرنجر کشیدند.
آن لایه که باز شد اسمارتیزیسم قشنگم داخل شد یا هم خارج شد. زیاد فرقی ندارد. مهم این است که با کمک دوستان عزیزم باری دیگر توانستیم یک مشکل را حل کنیم و اسمارتیزیسم قشنگم را از آن جای تنگ پاستیلی دربیاوریم.


٢. غذای مناسب حیوون شما در دوران طفولیت چیه؟ چرا؟ (2 امتیاز)

راستش من اول دیدم که با دهانی نیمه باز سمت رونالد ویزلی می‌رود ولی بعد تغییر جهت داد و به سمت تخم خود رفت. راستش او یکم خنگ است و نمیفهمد که از اول می‌توانست همانجا باشد. اما وقتی به تخم خود رسید دهانش را مانند ادوارد دست قیچی که وقتی خوابش می‌آید خمیازه می‌کشد باز کرد و تخمش را دو پوزه‌ای خورد. و از آنجا فهمیدم او ترکیبی از لایه رویی اسمارتیز و پاستیل شکری می‌خورد.


٣. نقاشی‌ای از تخمتون در حالتی که هنوز نشکسته (1 امتیاز)، و در حالتی که شکسته شده و جانورتون به دنیا اومده بکشین. (4 امتیاز)

اسمارتیزیسم من با ترکیب سر شتر، شاخ تک شاخ، بدن عنکبوت و دم شیر از تخم به دنیا اومد.
تخم
حیوون خارج شده(اسمارتیزیسم قشنگم)


Courage doesn’t mean
.you don’t get afraid
Courage means you don’t
.let fear stop you



پاسخ به: انـجــمـن اســـــلاگ
پیام زده شده در: ۱۸:۳۲ سه شنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۷
#14
ویزوا. سلام مگسی هم کردیم براتون قربان. یه گلدان کاکتوس هم آوردیم قربان. اینم آوردیم قربان.

لیزا جان! بهم می‌‌‌‌‌‌‌گی قربان احساس پیر بودن می‌کنم ... با من راحت باش، منو جای پدر خودت بدون. بابت گلدون هم دستت درد نکنه ... فقط قایمش کن، پروفسور گرنجر که رفت بیرون ازت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرمش.

+3


ویرایش شده توسط هوريس اسلاگهورن در تاریخ ۱۳۹۷/۵/۶ ۲:۵۸:۳۴

Courage doesn’t mean
.you don’t get afraid
Courage means you don’t
.let fear stop you



پاسخ به: خانه ی جغد ها
پیام زده شده در: ۱۸:۲۵ سه شنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۷
#15
در راهروهای بی‌انتهای هاگوارتز دخترکی تنها و بدون مگس‌هایش، برای سومین‌بار از یادش رفته بود که چرا از خوابگاه خود بیرون آمده است و در راهروها سرگردان است.
لیزا این‌بار راهش را کج و به طرف خوابگاه گریفیندور قدم برداشت که درست پشت سرش صدای جغدی را شنید و برگشت.

جغد دقیقا داشت به طرف او کاملا مستقیم پرواز می‌کرد و اگر شیرجه ناگهانی‌اش نبود جغد او را کشته بود. جغد هم که سرش در اثر خوردن به زمین گیج میرفت گوشه‌ای دراز به دراز افتاد.

لیزا که قلبش تندتر از همیشه میزد به طرف نامه‌ای که جغد آورده بود رفت. خوشحال از اینکه شاید نامه از طرف خواننده موردعلاقه‌اش باشد، نامه را باز کرد:
نقل قول:
سلام ویزلی تقلبی!
نمیخوام زیاد وقت با ارزش من رو بگیری پس سریع و خلاصه باید بهت بگم که مگس‌های عزیزت از چند ساعت پیش توسط من دزدیده شدند. اگه اونارو می‌خوای ساعت هفت بعداز ظهر به جنگل ممنوعه بیا به نفع خودته که دیر نرسی.


لیزا شوکه نامه را دوباره از نظر گذراند و ناگهان ویزو ویزی کر کننده سر داد. رهگذران گریفیندوری که متوجه صدای او شدند به طرفش آمدند. هرمیون سریع‌تر از بقیه قضیه را فهمید و نامه را باز کرد و خواند.
- لیزا رو هم خواسته انگار.


Courage doesn’t mean
.you don’t get afraid
Courage means you don’t
.let fear stop you



پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۹:۲۲ یکشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۷
#16
آوردم براتون بلاخره تکلیف، ویزوو.

1- توی پست غیر رولی با محدودیت حداقل پنج خط ( یک پاراگراف) و کمتر از ده خط ( دو پاراگراف) بنویسین با این معجون چیکار می‌کنین. در واقع وقتی که ویبره زدن رو یاد گرفتین، چه استفاده‌ای ازش می‌کنین. (7نمره)

من چون خیلی پاک‌نیت و صادق و درست‌کار هستم که فقط خیر و خواه دوستان و آشنایان و مردمان را می‌خواهم و اصلا هم به نفع خود و مگس‌هایم کاری نمی‌کنم، این معجون را در دستگاه‌های عجیب و غریب ماگلی که شیء‌های خطرناکی که به آنها مگس‌کش گفته می‌شوند را درست می‌کنند، ریخته و هم زده‌ام تا همه درامان باشند و آن بال‌های افسانه‌ای بی‌رنگ و آن چشمان تیله‌ای لانه‌زنبوری‌اشان آسیب نبیند.
و هرکی مدیون بوده و خواهد بود که فکر کند من این‌کار را فقط برای منافع خود و خانواده‌ام تهیه داده‌ام.
بعد هم ترتیبی داده و وقت خالی می‌کنم و به کلاس‌های ویبره درمانی رز جانم می‌روم تا رستگار شوم و به سمت و سوی مرلین سوق داده شوم.

2- رز از کجا و چگونه هکتور ویبره زن عمده‌ای گیر آورد؟ (3نمره)

رز، روز‌ها و هفته‌ها با تلاش بی‌وقفه و سعی و کوشش فراوان درست پای لپ‌تاپ ماگلی‌اش، به سایت‌های غیر رسمی عمده فروش که خیلی اتفاقی اسمشان سیب‌وب بود رفت و آمد می‌کرد.
وی چند گیس‌بریده را از میان گیس بریدگان دیگر انتخاب نمود و به آنها سفارش کرد که می‌توانند در آزمایشگاه‌های زیر زمینی یک عدد هکتور پیدا نمایند.
بعد از مدتی که برای رز ثانیه‌ای طول نکشید، هکتور را جلوی چشمانش درست آن‌طرف مانیتور کت بسته و جیغ و فغان کشان و ویبره زنان گذاشتند.
یک شیء خطرناک که بیشتر کودکان ماگل از آن نفرت دارند را برداشته و در رگ و شاهرگ‌های هکتور فرو بردند و خون غلیظ او را به رز ارسال کردند و هکتور را در خیابان‌ها رهانیدند.
رز بعد مدتی در حالی که معجون خوش عطر را بو می‌کشید به تدریس جلسه اولش فکر کرد و لبخندی شیطانی زد و ویبره زنان از کادر ما خارج شد.


Courage doesn’t mean
.you don’t get afraid
Courage means you don’t
.let fear stop you



پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۱۵:۱۷ یکشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۷
#17
یه جین تکلیف آوردم، دل لیسامون رو بردم.

1. ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﭼﻪ ﻋﻮﺍﻣﻠﯽ ﺭﻧﮓ ﻣﻪ ﺗﻮﯼ ﮔﻮﯼ ﻋﻮﺽ ﻣﯿﺸﻪ؟


خب اینجا باید نوع گوی رو هم در نظر گرفت. مثلا گوی یک محفلی همیشه رنگ مه های امیدبخش و گرم داره ولی گوی یک مرگخوار رنگ مه ش تیره و سرد و ایناست.
حتی میشه گفت گوی یک عنکبوت ناز به رنگ مه نارنجی مخملی خیلی خوشگل و ناز است و گوی یک کرم ابریشم، رنگ مه یشمی و لجز است.
آممم...در بعضی هم مثل آمبریج جان صورتی وناز و گوگولی است و در بعضی دیگر مانند مک گونگال این رنگ مه سبز خواهد بود.
حتی دیده شده رنگ مه گوی یکی از ویزلی ها به جای قرمز، زرد شده است و اون ویزلی دیگر اون ویزلی سابق نشده است.

2. ﭼﺮﺍ ﮔﻮﯼ ﭘﯿﺸﮕﻮﯾﯽ ﮔﺮﺩﻩ؟

کره زمین گرده، توپ والیبال ماگلی گرده، آرنولد گرده، و حتی در مواقعی دیده شده که هرمیون گرنجر هم گرده.
حالا چرا نباید یک گوی پیشگویی خیلی دوس داشتنی گرد نباشه؟ این گوی چی از توپ والیبال ماگلی کم داره که گرد نباشه؟ حتی اون طراح سوال هم حسود بوده که نمیتونه ببینه گوی جانم گرده.

خب دلیل منطقی ترش هم اینه که از یه گوی مربعی نمیشه همه جاهارو دید ولی از یه گوی گرد میشه کلی جاها رو دید.


Courage doesn’t mean
.you don’t get afraid
Courage means you don’t
.let fear stop you



پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۵:۰۴ یکشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۷
#18
با ایجازتون اینم تکلیف من.

1. ویژگی‌های خودتون، اعم از ظاهری و باطنی رو در نظر بگیرین و براساس اون بگین اگه قرار بود جانورنما بشین، جانوری که بهش تبدیل می‌شدین چی بود. شکل و رنگ و سایز و هرچی از جانورتون لازم می‌دونین رو توصیف کنین. (5 امتیاز)
2. فرض کنین گروهی از مردم بی‌فرهنگ شما رو با یه جانور واقعی اشتباه گرفتن و بهتون حمله می‌کنن. تصویری از خودتون در حالتی که جانورنما هستین و حسابی لت و پار شدین بکشین! (5 امتیاز)



در نظریه ای از طرف نزدیکترین دوستان خودم، خیلی خیلی شیطان و آب زیر کاه هستم. آنها به هیچ وجه قادر به فهمیدن ترانه ای که همیشه زیر لب می خوانم که جز ویز ویز در آن چیزی شنیده نمی شود، نیستند و حتی از روی علاقه ی بیش از حد به این ترانه حیفشان می آید که به آن گوش بدهند.
بیشتر مواقع یا به پوستم ژل های روشنا بخش می زنم یا با ژل های مخصوص ماگل ها موهایم را براق و نرم می کنم. طرز استفاده ی آنها این است که دست هایم را به طور معجزه آسایی به هم می مالم و استفاده می کنم.
گیاهان را خیلی دوست می دارم و از طبیعت به شدت محافطت می کنم. چشمانم هم برقی خاص و گوگولی دارند. خیلی تیز هستم ولی ریز نیستم. به نظر خودم هم نباشد جانورنمای من مگس است. مگسی با بالهابی خاکستری و بدنی صورتی و چشم هایی قرمز که درست برعکس چشمان انسانی ام است.
مگسی که من باشم خیلی آدم هارا سرکار می گذارد و کیف می کند.حتی گاهی وقت ها مزاحم خیلی ها هم می شود و زیر گوش هرمیون اینا، آواز مورد علاقه اش که ویزو ویزی کرکننده وآزاردهنده است را زمزمه می کند تا درس هایشان را نخوانند.

اینم نقاشی


Courage doesn’t mean
.you don’t get afraid
Courage means you don’t
.let fear stop you



پاسخ به: انـجــمـن اســـــلاگ
پیام زده شده در: ۱۶:۱۶ پنجشنبه ۷ تیر ۱۳۹۷
#19
سلام مدیرا، مگس‌های ما شما رو خیلی دوست دارند. اینو هم که برحسب اتفاق تک پستی هستش، گفتن بیاریم تقدیم شما کنیم.


ویرایش مدیر: لیزای عزیزم! افسوس که پدر نازنینت نیست که ببینه دختر زیبا و مستعدش داره پله‌های ترقی رو دوتا یکی طی می‌کنه! مرلین بیامرز برعکس داداشش خیلی به اصالت اهمیت می‌داد! حیف ... گلچین روزگار ... ای بابا چرا دارم کاممونو تلخ می‌کنم! بیا به افتخارش یک لیوان نوشیدنی بنوشیم.

+3


ویرایش شده توسط هوريس اسلاگهورن در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۱۴ ۲۳:۳۹:۲۱

Courage doesn’t mean
.you don’t get afraid
Courage means you don’t
.let fear stop you



پاسخ به: زمین‌خاکی کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۶:۰۸ پنجشنبه ۷ تیر ۱۳۹۷
#20
«زمین خاکی بین همه گروه‌ها مشترکه و کنار اومدن با بقیه شاید دردسر داشته باشه. این که چطور با هم کنار می‌آین به عهده خودتونه»


در ابتدای یک روز مهتابی و پر از ابر که آسمان از روشنایی برق می‌زد و خفاشان کوریده و خرامان، خرامان به دنبال غاری برای ادامه‌ی بقای خود بودند، در زمین بازی کوییدیچ دو گریفیندوری در حال گرم کردن اعضای بدن خود بودند.
در گوشه‌ای از گوشه‌ها، لیزا چارکس چندبار دستانش را بهم می‌مالید و به گونه‌هایش می‌زد. آنطرف‌تر آرتور ویزلی در حال عضله ساختن با وسیله‌ای ماگلی و سنگین بود و هر چند ثانیه دوبار فیگور‌های ماگل‌های از خودراضی را می‌گرفت.

لیزا با خستگی گفت:
- آرتور واقعا لازم بود انقدر زود بیایم پایین؟ هنوز هیچکس نیست. مگسام رو ببین از بی حوصلگی بلاجرارو بغل گرفتن.

لیزا راست می‌گفت، خیلی هم راست می‌گفت، او همیشه راست می‌گفت. مگس‌های او دور بلاجر‌ها حلقه زده بودند و ویز، ویزی کر کننده سر داده بودند. آرتور صبح زود در تالار گریفیندور لیزا را با قیافه‌ای گرفته و سفید پیدا کرد و حدس زد که او اصلا نخوابیده است، پس تصمیمش را گرفت و او را هم با خود به آنجا آورد.
- بعله لیز، ما باید بیایم اینجا جا بگیریم که کسی نیاد جا بگیره، چون اگه اونا جا بگیرن دیگه جایی واسه ما نیست.

لیزا با قیافه‌ای درست شبیه لاکهارت در زمانی که حافظه‌اش را از داده بود، لبخندی زد و به ژل زدن ادامه داد که صدای سوت زدن کسی را درست پشت سرش شنید.
او از سوت متنفر بود، از صاحبان سوت هم متنفر بود، از همانی که سوت را هم اختراع کرده بود متنفر بود، چون خودش نمی‌توانست سوت بزند. او برگشت و با حرص به صاحب سوت‌های پی‌ در پی نگاه کرد.
ادوارد بونز با لب و لوچه‌ی کج که در اثر سوت زدن به وجود آمده بود خشکش زده بود. در کنار او یوآن بمپتون که یکی از چشمانش به دلیل تنبلی نیمه باز بود، شق و رق ایستاده بود.
- شما اینجا چیکار می‌کنید؟

با این حرف یوآن، آرتور حواسش از فیگور گرفتن‌ها پرت و به آنها جمع شد. لیزا حرصی به آن دو نگاه می‌کرد. آرتور که وضعیت را خطری دید کنار لیزا ایستاد.
- ما باید اینو بپرسیم البته شما اینجا چیکار می‌کنید؟

ادوارد لب و لوچه‌اش را درست کرد و گفت:
- ما اومدیم جا بگیریم.
- ما زودتر اومدیم.
- تعداد ما بیشتره.

لیزا تازه متوجه لینی وارنر شد که در پشت آن‌دو ریونکلاوی ویزویز می‌کرد. همان لحظه فکری شیطانی به مغز سفیدش خطور کرد. او برگشت به طرف مگس‌های بلاجر دوستش و صدایی‌هایی نامفهموم برای هر انسان از دهانش بیرون آمد:
- ویزو ویز ویزا ویز ویزوو، زوزر ویزرو! زواروزی؟ زوارووو!
- چی میگی تو دخـ...

حرف آرتور با دیدن صحنه روبه‌رویش نصفه ماند. مگس‌های‌ بلاجر دوست لیزا ، لینی را محاصره کردند و او را کت بسته و داد و بیداد کنان و جیغ و هوار زنان بردند.
یوآن حرصی گفت:
- این کارت واقعا دور از ادب بود.

لیزا مقدار بیش از حدی لبانش را کش داد و گفت:
- من کاری نکردم که آخه، اونا یکم شیطونن.

ادوارد متانت و وقار را کنار گذاشت و خواست مشتی همانند مشت هرمیون به دراکو روی لیزا امتحان کند که همانند فیلم‌های مشنگی هندی که خیلی اشک‌درآر هست، دستی مشت او را گرفت.
آرتور ویزلی عمو بودن را در حق لیزا تمام کرده و نگذاشت که بینی صاف و بدون خش او کج و کوله شود و او را زشت کند.
- خیله خب پنجاه، پنجاه زمین رو نصف می‌کنیم. هر کی هم بیاد طرف ما یا شما میدم مگسای لیزا ببرنش اون دوردورا.

با تمام شدن حرف آرتور بچه‌های تیم ریونکلاو و گریفیندور با حالت اسلوموشن‌وار وارد زمین شدند.


Courage doesn’t mean
.you don’t get afraid
Courage means you don’t
.let fear stop you







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.