من و آلبوس که از سفر های قبلی زمانمون نتیجه خوبی نگرفته بودیم، برای بار چهارم اقدام کردیم به گذشته برگردیم و به عضویت الف . دال در بیاییم بلکه بتونیم گند هایی که قبلا توی سفر هامون زده بودیم رو جبران کنیم
برای همین آلبوس دوباره زمان برگردان وزارتخونه رو از کشوی باباش کش رفت...
آلبوس:اسکورپیوس چقدر زر میزنی زودباش دیگه
زمانبرگردان رو تو دستام گرفتم بعد از اینکه برای بار هزارم وراندازش کردم سه بار در جهت عقربه های ساعت چرخوندمش و حس کردم زیر پام خالی شد انگار به یه دنیای دیگه پا گذاشته باشی مطمئنم آلبوس هم همین حس رو داشت...
بعد از چند ثانیه دوباره زمین رو زیر پامون احساس کردیم.
اطرافمو نگاه کردم ما تو هاگوارتز بودیم؛ اما دقیقا بیست و دو سال پیش پس ما موفق شده بودیم
بعد از اینکه به خودمون اومدیم خواستم به آلبوس بگم تا کسی ما رو ندیده زودتر راه بیفتیم که دیدم چیزی از جیبش درآورد به همین دلی از شدت فضولی سکوت اختیار کردم تا بفهمم اون چی چیه
آلبوس: کاش مغز تو هم انقدر کار میکرد، اسکور شنل نامرئی کننده ی بابامو همراهم آوردم میدونستم یه جا عصای دستمون میشه.
اعتراف میکنم سورپرایز شدم من حتی به فکرم نرسید که ازش بخوام شنلو کش بره
شنلو ازش گرفتم و انداختم رو جفتمون و آروم به راهمون ادامه دادیم مقصدمون اتاق ضروریات بود برای همین هم نمی دونستیم کجای قلعه دنبالش بگردیم همینطور که ویلون و سیلون تو راهرو ها حرکت میکردیم و تو ذهنمون این جمله رو تکرار میکردیم < من به جایی نیاز دارم که اونجا همه چیز مخفی باشه> یه دفعه به چند تا از
دانش آموزای ریونکلاو برخوردیم که همینطور اینور و اونور رو نگاه میکردن و مراقب بودن کسی تعقیبشون نکنه به سمت یک دیوار رفتن بعد از چند ثانیه دری روبروشون باز شد و وارد اون اتاق شدن من و آلبوس هم دنبالشون دویدیم انقدر سرعتمون زیاد بود که حس کردم کفش هامون از زیر شنل جادویی معلوم شد ولی خوشبختانه موفق شدیم قبل از بسته شدن در وارد اتاق ضروریات بشیم وقتی در کاملا بسته شد شنل رو از سرمون برداشتیم برای اینکه ناگهانی در اتاق ظاهر شدیم تعدادی از بچه های حاضر توی اتاق از جمله هری،رون و هرماینی و یه دختری که نمیشناختمش ولی معلوم بود کاره ای تو الف دال هست.
پروفسور مک گوناگال هم اونجا بود و تا قبل از اینکه ما اونجا برسیم به هر دلیلی که نمیدونم داشت سر رون و هری و هرمیون جوان داد و بیداد میکرد...
بگذریم همه ی بچه های حاضر چوبدستی هاشونو به طرفمون گرفتن هری پاتر پرسید شما ها کی هستین آمبریج فرستادتون نه؟
آلبوس پیشدستی کرد و پاسخ داد: نه من پسرتم آلبوس. اینم پسر دراکو مالفوی اسکورپیوسه دوست صمیمیم ما با زمان برگردان اینجا اومدیم تا عضو الف دال بشیم پدر.
همه ی نگاه ها رو به هری جوان قفل شد هری که به تته پته افتاده بود گفت: تو پسر منی ؟
آلبوس:بله من پسر شمام و جینی ویزلی هم مادرمه
چشم های رون که رگ غیرتش زده بود بالا رو به هری و جینی نگاه خشم آلودی انداخت و گفت:جاننن
فرد (فاتحه بفرستین دیگه)و جرج که از خنده ریسه میرفتن گفتند:جینی ما دایی شدیم؟؟؟
جینی که کنار لونا ایستاده بود بدون اینکه حرفی بزنه لبخند محوی رو لب هاش افتاد و بعد از خجالت سرخ شد
هری گفت: اگه تو پسر منی اولا بگو ولدمورت رو شکست میدیم یا نه ؟ دوما تو غلط کردی با پسر مالفوی اینور و اونور میری
منم که تا اون موقع ساکت بودم گفتم یسه دیگه ما میخوایم عضو بشیم میشه یا نه؟؟؟
دختری که نمیشناختم رو به من و آلبوس گفت :من آملیا هستم فکرامو میکنم بهتون میگم.
من هم به عنوان آخرین حرفم بهش گفتم: آملیا جون ما منتظریم زووووود باش.
=====
اسکورپیوس عزیز!
متاسفم که منتظرت گذاشتم.
خب... باید دقت کنی که توی توصیفاتت نباید شکلک بذاری؛ گذاشتن یه علامت نگارشی کافیه و توی دیالوگ هات هم از یه شکلک استفاده کن. این حالت عادی پسته.
دیالوگ هات رو هم به این صورت بنویس:
هری گفت:
- اگه تو پسر منی...
با دابل اسپیس هم یه کم بیشتر کنار بیا، اینقد سخت نگیر بهش! بعدا یه توضیح کامل در این مورد میدم بهتون.
راستی، آخر جمله هاتون حتما علائم نگارشی بذار.
تایید شد!
اما انتظار میره خودتون رو خوب نشون بدین توی ماموریت ها.
ویرایش شده توسط اسكورپيوس مالفوى در تاریخ ۱۳۹۷/۱/۱۱ ۲۰:۳۹:۰۸
ویرایش شده توسط آملیا فیتلوورت در تاریخ ۱۳۹۷/۱/۱۵ ۱۵:۲۷:۵۷
اصالت و قدرت برای لحظه اوج ! به یک باره خاموشی ما برای دگرگونی شما ...
بهتر است به یک باره خاموش شد تا ذره ذره محو شد ...
Only slytherin