آلکتو بعد از اینکه این نقاشی رو روی تخته کشید، برگشت سمت بچهها.
- خب، اینم از این. چیزی که اینجا کشیدم، اسکلتِ...
- یه زرافهس که یه کندوی عسل رو درسته قورت داده.
دانشآموزی که وسط حرف آلکتو پریده بود، قبل از اینکه استادش زحمتشو بکشه، خودش خودشو از پنجره پرت کرد بیرون.
- اهم اهم... بعله، داشتم میگفتم... اینی که میبینین، اسکلتِ یه جادوگره. این پایهترین چیزیه که توی کلاس "کتکزنی و فواید اون" یاد میگیرین. این خیلی مهم و حیاتیه که بدونین وسط دعوا به کدوم نقطه از بدن حریف ضربه بزنین تا طرف بیشترین آسیب ممکن رو ببینه.
آلکتو چوبدستیش رو روی نقاط مختلف اسکلت جابهجا کرد.
- این جمجمهس. ضربه ببینه، حداقلش میرین کُما... این شیکمه. ترجیحاً جُفتپا برین توش... میریم پایینتر. این یکی...
-
-
- مرض! نیشتونو ببندین بیجنبهها! بیاین اینجا ببینم!
دو دانشآموز بیجنبهای که همر زده بودن، رفتن پای تخته، کنار آلکتو.
- اسم نحستون چیه؟
- من ممدم.
- منم فاطیام.
- بیتربیتا! چون خندیدین، توضیح شفاهی رو کنار میذارم و درس امروز رو بصورت عملی توضیح میدم. ممد؟!
- بله استاد؟
- بزن فاطی رو لت و پار کن! هرچی فاطی بیشتر درد کشید، بیشتر نمره میگیری! فهمیدی؟!
- چَش استاد!
ممد در برابر فاطیِ بیدفاع گارد گرفت و به دنبالش، جیغ و کف و سوتِ وحشتناکِ بچههای کلاس بالا گرفت.
- خفهش کن! خفهش کن! خفهش کن!
- لولهش کن!
- بزن تو فَکّش، ممد! بزن تو فَکّش! فَک خودِ نمرهس!
- آره ممد، بزن تو فَکّش!
ممد که از قیافهش معلوم بود دوران پیشدبستان رو توی شهریور پاس کرده، اصلاً نمیدونست فَک کجاس. برای همین، محکم زد تو شیکم فاطی.
فاطی شکمش رو گرفت و داد زد:
آآآآآخ فَـکّــــم! آلکتو که فهمید اوضاعِ هوشیِ اینا خیلی خیطه، جیغکشان خودشو از پنجره پرت کرد بیرون.
امّا هنوز ماجراجوییهای بچهها توی این مدرسهی تازهتأسیس تموم نشده بود...