هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: آشپزخانه زندان
پیام زده شده در: ۲۳:۵۲ چهارشنبه ۸ اسفند ۱۳۹۷
#11
پرستار که فوراً خم شده بود تا ماسکش رو برداره، معلوم شد که روپوش سفیدش، کنار ناحیه‌ی باسن، یه مقدار آغشته به رنگ‌های سرخ و زرده.
- هیـــــش! هیچی نگین! فقط گوش کنین! آره، من یوآنم. ریموس، نمی‌خواد بپرسی دُمم چش شده. لامصبا رام نمی‌دادن... از توی فاضلاب و سوراخ دستشویی اومدم تو! پرستاریو که لباساش تنمه مسموم کردم، درجه یک! ولی نامردا! بهم شک کردن! دُممو نتونستم قایم کنم. لامصب اصلاً جا نمیشد. واسه همین... مجبور شدم... چیدمش! ... الآن دردشو حس نمی‌کنم، ولی درد روحیش عذابم میده!
- آخــــی! بمیرم الهی...

مالی، یوآن رو بغل کرد و دلداریش داد.
ریموس پرسید:
- حالا اینو ولش کن، اصلاً اومدی اینجا چیکار؟
- خو معلومه. اومدم دامبلدورو نجات بدم.
- راس میگی؟ اتفاقاً ما هم اومدیم نجاتش بدیم! اونام ما رو راه نمی‌دادن. مجبور شدیم سیریوس رو مریض کنیم!

و در همین لحظه، سیریوس بالا آورد و کلّی چیزمیزِ وحشتناک ریخت کف اتاق.
یوآن محکم کوبید به پیشونیش.
- خو بوقیا! زدین نابودش کردین! آخه تمارض تا چه حد؟! شیطونه میگه جفتتونو مسموم کنما!

ریموس موذیانه یادآوری کرد:
- مگه دُم داری؟

یوآن وقتی یادش اومد که الآن دُم نداره، قلبشو گرفت و تو بغل مالی ولو شد. مالی نگران پرسید:
- الآن چیکار کنیم؟

ریموس متفکرانه نگاهی به سیریوس و چیزمیزاش انداخت، نگاهی به یوآنِ افسرده و نگاهی هم به مالیِ نگران.
- به گمونم باید دوبه‌دو تقسیم بشیم...


How do i smell?


پاسخ به: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه و سفید
پیام زده شده در: ۲۱:۲۷ چهارشنبه ۸ اسفند ۱۳۹۷
#12
خانه‌ی ریدل

بخشِ زیرزمینیِ خانه‌ی ریدل خیلی تاریک بود!
دامب‌لُرد (دامبلدور در جسم لرد) که از ترس می‌لرزید، به همراه مرگخوارا از نرده‌ها پایین میومد.

- ارباب، چرا می‌لرزین؟
- هان؟ من؟ ... یعنی ما؟ ما اربابیم. ارباب‌ترین ارباب! ولی اصلاً معنیش این نیست که از سرما نلرزیم. داشتن نقطه‌ضعف، هرچند کوچک، بخشی از واجباتِ ارباب بودنه.
- ولی ارباب، اجازه‌س بپرسم چرا پُشتِ من قایم شدین؟
- ارباب، اصلاً چرا شما پُشتِ همه‌مون قایم شدین؟!

دامب‌لُرد سر جاش وایساد و وقتی فهمید در واقع پُشتِ شونصدتا مرگخوار داشته راه می‌رفته، فوراً خودشو جمع و جور کرد و به سمت رأسِ جمعیت دوید.
- آآآآخ!
- چی شد ارباب؟!
- کدوم تسترالی وسط این تاریکیِ مطلق این میله‌ها رو گذاشته؟! کلّه‌مون درد گرفت!
- ارباب، ینی میله‌های زندونو ندیدین؟! ینی دیگه چشاتون تو تاریکی خوب نمی‌بینه؟!
- ارباب، معجون حاوی ویتامین A بدم؟ واسه چشماتون مفیـ...
- لازم نکرده، هکتور! ... یکی درِ این سلول رو باز کنه ببینیم.

کراب اطاعت کرد و کلید انداخت ‌و در سلول رو باز کرد.
- بفرمایین ارباب!

بلاتریکس نوک چوبدستیش رو روشن کرد و به دامب‌لُرد کمک کرد که محیط درون سلول رو ببینه.
درون سلول، دختری به چشم می‌خورد که با طناب بسته شده و به دهنش هم چسب زده بودن. این دختر، دُم راسو هم داشت.

- یوآن!

مرگخوارا:

- چیزه... اهم... یوآن...
- ارباب، این راسوئه خیلی اذیت می‌کنه. هرجا میره همه‌ش بوی ناجور پخش می‌کنه! دستور می‌دین چه بلایی سرش بیاریم؟


How do i smell?


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۱۹:۰۳ چهارشنبه ۸ اسفند ۱۳۹۷
#13
خلاصه: رودولف بسته‌ای رو که معلوم نیس توش چیه، گذاشته جلوی درِ اتاقِ نجینی و نجینی هم اونو برداشته. ولی خیلی وقته که توی اتاق مونده و هیچ صدایی هم ازش در نمیاد و مرگخوارا هم نگرانشن.
اونا تصمیم گرفتن که درِ اتاق رو بشکنن...


★★★


- یک... دو... سه!
بوووممم!

- یه بار دیگه! یک... دو... سه!
بوووممم!

- آقا اینجوری به جایی نمی‌رسیم. بیخیال...
- چی چیو بیخیال؟! یه بار دیگه! یالا! روحیه! روحیـــه!

مرگخوارا رودولفِ بیچاره رو عین تنه‌ی درخت، بصورت افقی گرفته بودن و کلّه‌شو مدام به در می‌کوبیدن تا مبادا در بشکنه.
ولی فعلاً که نشکسته بود.

- آقا بیخیال...
- نه! یه بار دیگه! جااااان من یه بار دیگه! قول میدم این دفعه می‌شکنه! حالا ببینین... یک... دو... سه!

چکشششچششچ!

و بله! مرگخوارا بالاخره تونستن بشکننـــــش!

البته جمجمه‌ی رودولف رو!
وگرنه این در که به این راحتیا نمی‌شد از سدّش گذشت...


ویرایش شده توسط یوآن بمپتون در تاریخ ۱۳۹۷/۱۲/۸ ۱۹:۰۷:۵۸

How do i smell?


پاسخ به: مهد کودک دیاگون
پیام زده شده در: ۱۶:۳۹ چهارشنبه ۸ اسفند ۱۳۹۷
#14
رودولف به همراه پسربچه‌ای که تربیت کرده بود، خودشو به محضر ولدمورت رسوند.
ولدمورت سر تا پای بچه رو برانداز کرد...

بچه: تصویر کوچک شده

- رودولف؟ این بچه چرا سیبیل داره؟
- ارباب، باور کنین می‌خواست ابروهاشو بزنه، مچشو گرفتم! بعد هرچی اینا بهم گفتن این بچه تو این سن ریش و سیبیل در نمیاره، من که حالیم نشد! رفتم با زغالِ داغ واسش سیبیل ساختم! الحق که رودولف بر هر چیزی قادره، حتی وقتی که بقیه قادر نیستن!
- ... خیله خب. فهمیدیم... هی بچه، اسمت چیه؟

بچه هرچی سعی کرد حرف بزنه، فقط تونست نویز و صداهای ناموزون در بیاره.

- رودولف، این چرا صداش شبیه شغاله؟
- ارباب، از قدیم گفتن... پسر کو ندارد نشان از پدر، تو بیگانه خوانش، نخوانش پسر... ارباب، بچه از همون بچگی باید صداش کلفت باشه! راه‌حلش ساده بود، سیگاریش کردم!
- چیکارش کردی؟
- ها؟ چیزه... ینی... هیچی ارباب! ... هی رودولفَک! واسه ارباب اون شیرین‌کاری معروفه رو که یادت دادم، اجرا نمی‌کنی؟

بچه که معلوم شد رودولف اسمشو رودولفَک گذاشته، چندین کارد و ساطور و چاقو و قمه از توی پوشَکِش در آورد و پرت کرد سمت ولدمورت!
لرد وحشت‌زنان کاردها و ساطورها و چاقوها و قمه‌ها رو جاخالی داد. طوری که همراه‌شون به دیوارِ پُشت سرش چسبید و ژستِ فرعون گرفت.
- کروشیو بر تو رودولف! کروشیو! یکی ما رو از اینجا بکشه بیرووووون!

رودولف که اوضاع رو خیط می‌دید، رودولفک رو بغل گرفت و زد به چاک!


How do i smell?


پاسخ به: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۱۴:۲۲ چهارشنبه ۸ اسفند ۱۳۹۷
#15
خلاصه: آرسینوس رفته خواستگاری لاکرتیا بلک. وسط مجلس، یهویی فنریر از ناکجاآباد پیداش میشه و آرسینوس رو می‌خوره. برای همین، قضیه‌ی خواستگاری آرسینوس کلاً فراموش میشه و لرد تصمیم می‌گیره که برای فنریر آستین بالا بزنه.
حالا این وسط، اشلی وظیفه‌ی اینو به عهده گرفته که فنریرِ به اون بی‌ریختی رو به یه دومادِ تر و تمیز تبدیل کنه...


★★★



تصویر کوچک شده


اشلی که پاشو تا کشکک زانو تو حلقِ فنریر فرو کرده بود تا مبادا بخورتش، مجله رو بست و سر تا پای گرگینه رو برانداز کرد.

اشلی:
فنریر:

ناگهان اشلی موذیانه کمربندشو در آورد و باهاش فنریر رو به تخت گره زد و با ماشین چمن‌زنی افتاد به جونش!

چند دقیقه بعد...

- نهههههعععهههههعععععههههه! بسهههههه دیگهههههههههه! نااااااااااههههعععععع! بسهههههههههه!
- خب. اینم از این. تموم شد... هی گرگی! ببین چه خوشگل شدی امشب!

اشلی آینه‌ی جیبی‌ای رو جلوی فنریر گرفت. ولی فنریر ترسون و لرزون، جلوی صورتش رو گرفته بود و تحمل تماشای ظاهر جدیدش رو نداشت.
آخرین باری که خودشو تو آینه دید،
این‌شکلی
بود.
ولی وقتی کاسه‌ی صبرش لبریز شد، یواشکی از لای انگشتاش، توی آینه رو نگاه کرد و...
با ظاهر جدیدش روبه‌رو شد.

فنریر:
اشلی:

و اشلی با موفقیت از سدّ مرحله‌ی «پشم‌تراشی» گذشت...


How do i smell?


پاسخ به: ايستگاه كينگزكراس
پیام زده شده در: ۱۶:۰۲ سه شنبه ۷ اسفند ۱۳۹۷
#16
تصویر کوچک شده


آلکتو بعد از اینکه این نقاشی رو روی تخته کشید، برگشت سمت بچه‌ها.
- خب، اینم از این. چیزی که اینجا کشیدم، اسکلتِ...
- یه زرافه‌س که یه کندوی عسل رو درسته قورت داده.

دانش‌آموزی که وسط حرف آلکتو پریده بود، قبل از اینکه استادش زحمتشو بکشه، خودش خودشو از پنجره پرت کرد بیرون.

- اهم اهم... بعله، داشتم می‌گفتم... اینی که می‌بینین، اسکلتِ یه جادوگره. این پایه‌ترین چیزیه که توی کلاس "کتک‌زنی و فواید اون" یاد می‌گیرین. این خیلی مهم و حیاتیه که بدونین وسط دعوا به کدوم نقطه از بدن حریف ضربه بزنین تا طرف بیشترین آسیب ممکن رو ببینه.

آلکتو چوبدستیش رو روی نقاط مختلف اسکلت جابه‌جا کرد.
- این جمجمه‌س. ضربه ببینه، حداقلش می‌رین کُما... این شیکمه. ترجیحاً جُفت‌پا برین توش... می‌ریم پایین‌تر. این یکی...

-
-

- مرض! نیشتونو ببندین بی‌جنبه‌ها! بیاین اینجا ببینم!

دو دانش‌آموز بی‌جنبه‌ای که همر زده بودن، رفتن پای تخته، کنار آلکتو.

- اسم نحس‌تون چیه؟

- من ممدم.
- منم فاطی‌ام.

- بی‌تربیتا! چون خندیدین، توضیح شفاهی رو کنار می‌ذارم و درس امروز رو بصورت عملی توضیح میدم. ممد؟!
- بله استاد؟
- بزن فاطی رو لت و پار کن! هرچی فاطی بیشتر درد کشید، بیشتر نمره می‌گیری! فهمیدی؟!
- چَش استاد!

ممد در برابر فاطیِ بی‌دفاع گارد گرفت و به دنبالش، جیغ و کف و سوتِ وحشتناکِ بچه‌های کلاس بالا گرفت.
- خفه‌ش کن! خفه‌ش کن! خفه‌ش کن!
- لوله‌ش کن!
- بزن تو فَکّش، ممد! بزن تو فَکّش! فَک خودِ نمره‌س!
- آره ممد، بزن تو فَکّش!

ممد که از قیافه‌ش معلوم بود دوران پیش‌دبستان رو توی شهریور پاس کرده، اصلاً نمی‌دونست فَک کجاس. برای همین، محکم زد تو شیکم فاطی.
فاطی شکمش رو گرفت و داد زد: آآآآآخ فَـکّــــم!

آلکتو که فهمید اوضاعِ هوشیِ اینا خیلی خیطه، جیغ‌کشان خودشو از پنجره پرت کرد بیرون.

امّا هنوز ماجراجویی‌های بچه‌ها توی این مدرسه‌ی تازه‌تأسیس تموم نشده بود...


How do i smell?


پاسخ به: رول... به روایت صدا
پیام زده شده در: ۱۷:۲۰ یکشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۷
#17
و اینم از رول صوتی سوم!

اول اینو بگم که طول رول هشت و نیم دقیقه‌س. با فرمت mp3 و کیفیت 256kbps که میشه 16 مگ. اینش با خودتونه که حجم‌تونو سر این رول صرف کنین یا نه.
ولی ترجیحاً صرف کنین!

دوم اینکه، جون هرکی دوس دارین به این نکات دقت کنین:
1- وسط زنگ تفریح و عروسی گوش ندین!
2- حتماً حتماً حتماً حتماً حتماً حتماً حتماً حتماً حتماً حتماً با هدفون/هندزفری گوش بدین! من خودم با اسپیکر گوشی تست کردم، باور کنین فک کردم یه رول دیگه‌س.
پس چی شد؟ آفرین. با هدفون/هندزفری گوش بدین!

حالا بازم فردا یکی میاد بهم میگه رولتو وسط عروسی اونم با بلندگوی وانتی پخش کردم!

به هر حال... این شما و اینم لینک رول!


How do i smell?


پاسخ به: اگه کلاه گروه بندی رو سرتون بگذارن تو کدوم گروه می افتید؟ چرا؟
پیام زده شده در: ۲۱:۰۹ یکشنبه ۲ دی ۱۳۹۷
#18
اگه کلاه گروهبندی رو روی سرم بذارن، بدون شک میرم گروه اونایی که سرشون کلاه رفته.


How do i smell?


پاسخ به: دامبلدور قوی تره یا ولدمورت؟
پیام زده شده در: ۲۳:۱۲ یکشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۷
#19
یه یارویی چند سال پیش گفت: دامبلدور 100%.


How do i smell?


پاسخ به: رول... به روایت صدا
پیام زده شده در: ۳:۴۵ پنجشنبه ۱ آذر ۱۳۹۷
#20
نقل قول:
یوآن بمپتون توی چت‌باکس گفته: یه رول صوتی یک و نیم ساعتی در راهه.


واقعاً من همچین چیزی گفتم؟ یک و نیم ساعت؟! چه خبره بابا! مگه جنگه؟!
به هر حال، صرفاً جهت بالا آوردن تاپیک هم که شده، یه دونه رول سه و نیم دقیقه‌ای براتون آوردم که گوش بدین و حالشو ببرین!

لینک: Biker-And-Sniper


How do i smell?






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.