تصویر شماره 5:
اینقدر ریزه میزه بود که زمانی که اسمش را خواندند همه طوری تعجب کردند که انگار یک تکشاخ را در میان سالن اجتماعات دیده اند!
اما خودش عین خیالش هم نبود. انگار نه انگار که نگاه های خیره ای وجود داشت و نه پچ پچ هایی و نه دهان های باز مانده، با خیال آسوده از پله ها بالا رفت و روی صندلی که در مرکز دید همگان به نمایش گذاشته شده بود نشست، حتی 25درصد حجم صندلی را هم اشغال نمی کرد. پروفسور مک گونگال زمانی میخواست که کلاه گروه بندی را روی سر او بگذارد خودش را بالاتر کشید ولی زمانی که کلاه تا نیمه های کمرش رسید و میان کلاه ناپدید شد صدای قهقهه کل دانش آموزان بلند شد; صدای کلاه باعث قطع شدن خنده هاشد:
-خوب یه استعداد خاص دیگه در هاگوارتز بزار ببینم تو رو کجا بزارم. ...
درود فرزندم.
این خیلی کوتاه بود. درست بود که شباهت هایی به داستان داشت، اما خیلی کوتاه بود. سوژه بدون پایان مونده. یه حالتیه که انگار از وسط داستانت بریدی و اینجا گذاشتیش.
به صحنه ها بیشتر بپرداز. درمورد احساسات و فضا بیشتر توضیح بده. آروم آروم و قدم به قدم سعی کن سوژه رو پیش ببری و در نقطه خوبی به پایان برسونش.
علامت های نگارشی رو هم فراموش نکن. این علامت ها هستن که نشون میدن جمله کجا تموم شده و یا خواننده باید کجا توقف کنه.
به نظرم میتونی خیلی خیلی بهتر بنویسی، پس فعلا...
تایید نشد!
مرحله بعدی: گروهبندی