هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۰:۳۵ سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۷
#11
مرگخوار بدبختم كسي نبود جز هكتور. هكتور گفت:
-اخه چرا من تسترال؟ چرا؟

هكتور داشت به تسترال بد و بيراه ميگفت كه بلاتريكس كه ديگر از دست تسترال عصبي شده بود و ميخواست هرچه زودتر از شر او و هكتور خلاص شود يقه هكتور را از پشت گرفت و او را به داخل اتاق كشاند.

درون اتاق
-نه بلا. نه. تو رو جان من نكن.

بلاتريكس كه ديگر صبر سر امده بود گفت:
-كروشيو. بابا هيپوگريف فقط تو الان ناله كن. بعد من تورو از اتاق ميكشم بيرون و تو مثلا مردي. باشه؟

هكتور باور نميكرد بلاتريكسي كه هميشه آرزوي مرگ هكتور را داشت الان براي نجات جانش نقشه ميكشيد.آن هم بلاتريكسي كه هميشه يا اين بود يا اين جوري.يك لحظه فكر عروسي با بلاتريكس به سرش زدولي ياد رودولف افتاد و كاملا منصرف شد.
صداي جيغي از بيرون شنيده شد:
-استفراغ! استفراغ! كراب پاشو برو جارو رو بيار اين كصافت كاري رو جمع كن.

هكتور كه غرق در چهره بلاتريكسي كه به او نگاه نميكرد شد بود گفت:
-باشه بلا. آي بلا نكن. نه. نه. نه!

ولي كسي چه ميدانست تسترال چه قصد شومي دارد.


ویرایش شده توسط كيگانوس بلک در تاریخ ۱۳۹۷/۲/۲۵ ۱۰:۳۲:۰۷

اتش در پس شعله های سیاهی معنا پیدا میکند.


پاسخ به: پايين شهر
پیام زده شده در: ۲۰:۳۸ سه شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷
#12
هكتور نفس نفس ميزد. آرسينوس مثل برق زده ها يك جا ايستاده بود. قاتل تازه از جلوي چشمشان دور شده بود. اما هنوز هم صدايش در گوش آن دو تكرار ميشد. هكتور لحظه اي به زمين افتاد و چوبدستي اش از دستش ول شد. آرسينوس هم كمي به او كمك كرد تا بلند شود و چوبدستي اش را به دستش داد.

-منظورش چي بود؟ اون كي بود؟ آرسينوس؟

آرسينوس كجا رفته بود؟ او چند لحظه پيش آنجا بود.ولي حالا؟
هكتور فرياد زد:

-آرسينوس!

انعكاس صدايش در دهكده خالي پيچيد. هكتور قلبش در سينه فرو ريخت. دست در جيبش كرد تا معجون آرامشش را بيرون اورد اما معجون انجا نبود. لحظه اي به زمين نگاه كرد و از ترس جيغ كوتاهي كشيد. جسد آرسينوس انجا افتاده بود و چاقويي از او رد شده بود. با ترس دور و برش را نگاه كرد. يادش افتاد وقتي داشت بلند ميشد چهره ي آرسينوس را نديده بود.
با خودش گفت:

-يعني ممكنه؟

چند قدم جلو رفت. اما ياد چيزي افتاد. رمز تازي درست كرد و روي سينه سينوس گذاشت.

-دلم برات تنگ ميشه رفيق.

با چشمان سبزش به جسد سينوس خيره شد.
لبخند سردي زد و منتظر ناپديد شدن سينوس شد.


اتش در پس شعله های سیاهی معنا پیدا میکند.


پاسخ به: مهد کودک دیاگون
پیام زده شده در: ۲۱:۵۱ پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۷
#13
مهد کودک دیاگون

ادوارد:

-اهم اهم.

منشی:

-بله بفرمایید.


ادوارد:


-ام....ما میخواستیم که.....

رودولف او را کنار زد و گفت:

-ما میخواستیم اینجا مشغول به کار شیم.جا هست؟

منشی:

-نه نیست.ولی میتونم سه تا جغد از هر کدوم بگیرم راه بدم.

مرگخواران دست به جیب شدند تا جغد هایشان را در بیاورند.

درون مهد کودک دیاگون

مرگخواران با دهان های باز به بچه هایی که از سر و کول هم بالا میرفتند و با جسد سرپرست بدبخت بازی میکردند خیره شده بودند.معلوم نبود لرد سیاه آن ها را کدام جهنم دره ای فرستاده بود.




اتش در پس شعله های سیاهی معنا پیدا میکند.


پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۲۱:۱۴ پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۷
#14
گرگ صحرا باز میگردد.
به امید مرگ خوار شدن!



سوال یک:
ندارم.


سوال دوم:
تفاوت؟من فقط میتونم تفاوت گرگا و اژدها ها رو تشخیص بدم.


سوال سوم:
هدف جاه طلبانه زیاده.کدومو بگم؟


سوال چهارم:
فرد ویزلی:طعمه ی لذیذ جوان!


سوال پنجم:
مرده مگه غذا میخواد؟



سوال ششم:
اوراکداورا یا سکتوم سمپرا


سوال هفتم:
بابا نجینی که هم جنسه. نسبت فامیلی داریم.


سوال هشتم:
به ما چه.ارباب دوست داشتن اینجوری باشن.


سوال نهم:
ریش دامبلدور به هیچ درد با درمونی نمیخوره. اما خودش به درد تمرین مرگخوارا شاید بخوره.



لطفا تایید کنید حسرتش به دلمون موند.


کیگانوس عزیز

مرگ خوار؟... اوراکداورا...؟

ببینین تو مکالمات همین چند روز اخیر بهتون توضیح دادم که چرا در حال حاضر تایید نمی شین. اما با توجه به اینکه باز درخواست دادین، من باز هم توضیح می دم. ولی قبلش این نکته رو بگم که لازم نیست هربار فرم رو پر کنین. همون یک بار کافیه.
تو نقد های تالار خصوصیمون نکاتی رو بهتون گوش زد کردم که هنوز جای خالیشون رو تو پست هاتون می بینم. همینطور امروز که رفتم باز پست ها و نقد هاتون رو خوندم، به نقد های جادوکارا برخوردم که اتفاقا این موضوع رو اونجا هم دیدم.
البته این موضوع که پیشرفت خوبی که نسبت به اولین پستتون داشتین، انکار ناپذیره.
فک کنم تا الان من دو یا سه نقد براتون انجام دادم. ولی باز تو پست مهد کودک دیاگون(اگه اسمش رو اشتباه نکنم) به نا مرتبی دیالوگ هاتون بر خوردم.

برید بخونید، بنویسید و نقد بگیرید. اما چه نقدی؟... نقدی که بشینید با دقت بخونیدش و سعی کنین مواردی که بهتون گفته شده رو تصحیح کنین. یک بار دیگه هم بهتون گفتم که هدف ما بی نقص بودن نیست. فقط رسیدن به سطح گروهه.
کیگانوس عزیز، عجله نکنین. مطمئنم اگه بخواین، خیلی زود بهمون می پیوندین.


تایید نشد.


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۷/۲/۱۴ ۱۵:۴۴:۵۹

اتش در پس شعله های سیاهی معنا پیدا میکند.


پاسخ به: ماندگارترین دیالوگ ازنظرشما
پیام زده شده در: ۱۳:۳۱ جمعه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۷
#15
اسنیپ:اشکمو بردار.اشکمو بردار و بریزش تو قدح خاطره.
............
البوس دامبلدور:بعد از این همه وقت؟
اسنیپ:همیشه!


اتش در پس شعله های سیاهی معنا پیدا میکند.


پاسخ به: سالن امتحانات سمج
پیام زده شده در: ۱۲:۵۷ جمعه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۷
#16
هوا خفه بود. رودلف خسته هم به هوا نیاز داشت. اما هوا کجا بود. ناگهان دستی یقه رودولف را گرفت رودولف فکر کرد. اما فکرش رودولف نکرد. چون دیگر اصلا رودولفی نبود که بخواهد فکر کند. وقتی رودولف چشم باز کرد پسر حدودا 16 ساله ای را دید که با تعجب به او خیره
شده بود. دستی به قمه اش برد اما قمه اش انجا نبود. پسر با خنده گفت:

-بی خود زحمت نکش قمه توی شکم نهنگه. وقتی داشتم نجاتتون میدادم افتاد. فکر کنم چوبدستی اون یکی دوستتم افتاد.

-

صدای سرفه ای سکوت اتاق را شکست.

-اهم اهم. چویدستی ما کجاست؟

رودولف میخواست محو شود.
اما قبل از اینکه رودولف محو شود پسر گفت:

-در شکم نهنگ.

-بله؟ چوبدستی ما در شکم نهنگ چه کار میکند؟ رودولف!

پسر گفت:

-کاریش نداشته باش. بدبخته بیچارس. قمش تو شکم نهنگه.

رودولف عصبانی شد.اما صلاح را در این دید که سکوت کند. لرد گفت:

-رودلف ورقه امتحان مارا بده.

رودولف پت پت کنان گفت:

-پیش من نیست تام.

تام عصبانی شد و به سمت رودولف امد تا او را گره بزند.


اتش در پس شعله های سیاهی معنا پیدا میکند.


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۱:۳۵ جمعه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۷
#17
نام:كيگانوس بلك
گروه:اسلايترين
رنگ چشم:مشكي
رنگ مو:طلايي
متولد:١٠ ژانويه
كوييديچ:دروازه بان
جارو:اذرخش
لقب:اسکایرس یا گرگ صحرا
جانور نما:اژدها-مار-گرگ
هيكل:قد بلند-نصف مو رو صورت ريخته
توانايي هاي خاص:حرف زدن به زبان مار ها و اژدهايان.داراي بال در زمان انسان بودن.داشتن سه جانور نما.
بهترين دوست:ندارم
چيز هايي دوست ندارم:خنده-دوستي-گريفيندوري ها.
هنر ها:جادوي سياه.كشتن.احضار.
چوب دستي:چوب درخت مرگ.كريستال مرگ.ريسه قلب اژدها.٢١سانتي متر.
نحوه لباس پوشيدن:لباس ها جنگي
وضعیت درسی:جزو بهترین های هاگوارتز و بالاترین نمره در امتحانات.
خانواده:اولین فرزند پولاركس بلك.
مادر بزرگ:ويولت بولسترود
پدربزرگ:كيگانوس بلك
دايي سيريوس بلك
زندگي:او در قصر پنهانی بلک ها چشم به جهان گشود.پدرش نام کیگانوس را که نام صورت فلکی در اسمان است را برای او انتخاب نمود.او زیر نظر استادان بسیاری اموزش های رزمی میدید و در مدت کوتاهی توانست بر تمام فنون شمشیر زنی مسلط شود.پدر و مادرش به پاس این یاد گیری برای او شمشیری نفرین شده هدیه گرفتند.راز شمشیرش این بود که یک زخم برابر با یک سکتوم سمپراست و در مدت کوتاهی طرف را میکشد.او به لباس های جنگی بسیار علاقه داشت و معمولا این را برای تردد در دنیای مشنگی انتخاب میکرد.او در دنیای جادوگری بسیار قدرت مند بود چرا که چوبدستی اش طلسم ها را قدرت مند تر میکرد.یعنی مثلا طلسم بیهوشی را تبدیل به طلسم مرگ میکرد و طلسم مرگ را به یک چیز بد تر.او به پاس خوانواده اش یک شیطان بود.اما هاگوارتز هم کم نمیگذاشت و درحال مقابله با این شیطان بود.او در نوجوانی یک بار صحنه دوئل لرد و دامبلدور را دیده بود و از این رو از دامبلدور متفر بود.اگر چه از لرد هم دل خوشی نداشت.او نمیدانم چطور و چگونه جانشین سالازار اسلایترین از اب درامد و با تصور گذشته ها گذشته با لرد سیاه هم دست شد.
جایگزین شه لطفا.
چرا لینک شناسمو قرار نمیدید؟
من صد بار این درخواستو دادم که لینک شناسمو بذارید ولی انگار نه انگار.

جایگزین شد.
لینگ شناسه‌تونم قرار داده شد.


ویرایش شده توسط كيگانوس بلک در تاریخ ۱۳۹۷/۲/۷ ۱۱:۳۸:۵۸
ویرایش شده توسط كيگانوس بلک در تاریخ ۱۳۹۷/۲/۷ ۱۱:۴۱:۰۶
ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۷/۲/۷ ۲۲:۲۶:۲۴
ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۷/۲/۷ ۲۳:۱۵:۱۷

اتش در پس شعله های سیاهی معنا پیدا میکند.


پاسخ به: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۲۰:۰۶ پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۷
#18
هنوز هم سر جهیزیه عروس دعوا بود. خاندان بلک و مرگخواران داشتند پاسور بازی میکردند. صدای ناهنجار دعوای لرد شنیده میشد. ناگهان صدای دعوا قطع و فقط صدای تیک تاک ساعت شنیده میشد. ناگهان لرد گفت:

-ما تصمیم گرفتیم که پاسور بازی کنیم.

همه نگاه ها به سمت لرد رفت.

-سرورم بنده حقیر رو ببخشید. ولی چرا؟

لرد که داشت وسایل پاسور بازی در می اور گفت:

-بخاطر اینکه ما در پاسور بازی بسیار ماهر میباشیم و تصمیم گرفته ایم اختلاف هایمان را اینگونه حل کنیم. حالا قویترین پاسور بازتان را بفرستید تا ببینیم چند مرده حلاج است.

خاندان بلک دور هم جمع شدند و برای انتخاب نماینده پچ پچی عظیم به راه انداختند. بعد هم همه ی نگاه ها به سمت کسی پیچید که قابل اعتماد ترین و حرفه ای ترین پاسور باز بلک ها بود. کیگانوس بلک.

کیگانوس برای لحظه ای دست پاچه شد ولی باز خودش را جمع و جور کرد.

-یالا کیگ. نوبت توئه.

-نه خیر نمیرم! منو از لیست بکشین کنار.

-چرا میری!

این جمله ی آخر را لاکرتیا گفت و او را با اردنگی پیش لرد فرستاد. کیگ دلش میخواست لاکرتیا را نیش بزند. اما چون وسط مجلس خواستگاری بودند از این کار صرف نظر کرد.

-من تو رو میبرم لردک. من از همه تو پاسور قویترم.

نه به آن که دلش نمیخواست بازی کند و نه به این رجز خوانی. این بازی حساس ترین بازی پاسور بود. اگر کیگ میبرد عالی و اگر لرد میبرد بدبخت میشدند.
آنها کیگ را بردند تا برای مسابقه اماده کنند و در انتظار سرنوشتشان باشند.


ویرایش شده توسط كيگانوس بلک در تاریخ ۱۳۹۷/۲/۶ ۲۲:۰۸:۲۴
ویرایش شده توسط كيگانوس بلک در تاریخ ۱۳۹۷/۲/۶ ۲۲:۲۲:۲۴

اتش در پس شعله های سیاهی معنا پیدا میکند.


پاسخ به: حراست موزه (ارتباط با ناظران)
پیام زده شده در: ۲۲:۰۱ چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۷
#19
بنده اعلام امادگی میکنم


اتش در پس شعله های سیاهی معنا پیدا میکند.


پاسخ به: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱۶:۳۹ شنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
#20
ريونسلي
لايتينا و کیگانوس
حرف:د
موضوع:مسابقات تسترال رانی
گروه:لايكيگ

..............
-خوب.میرسیم به مسابقات بین المللی تسترال رانی دوقوزاباد کتول.و حالا اسامی شرکت کنندگان:
شرکت کننده شماره یک:
دارکوب در دیواری
شرکت کننده شماره دو:
در دیوار [b]دمپختکی اقا مرجانی غیر اصل[/b]
شرکت کننده شماره سه:
اقا مرجانی غیر اصل درمندری
شرکت کننده شماره4:
دانیال صد من یه غازی
و......

خوب.تا 5 دقیقه ی دیگه مسابقات شروع میشه.تسترال ها در جایگاه های خودشون قرار گرفتن.تنوع تسترال ها خیلی زیاده و میتونیم تسترال هایی به رنگ های دودی،صورتی،قهوه ای،بنفش و مشکی ببینیم.

خوب مسابقه شروع شده و اقای اقا مرجانی غیر اصل از همه جلو تره.اوه نه!اون همین الان با مخ میره تو در و بقیه هم پشت سرش میخورن تو در و دیوار باشگاه!
تسترال ها رم کردن!
بله؟اها.همین الان از مرکز اعلام کردن که مسابقه لغو شده و بعضی از شرکت کننده هم اعلام کردن که از مسابقه کنار میکشن و حذف میشن.
خوب زمانمون به پایان رسید.تا مسابقاتی دیگر بدرود!

پي نوشت:اين درستشه من قاطي كردم!


اتش در پس شعله های سیاهی معنا پیدا میکند.






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.