هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (هوری.دلربا)



پاسخ به: تابلوی اعلانات
پیام زده شده در: ۱۱:۰۲ پنجشنبه ۳ تیر ۱۴۰۰
#11
اطلاعیه شماره 0

از ناظرین گروه‌های چهارگانه‌ی هاگوارتز تقاضا می‌شود در صورت تمایل به اعمال هرگونه تغییر در فهرست اعضای گروه خود برای ترم آتی هاگوارتز، این کار را تا پایان روز پنج‌شنبه 10 تیر انجام دهند. همچنین تمامی اعضای چهار گروه می‌توانند تا همین تاریخ ایده‌ها و پیشنهادات خود برای برگزاری این ترم را از طریق پیام شخصی برای این جانب ارسال کنند.


ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: بارگاه ملکوتی، شعبه خانه ریدل!
پیام زده شده در: ۵:۴۱ شنبه ۲ فروردین ۱۳۹۹
#12
- ما آمدیم کمی از شما. یعنی ... کمی شما از ما. یعنی ... کمی خودمان از خودمان مشورت بخواهیم. که ...
- که وقتی خلایق اومدن پیش من دعا کنن و درد دل کنن، از شما الگوبرداری کنم و بهشون مشاوره بدم؟
- آفرین! خوب ادامه جمله‌مان را حدس زدی مرلین. باز هم از این معجزات بلدی؟ مثلا اگر ما به خودمان بگوییم که عاشق یک پرتقال شده‌ایم، خودمان به خودمان چه پاسخ خردمندانه‌ای خواهیم داد؟
- با زبانی موجزتر و بیانی رساتر از من این موضوع رو به خودتون تفهیم خواهید کرد که «عشق یه سره، مایه دردسره» و باید عاشق کسی شوید که عاشق شما باشد.
- آخرش را کمی خراب کردی مرلین. باید کسی که ما عاشقش هستیم، عاشق ما بشود.
- آمممم ... خوب اون که از ید قدرت شما ... یعنی ... در ید قدرت شماست.
- خوب بشود.
- خوب به خودش ...
- اراده کردیم ... کافی نیست؟
- آهان از اون لحاظ. اجازه بدین ... خوب فکر کنم ارادتون به وقوع پیوست ارباب.
- درست فکر می‌کنی. مگر ممکن است نپیوندد؟ ما برویم فصل را به وصل بدل نماییم.

درست است که مرلین از ابتدای سوژه تا الان تغییر شناسه داده و این مرلین، آن مرلین نیست! اما همانطور که مطابق جمله کلیشه‌ای گزارشگرهای کوییدیچ، «میلان همیشه میلانه»، مرلین هم همیشه مرلین است. همچنان کهولت سن دارد و در برآورده کردن حاجات، خطا می‌کند. آن هم در محوطه جریمه! داور هم سریعا سوت زد و نقطه پنالتی را نشان داد و اسطوره پنالتی‌زن‌های دنیا وارد سوژه شد.

- صبر کن! نزن! باید برم VAR!
- نزن کیلو چنده؟ پنالتی مال خودتون. من اومدم ابراز علاقه خاص کنم.
- به کی؟
- به ایشون.
- به ما؟ شما کی باشید اون وقت؟
- بهترین فوتبالیست دنیا. اونم به انتخاب خودم.
- چه تفاهمی! ما هم به انتخاب خودمان قوی‌ترین ارباب دنیاییم. ول متاسفیم آقا! ما عاشق پرتقالیم.
- اتفاقا همه مردم پرتغال هم عاشق شمان! همشونم تو راهن! من جت شخصی داشتم زودتر رسیدم. بله رو بگین تا رقیب زیاد نشده.
- مرلین؟

بارگاه ملکوتی تر بود و مرلین نبود!


ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: برد شطرنج جادویی
پیام زده شده در: ۲۳:۵۶ چهارشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۸
#13
- فنگ ادرار کنه این صورفه‌جویی! ایده مسخره‌ایه! یعنی چی که کیک نخور که بعدا گوشنه نمونی؟ خوب این‌طوری که الان گوشنه می‌مونم.

هوریس دوست داشت با هاگرید مخالفت کند، اما حرف او منطقی بود. سال‌ها بود که او از فروش کتاب «آموزش معجون‌سازی» به دانش‌آموزان هاگوارتز گذران زندگی می‌کرد. اما با ورود تکنولوژی مشنگی به دنیای جادویی، دیگر حتا یک نسخه از کتابش هم فروش نرفته بود. دانش‌آموزان هر ساله نسخه پی‌دی‌اف کتاب را برای یکدیگر فروارد می‌کردند و جیب هوریس خالی تر از قبل می‌شد. او عاقبت دانش خود را به کار گرفت و کتابی ارزنده به نام «آموزش نوین معجون‌سازی» نوشت که برای هزینه چاپ آن، پس‌اندازش نیز ته کشید و فروش هم نرفت.

- بد زمونه‌ای شده هاگرید. هیچ‌کس کتاب نمی‌خونه! هیچ‌کس قدر دانشمندی مثل منو نمی‌دونه. اگه همین کشفیاتی که توی کتاب آخرم نوشتم رو صد سال پیش نوشته بودم، عکسمو می‌زدن رو کارت قورباغه شکلاتی. اما حالا ...

هاگرید که طبق عادت، پس از اندکی غرغر، مجوز باز کردن بسته‌ای کیک و شیشه‌ای نوشیدنی را برای خود صادر کرده بود پاسخ داد:

- خوب معلومه! کی به جای چیزای به این باحالی کتابای حوصله سربر تو رو می‌خونه؟

و جی‌فونش را به طرف هوریس گرفت تا «چیزای به این باحالی» را در صفحه‌ی اکسپلور جادوگرام ببیند.

- اینا چی دارن که به جای من معروف شدن؟

- تو چی داری که به جای اینا معروف شی؟

تصویر کوچک شده


نقل قول:
Proffessor_Slughorn
Potions Master
سلام دوستان عزیز. در این پست چکیده ای از مقاله جدید من در رابطه با تاثیر هم زدن در بافت معجون ... See more ...
3 Likes 0 Coments

چند روز بعد

نقل قول:
Mr.Slug
A good Teacher : -)
سلام به همه شاگردان گلم. با پروفسور هاگرید برای گردش علمی به جنگل ممنوع اومده بودیم. گفتم شما هم در جوج زدن ما سهیم باشید. :))
52 Likes
MinervaMcGongal ای تکخورا :دی
HermioneGranger نوش جان اساتید عزیز

چند روز بعدتر

نقل قول:
CoolGuyB-)
SlugSlug
ببینید این نیمه غول چجوری نعره میزنه وقتی تو خواب پر هیپوگریف تو گوشش فرو می‌کنم خخخخخخخخخخخخ
236 Likes
Mr.Draco خخخخخخخخ
GGGoyle خخخخخخخخخخخخ پروف محشری
HermioneGranger ای وای پروفسور! شما الگوی ما هستید مثلا.
HermioneGranger البته شوخی کردم واقعا جالب بود.
30 More Comments ...

و همچنان بعدتر ...

نقل قول:
SluggyOfficial
Drunk Guy Who Makes Fun of You
یادتونه تو بازی هری پاتر 1 برتی بات ها انقدر گنده بودن؟ کیا از این بازی خاطره دارن؟ فروارد کن واسه دوستای اهل بازیت. فالو کردن پیج برتی بات مزمز یادتون نره.
1276 Likes
WeasleyTwins وای راه رفتنش عییین خود بازیه.
LowenderBrownLovelyGirl کامنت اول!
Josephin حوصلم سر رفت یکی بیاد دایرکت. بی ادبا نیان.
HermioneGranger پروفسور من که هیچ وقت اهل بازی نبودم اما مطمئنم واقعا زیبا تقلید کردید.
160 More Comments ...

یکم دیگه ...

نقل قول:
HuraceWildCrazy
تابع قوانین سایت جادوگران - سلامتی همه مشنگا
یه پیک کره‌ای می‌زنم با میکس برتی بات با طعم همه چیز و یکم توتون پیپ اگلانتاین و یه ریزه مغز تسترال و ** مثقال دم مار ... سلامتی باشه!
3900 Likes
Number9 سلام من از اعضای قدیمی اینستاگرام هستم.
TheGreatLord دم مار؟ دم کدوم مار؟
PennyClear کاش نوشابه هم می‌ریختید. خخخخخخخ.
Wayne_Huffle لابد پسفردا می‌خواید گورکن هم بخورید! اگر وجترین نشید من دیلیت اکانت می‌کنم.
HermioneGranger پروفسور! من واقعا نگران سلامتیتون هستم.
759 More Comments ...

و بعد ...

نقل قول:
HooriJahanbakht
بی هاگرید هرگز .........
سلام. با دیدن عکسای هاگرید تو بغل مادام ماکسیم دنیا برام تموم شد. خداحافظ زندگی. خداحافظ فالورهای عزیزم. قضاوت ممنوع!
12365 Likes
TheGreatLord اون دختر ماست که پیچیدی دور گردنت و خرخر می‌کنی بی وجود؟
Number9 یادش بخیر ... خودکشی!
MamaneTommyKoochooloo اگر یک وقت تموم کردی اصلا نگران نباش هوریس مامان! آب پرتقال رو با روغن بنفشه مخلوط کن باهاش غسل میت کن زنده می‌شی.
Ahamade الهی بمیرم برات.
HermioneGranger حالا نمی‌شه یکجوری آشتی کنید؟ ناسلامتی هردوتون پروفسور هستید ...
6125 More Comments ...

در ادامه ...

نقل قول:
HooriDelroba
I Don't Care ... I Just Dance!
سلام دوستان. شاد باشید. خدانگهدار. @HooriBET @HooriBET @HooriBET
36781 Likes
AlbusGoldBeard اون کمره یا فنره؟
Number9 یاد خردادیان افتادم. هرکی مثل من اون زمونا رو یادشه لایک کنه.
NevilLongbottom پروفسور اون خالکوبی سوم از بالا پنجم از راست پشت کمرتون رو کجا زدید؟
HermioneGranger پروفسور الحق که توی همه چیز بااستعدادید!

و در انتها

نقل قول:
HotHoori
Cash Rules Everything Around ME - KING Slugzerian
NoCaption
99999 Likes
PersianWizard اوووففف ممد ببین چه چیزایی دورشن @ممد
Ahmade گَدایی! بدبخت خارج نرفته!
HermioneGranger پروفسور من هرمیون نیستم. اما واتسونم. دایرکت رو چک کنید.
12376 More Comments ...


تصویر کوچک شده


- بابت جغدی که برام فرستادید مزاحم می‌شم. فرموده بودید بیام برای گرفتن عکس 3×4 برای پشت کارت قورباغه.
- ما فرمودیم؟ به شما؟
- آره دیگه ... اینم جغدتون!
- شما هم دلقکه نیستی توی جادوگرام؟ گمونم یکی از فالورات سر کارت گذاشته.
- یعنی چی آقا ... شما خودتون جغد دادین ... منو همه می‌شناسن ...
- می‌شناسنت چون اسکلی خوب. یک عده مثل خودت معروفت کردن. برو وقت ما رو نگیر.

مسئول حراست برای بیرون انداختن هوریس اقدام کرد. در همین حین، مسئول کارت‌‌ها سریع جی‌فونش را از گوشی دراورد.

- فکر کرده کیه! الان آنفالوت می‌کنم ... عه صبر کن ببینم. ویدیوی جدید داده! خخخخخخ باحاله ... حیفه بذار باشه.


ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: برد شطرنج جادویی
پیام زده شده در: ۲۳:۴۲ یکشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۸
#14
احساس می‌کنم کتکی که فیل خورد کفایت نکرد. دوباره.


ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: برد شطرنج جادویی
پیام زده شده در: ۲۳:۰۵ شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۸
#15
قلعه هستم ... جان‌پناهی برای فیل.


- این وضعیت دیگه غیرقابل تحمله!
- باید بندازیمش بیرون و دیگه هیچ‌وقت اجازه ندیم بیاد تو!
- حیف که پنجه‌ها و دندونام مناسب جویدن گیاه نیست وگرنه ...

- چیل آوت دوستان! چیل آوت! نیازی به این همه خشونت نیست ... می‌شینیم دو تا پیک می‌ریزیم و دو کلوم رودررو حرف می‌زنیم، حل می‌شه!

هوریس این جمله را بارها به کار برده بود. عینا. مثلا هر بار چیزی خشم تیم مدیریت هاگوارتز را برانگیخته بود، همین جمله را تحویلشان می‌داد. از وقتی که یکی از دانش‌آموزان با طلسمی تمام تابلوهای مدرسه را عریان کرده بود و قصد داشتند اخراجش کنند بگیر تا وقتی که وزارتخانه اعلام کرده بود «هاگوارتز در طرح کنارگذر اتوبان آیت‌المرلین هاشمی هنگلتونی به آزادراه لندن-شمال قرار گرفته و باید تخریب شود.»

واقعا هم حل می‌شد ...البته به زعم خودش! مثلا وقتی دانش‌آموز خاطی ادعا کرد «اونا فقط نقاشین! » هوریس از استدلال طلایی «اگه نقاشی مادر خودتم بود همینو می‌گفتی پسرم؟ » استفاده کرد و او خطای خود را پذیرفت. یا وقتی نماینده وزارتخانه اعلام کرد «مدرسه باید خراب بشه. » هوریس از استدلال طلایی «اگه مدرسه‌ی مادر خودتم بود همینو می‌گفتی پسرم؟ » استفاده کرد و مسئول پاسخ داد «مدرسش که هیچ ... خود مادرمم اگه وسط طرح بود خرابش می‌کردم! »

- مطمئنی می‌خوای باهاش رودررو حرف بزنی؟

تصویر کوچک شده


- سلام به همه فالورای عزیزم. به لایو دایی هوری خوش اومدین. امروز می‌خوام با یه بید کتک‌زن که توسط اطرافیانش درک نمی‌شه صحبت کنم ... لطفا همه با قلباشون انرژی بفرستن ... امیدوارم با انرژیای شما عزیزای دل مشکل این بید مهربان حل شه! دادا بید؟ می‌شه دو دقیقه مشت ول ندی تا من بیام جلو؛ بشینیم آروم با هم صحبت کنیم؟ با سکوت و خشونت به خرج دادن که چیزی درست نمی‌شه.

-

- اگه مادر خودتم بود همینو می‌گفتی دادا؟

بید درخت ریشه داریست. زیر بته که به عمل نیامده! غیرت و این چیزها سرش می‌شود. این را که شنید زبان باز کرد ...

- جرات داری یک بار دیگه اسم مادر منو بیار!

- باشه. اما این رفتارت درست نیست. هر کی از این جا رد می‌شه رو سیاه و کبود می‌کنی! اگه مادر خودتم از این‌جا ...

- تو مثل این که زبون نمی‌فهمیا! گفتم اسم مادر منو نیار!

بید رو به زمین کرد و ادامه داد:

-ول کن! ده ول کن ریشه‌هامو تا برم بهش حالی کنم!

بید علاوه بر خاستگاه اصیل، تحت تاثیر تهاجم فرهنگی و روشن‌فکرها نیز قرار نگرفته بود. مثلا هیچگاه نتوانسته بود به سینما برود و فیلم‌های اصغر فرهادی را ببیند و احساس کند که غیرت و ناموس پرستی موضوعی منسوخ و جهان سومی است و در جهان اول اگر کسی یک سیلی به شما زد باید آن طرف صورتتان را جلو بیاورید تا سیلی دوم را بخورید.

- فالورهای عزیز ... همون طور که دیدین از لاک دفاعی خارج شد و مجبور شد واکنش نشون بده. حالا می‌شه باهاش دیالوگ کرد. خوب بید! من دیگه اون حرفو نمی‌زنم. اما تو هم باید باهام صحبت کنی تا مجبور نشم ... بگو ببینم ... اممممم ...

هوریس فقط تا همین‌جایش را بلد بود!

- خوب ببینم شما عزیزای دل برام چی نوشتید. Alone_Boy666 نوشته من از بچگی دوست داشتم پیامم رو تو لایو بلند بخونن! خوندم. Number5 نوشته سلام هوریس لطفا از خاطرات خیلی قدیمی بگو که برای ما خیلی قدیمی‌ها تجدید خاطره بشه. MamaneTommyKoochooloo نوشته که خشونت نشانه‌ی کمبود ویتامین ب12 هست که در میوه‌جات به وفور یافت می‌شه. میوه می‌خوری دادا؟

- بچه خودمو بخورم؟

- OnlyGodCanJudgeMe نوشته عکسای لو رفته از ویکتور کرام و سلستینا واربک رو گذاشتم استوری زود بیاید ببینید. Sorting_hat1377 نوشته من موارد زیادی رو می‌شناسم که مشکل خودکم‌بینی، ترس از پذیرفته نشدن، حقارت و تمایل به جلب توجهشون رو با وانمود کردن این که قدمت زیادی دارن پنهان می‌کنن و هیچ خشونتی ازشون بروز پیدا نمی‌کنه. ممنون هت عزیز. راست می‌گه دادا بید! به نظرم چپ و راست بگو «یادش به خیر!»، «این جا چقدر عوض شده!» «زمان ما این‌طوری بود که ...»

- می‌دونی منو چند ساله این‌جا کاشتن؟

- HandSomeGuyWhoKnowsEverything69 نوشته که همه‌ی مشکلات همه‌ی افراد ریشه در علایق خاص سرکوب شده در دوران کودکیشون داره. ZiggyHot نوشته این که نظریه‌ی من بود! نفر قبلی جواب داده که خوب من راه حل هم دارم! براش آستین بالا بزنید که بتونه علایق خاصشو تخلیه کنه. ZiggyHot لفت ده لایو!

- من جزو گیاهان دوجنسی هستم!

- خوب اینو از اول بگو ... DrRainbow نوشته برای عمل جراحی تضمینی دایرکت بدید. فیلم مشتری‌های راضی رو گذاشتم توی پیج.

- نادون این برای ما گیاها طبیعیه! گیاه دوجنسی گیاهیه که خودش به خودش گرده می‌افشانه و میوه می‌ده!

- ProfSamiei_OfficialBeMowla_NamoosanOriginal_HazratAbbasiAsli_KhodeKhodesh نوشته دوستان طبق آخرین تحقیقات من، گرمی بخورید. لطفا رسانه کنید. TheYoung1 نوشته بهش القاء کن خیلی باحاله و ازش بخواه قاه قاه بخنده. هی بید! با من تکرار کن ... ما خیلی باحالیم!

- خــیـــلــــــی!

- خوب آدرنالیش رفت بالا... شدیدتر مشت می‌زنه. Number5 نوشته وای لایو هوری! چقدر این‌جا عوض شده! عزیزم من اولین باره لایو می‌ذارم ... منظورت از 5 دقیقه پیشه که کامنت گذاشته بودی؟ AliToofani_farzande_MohammdaliToofani گفته نوکریَم دایی هوری ... نوکریَم دادا بید ... برو سمت ورزش. چرا که نه؟

- الان به نظرت دارم چی کار می‌کنم؟

- ورزش. Ahmade گفته خداوکیلی کلاله داریا! XXhuffleXX نوشته لطفا دیگه مشت نزن وگرنه اکانتم رو می‌بندم. Morf420 نوشته بیا یه ژوینت بزن اگه بازم مشت زدی بگو من بد. ArthurWeasley328 نوشته رون پدرسگ اون‌جا چه غلطی می‌کنی؟ کی بهت اجازه داد سوییچو برداری؟ عه ... تصوِر کجا رفت؟ پیوندها دیگه چیه؟

درست در همین لحظه بود که ناگهان اینستاگرام شد و آقای ویزلی ندید فوردآنجلیای آبی رنگش صاف خورد وسط درخت! بید نیز ماشین را برداشت و با تمام قدرت به سمت مخالف پرتاب کرد. اکنون هوریس مانده بود و ذهن متروکش.

- این چه کاری بود که کردی دادا؟ اگه مادر خودتم تو ماشین بود ...

نادیده گرفتن تذکرهای بید تاوان سنگینی برای هوریس داشت ... ریشه‌های بید تحت تاثیر برخورد ماشین شل شده بود و اکنون می‌توانست به سوی هوریس بیاید.

- هوی! چی کار می‌کنی! ولم کن! ... آی ... مادرتو قلمه زدم!

و این فحاشی‌ها آخرین اقدامات درمانی هوریس برای بید بود.


ویرایش شده توسط هوريس اسلاگهورن در تاریخ ۱۳۹۸/۱۲/۲۴ ۲۳:۱۸:۵۵

ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۴:۱۴ پنجشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۸
#16
خلاصه: مرگخوارها وارد یک لپتاپ شدن و از سایتی به اسم جادوگران سر درآوردن. اون ها پس از پشت سر گذاشتن مراخل اول ورود به ایفای نقش، مشغول معرفی شخصیت هستن.

تصویر کوچک شده



- کمکی از دستم ساخته‌ست؟
- خانم تورو مرلین ببخشید ... تکرار نمی‌شه. تقصیر این رودولف بود! دیگه اجازه نمی‌دیم آواتار بذاره.
- آواتار؟ من که متوجه نمی‌شم ... فقط دیدم خیلی وقته توی این تاپیک معطلین. گفتم اگر نیاز به راهنمایی دارید در خدمتتون باشم. شخصیتتون رو انتخاب کردین؟
- چیزه ... راستش ... بله!
- خوب پس معطل چی هستید؟
- خوب راستش ... ما انتخاب کردیم. از توی لیست. چیزو ... شوهرخاله‌ی پسردایی سیموس فینیگان رو انتخاب کردیم! چون می‌خواستیم شخصیتی خاص و جدید داشته باشیم و محدودیت شخصیت‌های شناخته شده دست و پامونو نبنده. اما به جز این که یک بار سیموس گفته بود که برای سال نو براش کارت پستال فرستاده مشخصاتی در موردش ذکر نشده. شما هم که معرفی‌ها کوتاه رو تایید نمی‌کنید. حالا می‌گید ما چه کنیم؟
- خوب سعی کنید خودتون با خلاقیت خودتون براش شخصیت پردازی کنید.
- فهمیدم! شخصیت ما هویج دوست داره.
- نه ... خوب خیلی‌ها هویج دوست دارن! یک مقدار خاص‌تر ...
- فهمیدم! شخصیت ما خیلی خیلی هویج دوست داره. شما چند نفرو می‌شناسی که عاشق هویج باشن؟
- باشه این خوبه. اما یک مقدار در مورد شخصیتش ... یعنی طرز فکرش و عقایدش ...
- همیشه به هویجش فکر می‌کنه. عقیده داره هیچی از هویج خوشمزه‌تر نیست.
- خیلی دقیق و گویا بود. ولی من منظورم اینه که اخلاق و رفتار و ...
- خوب وقتایی که هویج می‌خوره خوشحاله. اگر کسی هویجش رو ازش بگیره عصبانی می‌شه. بعضی وقت‌ها که مدتیه هویج نخورده هم افسرده و بی‌حوصله می‌شه.
- عالیه! اما یکمی هم در مورد هویت و گذشته‌ی شخصیتتون ...
- در خانواده‌ای دوستدار هویج چشم به جهان گشود. مادرش او را با سوپ هویج بزرگ کرد و پدرش با کشت هویج کسب روزی می‌کرد.
- ... دیگه واقعا کم و کسری ندارید. اگر یکمی ظاهرش رو هم توصیف کنید ...
- همیشه با هویجی در دست دیده می‌شود. یک پیکسل هویج به کیفش چسبانده و تی‌شرتی با عکس هویج هم دارد که خیلی دوستش دارد.
- بی نقص! فقط به این هم فکر کردین که توی سوژه‌های طنز چطور از شخصیت پردازیتون استفاده کنید؟
- می‌تونه در مبارزه با لرد سیاه، دندوناشو از دست بده و از اون به بعد آب هویج بخوره.
- این یکی ایده رو گوش کنید! یه دیالوگ طنز شاهکار! ازش بپرسن هویجو چجوری می‌خوری؟ جواب بده با دندان!
- من یک ایده بکر دارم که شخصیت‌پردازیمونو عمیق تر هم بکنه ... می‌تونیم یک حیوون خونگی داشته باشیم که اسمش هویجه و همیشه و همه جا توی سوژه‌ها همراهمونه. !

مسئول راهنمای تازه واردان به آرامی از صحنه دور شد و مرگخوارها را تنها گذاشت تا به ایده پردازی‌های بکر و خلاقانه‌شان ادامه دهند.


ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: برد شطرنج جادویی
پیام زده شده در: ۲۲:۵۴ شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۸
#17
ملکه‌ی اسلیترین (به قول فرنگیا) که بانو مروپ باشه، با یه دست دو تا هندونه رو بلند میکنه و میذاره دهن لرد ... نه ینی ... پرت میکنه به سمت جک و جونورهای تیم گریفیندور که اسب و فیلش باشن.


ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: زمين كويیديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۳:۵۲ پنجشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۸
#18
سلام. من هوریس اسلاگهورنم و امروز می‌خوایم با هم ببینیم چطور میشه یک رول طنز بی‌مزه بنویسیم. برای این کار نیاز داریم به استفاده بی ربط و زورچپون از تمام سوژه‌های به ظاهر بامزه‌ که نقل محافلن ... اجازه بدین اول ببینیم موضوع رول چیه. موضوع این رول مسابقه کوییدیچه. بدون فوت وقت سراغ استفاده نخ‌نما از هرچیز بامزه مربوط به نسخه مشنگی کوییدیچ می‌ریم. مثلا مربی تیم ما علیوس داییوسه. اون روز صبح مربی تیم ما رو صدا کرد و گفت: «هولیث ... بلاتلیکث ... هکتول ... لابثتن ... مادل ثیلیوث ... کلیچل ... للد ثیاه ... کجایین؟ » اجازه بدین با سوژه تیم هم آشنا بشیم. سوژه تیم ما شرط بندیه. بله درست حدس زدین. اعضای تیم توی رختکن نبودن که جواب سرمربی رو بدن. رفته بودن پی شرط بندی!

- کجــــای دنیا بازیکن ثبح بازی تو لختکنش نیثت؟

ببینیم هر کدوم از این بازیکنا ممکنه روی چه چیزی شرط بسته باشن؟ بلاتریکس می‌تونه با رودولف شرط بسته باشه. سر این که اگر رودولف برنده شد، حق ازدواج مجدد داشته باشه. هکتور؟ اگر باخت، معجون سازی رو کنار می‌ذاره. هوریس هم که حکما منتقل می‌شه به شعبه دیگری از هاگوراتز که دانش آموز ساحره نداره. شعبه‌ای که در یک شهر مذهبی قرار داره و نوشیدن کره هم توش مجازات سختی داره. ما می‌نویسیم واتیکان که خواننده خودش شهر مورد نظر رو جایگزین کنه. می‌تونیم کد هم بدیم. کدی که نکته‌ی بامزه‌ای نداره ولی به هر حال سوژه روزه و الکی باید ازش استفاده کرد؛ شهری که گفته می‌شه منبع بیماری جدیدیه. رابستن هم لابد یه شرطی در مورد بچه بسته ... این طوری بین مرگخوار بودنش و این حس عاطفی تناقض ایجاد می‌کنیم که یک برگ برنده است. کریچر هم در صورت باخت یک جوراب از طرف ارباب ریگولوس هدیه می‌گیره. به بقیه مجازی‌ها هم کاری نداریم. انگار نه انگار که اسمشون اومده که تو سوژه باشن!

صبر کنید! شرط بستن بازیکنا سر این که بازی رو می‌برن که گره ایجاد نمی‌کنه! بیاید فرض کنیم شرط بستن که بازی رو ببازن. می‌تونیم از بازیکن‌های حریف هم استفاده کنیم. بالاخره اون‌ها هم شخصیت‌های منحصر به فردی دارن که باید با ویژگی‌هاشون شوخی کرد.

مثلا به بازیکنان حریف هم پیشنهاد شرطبندی شده. ولی خوب هر کدوم متناسب با سوژه مربوط به شخصیتشون، این پیشنهاد رو رد کردن که این اتفاق هم در نوع خودش خیلی بامزه است.

سو لی رو داریم که علی القاعده ترسیده لرد بهش بگه مرگخوارای بازنده رو به خونه ریدل راه نمیدم و بمونه پشت در. گابریل رو داریم که گفته پول کثیف قبول نمی‌کنم. گرفتید؟ پول شرط بندی از لحاظ معنایی کثیفه ولی گابریل به کثیفی مادی حساسه ... بذارید ببینم چو چانگ رو به چی می‌شه ربط داد؟ یه چو چانگ توی سریال پایتخت داشتیم که زن ارسطو شد. چو چانگ می‌تونه بگه من به مجاهدت‌های شوهرم ارسطو در برابر داعش پشت پا نخواهم زد. ما غیرت داریم و با پول خریدنی نیستیم. ربکا هم چون خفاشه ترسیدن سمتش برن برای دادن پیشنهاد و مریض بشن.

اما می‌شه به این هم پرداخت که چه کسی پشت این شرط بندی هاست؟ با موضوع دست‌های پشت پرده می‌شه کلی کنایه سیاسی زد و به خواننده این حس رو القا کرد که به به! چه طنز انتقادی ای دارم می‌خونم. پایه‌های نظام سلطه رو لرزوند! لرزونندم، ولی هکتور نه!
می‌شه گفت «کار خودشونه ». یعنی از وزارت ورزش جادوگران دستور دادن که چون اسلیترن دو تا بازی رو برده، این یکی رو ببازه که همه‌ی گروها خوشحال باشن. یک رفرنس هم می‌دیم به سخنرانی دکتر رائفیوس پور که داره می‌گه «اصلا کوییدیچ کلا یه نمایشه که ساختن برای سرگرم کردن من و تو تا حواسمون پرت شه و نفهمیم دارن پشت پرده چی کار می‌کنن. فکر کردین لژ اندرونی شورای زوپس وجود نداره؟ سایت رو با نقاب مافلدا تحت سلطه درآوردن ...»

خوب حالا باید مقدمه چینی رو تموم کنیم و بریم سراغ مسابقه که پستمون به قدر کافی کوییدیچ داشته باشه و امتیاز از دست نده. توجه داشته باشید که هیچ سوژه ریز و درشتی رو نباید از دست بدین. مثلا در مورد تماشاچی‌‌ها ... تماشاچی‌های ریونکلا پرچم دورمشترانگ رو به ورزشگاه آوردن ... چون پارسال یک تیم از مدرسه دورمشترانگ تو جام باشگاه‌های مدارس اسلیترین رو حذف کرده و نذاشته اونا علاوه بر هاگوارتز، قهرمان مدارس هم بشن.

توجه کنید که رکن کلیدی خنک بازی در پست کوییدیچ، استفاده از جملات قصار جواد خیابانیه که از دهن گزارشگر بازی گفته بشه. بدون تغییر خاصی و هرگونه خلاقیت.

- سلام به همه شما بینندگان عزیز. درحالی که باران به شدت در ورزشگاه می‌وزه، من بازیکنان دو تیم رو می‌بینم که دارن به زمین میان.

برای این که شور اشاره به سرخط خبرها در بیاد، این صحنه رو توصیف می‌کنیم که بازیکنا موقع ورود به زمین دارن به جای دست دادن به هم مشت میزنن. بعد دوباره این رو هم با شخصیت تک تکشون قاطی می‌کنیم که اتفاق غیرعادی بیفته. مثلا لرد می‌گه «ما مشت نمی‌زنیم. این روش مینگیست. » و بازیکنان و داوران رو کروشیو می‌کنه. تو روز روشن. وسط زمین. هه هه! خانم بلک هم می‌گه من گندزاده‌ها رو لمس نمی‌کنم و به جای مشت، فحش می‌دم. هکتور هم چون خیلی داره می‌لرزه، به جای مشت زدن به مشت حریف، مشت می‌زنه توی صورتش.

- بگیر که اومد! عه! معجون ضد بادمجون پای چشم بدم؟

بازیکنان حریف رو از قلم نندازیم. لینی چون کوچیکه تو مراسم شروع بازی نادیده گرفته می‌شه و از این موضوع با شکلک شکایت می‌کنه.

احساس می‌کنم هنوز به قدر کافی از اشاره زورچپون به سرخط خبرها حالتون به هم نخورده. بنابراین به این هم اشاره می‌کنم که خانم هوچ توپ‌ها رو میکنه تو سطل وایتکس و بعد بازی رو شروع می‌کنه.

حالا نوبت به استفاده از جذابیت‌های ذاتی بازی کوییدیچ می‌رسه؛ توپی که سعی می‌کنه بازیکن‌ها رو کتک بزنه ... جالب نیست؟ اجازه بدین خیلی غیرمستقیم و در لفافه بگم که همون اول کار، بلاجر زوزه کشان می‌ره به سمت رابستن و می‌خوره به جایی از بدنش که همه توقع داشتن بعد از ضربه، محل اصابت رو بگیره و از درد زوزه بکشه و بشین پاشو بره و لپاشو باد کنه. اما رابستن رو برای استفاده از این سوژه درخشان رو انتخاب کردم که به مخاطب رکب بزنم. رابستن کاملا بی‌خیال به بازی ادامه می‌ده تا این فکر در ذهن خواننده شکل بگیره که آناتومی بدن فضایی‌ها متفاوته و نقاط حساسشون اون جایی نیست که ما تصور داریم.

شگرد بعدی که توی چنته دارم، اغراق در بی قاعده بودن دنیای جادوییه. یک دفعه بلاجر زبون باز می‌کنه و می‌گه: «هی! تو چرا هیچیت نشد؟ » و رابستن برای جا انداختن اون حدس که بالاتر اشاره شد جواب می‌ده: «مگه سوژه‌ی ماموریت آخر مرگخوارها رو خوندن نکردی؟ تمام اعضای بدن ما اکسترنال بودن می‌شه. هر جا که رفتن می‌کنیم، اون‌هایی که به کارمون اومدن می‌کنه رو می‌بریم و بقیه رو گذاشتن می‌کنیم خونه. »

حالا بلاجر می‌تونه علاوه بر سخنگو بودن، لجباز هم باشه. این بار زوزه کشان به سمت هوریس حرکت می‌کنه ...

- آخ پمپم!

برمی‌گردیم به مساله مهم انتقادی بودن. پس از شستن و جلوی آفتاب پهن کردن دست‌های پشت پرده، سراغ تیکه انداختن به جادوگر تی وی می‌ریم و با گلایه از این که گزارشگر هیچ اشاره‌ای به این اتفاقات نکرد، جای گزارشگر اخراج شده از جادوگر تی وی رو زنده می‌کنیم که اگر بود حتما کلی متلک جالب به این اتفاقات می‌انداخت.

و اما بپردازیم به سوژه اصلی که کم کم باید پست رو تمومش کنیم. رابستن که به خاطر همراه نداشتن اضافه بار، چست و چابک شده ... از لفظ «چست و چابک» ساده نگذرید. فورا رگ نوستالوژی خواننده رو هدف بگیرید و پشت سرش «نرم و نازک» رو هم اضافه کنید. رابستن که چست و چابک شده، نرم و نازک همه رو دریبل می‌زنه و به دروازه بان می‌رسه. این جا خیلی زیرپوستی، برتری ذاتی تیم خودتون به حریف رو هم به رخ می‌کشید. اما خوب برای این که ژانگولری و ارزشی به نظر نیاید، نباید این برتری به موفقیت ختم بشه. بنابراین می‌نویسم که درست جلوی دروازه، رابستن یادش اومد که شرط بسته بازی رو می‌بازن. پس توپ رو با اختلاف زیاد به بیرون دروازه‌ها شوت می‌کنه.

خیلی سریع برای هر بازیکن با توجه به شخصیت‌پردازیش یکی دو جمله می‌نویسیم چون پست خیلی داره طولانی می‌شه و داور رودولفه و حوصله پست طولانی نداره.

هکتور به جای بلاجر، با بطری‌های معجون و ملاقه و پاتیل بازیکن‌ها رو هدف می‌گیره. البته برای این که شرط رو نبازه، بازیکن‌های خودی رو. هوریس وانمود می‌کنه که مسته و هر بار توپ بهش می‌رسه، از دستش میفته. کریچر هم هر بار اسنیچ رو می‌بینه، فریاد می‌زنه: «بعد از ارباب ریگولوس مال دنیا برای کریچر رنگ باخته. طلایی که سهله ... اگر اون گوی الماس هم بود کریچر اون رو نمی‌گرفت. »

دست آخر جست‌وجوگر ریونکلا اسنیچ رو می‌گیره و بازی تموم می‌شه. برای این که در پایان پست هم مخاطب لبخند به لبش باشه، حسن ختام رو جمله دیگری از گزارشگر قرار می‌دیم:

- حالا دروئلا اسنیچ رو می‌گیره. صد و پنجاه امتیاز برای ریونکلا ... صبر کنید! یک بار دیگه هم گرفتش! سیصد امتیاز! اوه نه ... صحنه آهسته بود.


ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۰:۴۲ سه شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۸
#19
- خوب حالا شما هم خیلی عصبانی نشین ... بالاخره ...

- ولش کنین! خودم بهتون یاد میدم.

تمام نگاه‌ها به سمت رودولف برگشت تا قوری بتواند آرام و بی سر و صدا از سوژه خداحافظی کند.

- تو کی شنا یاد گرفتی؟

- شنا؟ چقدر قانعید. می‌خواستم بهتون زیرآبی یاد بدم.

- بحثو عوض نکن رودولف.

- چیزه ... خوب من فکر کردم برای همیشه غرق شدم و دیگه به سطح آب بازنخواهم گشت. تو هم می‌خوای بری سراغ زندگیت و پاسوز من نشی. برات این حق رو قائل شدم.

- برای خودت چی؟

- نه من قصد ازدواج نداشتم. فقط خواستم یک آمار ریز از وضعیت تاهل یه پری دریایی بگیرم. ولی با مردم زیر دریا اختلاف فرهنگی داشتیم. همونو خاستگاری تلقی کردن. آروم باش بلا ... آروم باش! وجه مثبت قضیه رو ببین. اونا به عنوان یک الگو برای مردم زمینی، برای دوماد احترام زیادی قائلن. برای همین تمام دانششون رو به من انتقال دادن. من الان یه سفیر فرهنگیم. میدونی مردمان زیر دریا چه مردمان قدرتمندین؟ میدونی چه اسراری اون جا نهفتس؟



ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: مهد کودک دیاگون
پیام زده شده در: ۱۰:۳۰ سه شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۸
#20
- اجازه می‌خوام اول براتون از تاریخچه زندگیم بگم ... خودتون خواهید بچه‌ای که چنین شرایطی رو پشت سر گذاشته، چه توانایی‌هایی داره.

لرد می‌توانست تایید کند که گذراندن شرایطی سخت و خاص در کودکی - مثلا این که سیب زمینی سرخ کرده‌ات را به محض تحویل گرفتن از بوفه‌ی یتیم‌خانه غارت کنند و چیزی به خودت نرسد - می‌تواند چه تاثیر به سزایی در محکم و قدرتمند شدن شخصیت داشته باشد. اما ترجیح داد بچه را پررو بارنیاورد.

- تاریخچه؟ ببین ما را به زدن چه شکلکهای دور از شانی وامی‌داری! سر جمع چند ماه زندگی کرده ای ... تاریخچه‌ات کجا بود؟

بچه بدون این که در قیافه به خود بالنده‌اش تغییر و تکدری ایجاد شود ادامه داد:

- تاریخچم حتا مال قبل از همین چند ماهه.

- تو هم پیش از تولدت را به دنیا میاوری؟ ما خاطرمان هست که مدتی در یک موز بودیم. البته موزی کاملا سیاه.

- نه اونقدر قبلشو. نه ماهم که شد، دیگه آماده تولد بودم ... مامانم گفت فعلا دست نگه دار! بابات هنوز نمیدونه. گفتم مگه من تاثیری روی حجمت نذاشتم؟ گفت چرا ... ولی این مرد تا میرسه خونه میشینه پای جادوگر تی وی و کوییدیچ نگاه می‌کنه. انتظار داری متوجه تغییرات من بشه؟ گفتم باشه اصلا ندونه ... خوب بگو بهش که بدونه! گفت آخه اختلاف داریم. اگه بخوایم جدا شیم که بهش نمیگم. گفتم مادر من! فکر میکنی واسه چی اختلاف دارین؟ همینه دیگه! بهش نگفتی ... فکر کرده هی داری چاق و چاق تر میشی. ترسیده این روند ادامه پیدا کنه، مثل عمه مارجرخ به پرواز دربیای. گفت فعلا ساکت باش ببینم چی کار میکنم. من یه مدتی سعی کردم همون جا به زندگی ادامه بدم. آب و غذامو خودم تامین میکردم. برای حفظ آمادگی جسمانی، با بند نافم طناب میزدم. خلاصه دیدم شده 11 ماه و خبری نیست. گفتم خستم ننه! ایشالا زایمان قسمت همه! چی شد پس؟ گفت طلاق گرفتیم. گفتم خوب حالا که چی؟ یعنی نمیخوای ما رو بزایی؟ گفت نه که من نخوام نگهت دارم. ولی یادته شیش ماه پیش اسباب کشی داشتیم خوردم زمین؟ فکر کنم اون موقع افتادی! گفتم افتادم؟ کجا افتادم؟ همون موقع یهو دیدم مثل این که واقعا افتادم. شیش ماه پیش. دیگه مامانمو ندیدم. البته قبلشم ندیده بودم.


ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.