هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۲۰:۳۶ دوشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۷
#11
در حالی که از پله ها بالا می رفتند صدایی آمد

- به مطب دکتر عبیدی خوش آمدید لطفاٌ خودتون رو معرفی کنید .

ولدمورت و دستیارانش ( به جز هکتور ) چهره ای شبیه پیدا کرده بودند .

ولدمورت فریاد زد :
- یا خود مرلین کبیر این دیگر چه بود

و آواداکداورا های فراوانی را به سمت دیوار ها پرتاب کرد .

هکتور که از خنده شبیه لبو شده بود گفت :
- ار... ار... ارباب این اسمش پیغام گیره فقط باید خودتونو معرفی کنین .

ولدمورت نگاهی عاقل اندر سفی ( البته نمیدونم درست نوشتم یا نه ) به هکتور انداخت و گفت :
- خودمان میدانستیم ، میخواستیم ببینم شما در شرایط بحرانی چه کار میکنید

و به راهشان ادامه دادند تا به سالن شلوغ مطب رسیدند .
و بعد به سمت منشی دماغ عملی حرکت کردند .
- اسمتون چیه ؟ واسه چه کاری او ....

و یک آواداکداورا از لینی ک حالا به پیکسی تبدیل شده بود بهش خورد .

- آفرین لینی ، ایده خوبی بود

و وارد دفتر دکتر شدند



پاسخ به: مغازه اليواندر
پیام زده شده در: ۱۷:۲۶ جمعه ۱۶ آذر ۱۳۹۷
#12
وقتی به کوه نزدیک شدند ؛ دالاهوف منطقه ای سیاه و عاری از هرگونه اسید چرب ترانس ( عه ببخشید داشتم تبلیغ نگاه میکردم )

- میگم ... م م میخوای من اینجا وایسم پشتیبانیت کنم ها !؟

- جناب دالاهوف من که گفتم نترسید من کاملا ...

و حرفش نیمه تمام موند چون همین لحظه پوزه کوچیک با قد بلندش ، چشای قشنگش ، مست و ملنگش ( اِم بازم ببخشید ) از راه رسید

- اِ اِ این پوزه کوچیکه ؟ این که شش تا ارباب تو دهنش جا میشه !

آنتوان وقتی آتیش اژدها رو دید نزدیک بود شلوارش رو زرد کنه

- ح ح حالا چیکار میخوای بکنی ؟ دکمه گه خوردم کجاس ؟!

- نترس آقای دالاهوف

و به سمت اژدها حمله کرد



پاسخ به: راهنمایی برای نوشتن فن فیکیشن
پیام زده شده در: ۲۲:۱۶ دوشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۷
#13
سلام به همگی !

من یه سری تجربیات در مورد نوشتن فن فیکشن دارم

گفتم بد نیست که با شما دوستان تازه وارد یا کسایی که تازه میخوان فن بزنن در میون بزارم

اگر دقت کنید کلا نوشتن یک قصه فانتزی 8 بخش اصلی داره ( تو هر داستان فانتزی ای کار میکنه )

1) آغاز با یک زندگی ساده یا بدون دقدقه و ایجاد یک مقدمه

2) دریافت یک ماموریت یا دعوت نامه ( مثل نامه هاگوارتز توی هری پاتر )

3) شروع ماجراجویی

4) پیشنهاد و نصیحت گرفتن از یک ریش سفید ( مثل دامبلدور تو هری پاتر )

5) نبرد با رقیب اصلی ( مثل نبرد هاگوارتز در هری پاتر )

6) تا مرز شکست رفتن یا حتی شکست خوردن ( مثل مرگ هری پاتر تو اول نبرد هاگوارتز ) و برگشت شخصیت اصلی

7) نبرد دوباره ( یا در صورت شکست نخوردن توی نبرد اولیه ) شکست دادن رقیب

8) یک توضیح کوچک در مورد آغاز دوباره زندگی بعد از رفتن پلیدی ( مث اشاره کوتاه رولینگ به زندگی هری بعد از ولدمورت ) و یک پایان شیرین

خب امیدوارم این توضیحات کوتاه براتون مفید واقع شده باشه با امید موفقیت همتون



پاسخ به: اگه یه روز براتون یک نامه از یک مدرسه جادوگری بیاد چی کار می کنید ؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۳:۲۳ پنجشنبه ۸ آذر ۱۳۹۷
#14
میرم سراغ اونا که هی میگفتن از این چیزا دست بردار اینا واقعیت نداره نامه رو میکنم تو چششون بعدم انقد داد میزنم تا بمیرم :(



پاسخ به: عضویت در تیم‌های ترجمه‌ی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۲:۴۳ پنجشنبه ۸ آذر ۱۳۹۷
#15
سلام منم میتونم همکاری کنم واس ترجمه


سلام!
از همکاریتون ممنون.
برای شما یک جغد فرستاده شد. پخ هاتون رو چک کنید!


ویرایش شده توسط دوریا بلک در تاریخ ۱۳۹۷/۱۰/۷ ۲۱:۱۲:۳۳
ویرایش شده توسط دوریا بلک در تاریخ ۱۳۹۷/۱۰/۷ ۲۱:۱۳:۱۵


پاسخ به: هری پاتر و جادوی ایرانی
پیام زده شده در: ۱۲:۲۹ پنجشنبه ۸ آذر ۱۳۹۷
#16
هری ، رون و هرمیون به همراه دوست جدیدشان دلارام به سمت دیر گریفندور حرکت کردند .
در راه به دراکو مالفوی ، کراب و گویل برخورد کردند .

- به به ! پاتر می بینم که یه احمق دیگه رو هم به جمع تون اضافه کردید ، نکنه ...

و حرفش نیمه تمام ماند زیرا در همین لحظه طلسم سکوت از طرف دلارام به او برخورد کرده بود.

هرمیون که در شک این اتفاق بود گفت :
- اوه ؛ دلارام تو نباد به همین سادگی کنترل خودت رو از دست بدی ؛ اینجا ...

و بقیه حرفش را خورد چون اسنیپ به آنها رسیده بود .

- دوشیزه ایرانمنش ، بخاطر این کارتون 30 امتیاز از گریفندور کم میشه ، همچنین امروز بعد از کلاسای بعد از ظهر به دفتر من بیاید تا مجازات شخصیتون رو بتون اعلام کنم . مطمئنم پاتر به خوبی میتونه دفتر منو بهتون نشون بده .

مسیر آنها تا رسیدن به دیر گریفندور در راهرو های پیچ در پیچ هاگوارتز بدون کلامی حرف زدن طی شد ، دلارام حتی به تابلوهایی که در مورد اون پچ پچ میکردن هم هیچ اهمیتی نشون نداد ،

هری به تابلوی بانوی چاق فریاد زد :
- شمشاد رقصان !
- باشه هری ! چرا انقدر عصبانی هستی ؟ بفرمایید .

و راه دیر گریفندور را باز کرد .

دلارام بعد از رسیدن به دیر گریفندور غرید :
- اون اسنیپ همون آشغالیه که شما میگفتید ، اون یه عوضی به تمام معناست . من نمیفهمم چطور بخاطر یه طلسم سکوت ساده که به اون احمق دهن لق زدم باید مجازات بشم .

بچه ها از این حرکت دلارام تعجب کرده بودند ، هری گفت :
- بهت گفته بودیم دلارام ؛ اون یه عوضیه که بهترین تفریحش امتیاز کم کردن و مجازات کردن گریفندور و گریفندوری هاست .
ولی الان اتفاق خیلی خاصی هم نیافتاده 30 امتیاز رو براحتی میتونیم جبران کنیم .

و با رون به سمت سرسرا حرکت کردند .

دلارام بعد از اینکه کمی آرامتر شد به دیر گریفندور خیره شد و گفت :
- اوه ! اینجا چقد قشنگه . شومینه ، مبل راحتی ، یه فضای راحت اینجا فوق العاده است .
- آره همینطوره منم روز اولی که اومدم یه همچین واکنشی داشتم ، نظرت چیه یه دور توی هاگوارتز بزنیم ؟
- آه منم خیلی دوست دارم هاگوارتز رو ببینم
و دست در دست یکدیگر به سمت محوطه بیرون هاگوارتز حرکت کردند .

- اینجا راهرو های اصلی هاگوارتزه که تغییر مسیر میدن و میتونه با اونجا به هرجایی از هاگوارتز که میخوای بری .
این تابلو ها هم اکثرا جادوگرای بزرگی هستن که بعد از مرگشون از اونا تابلویی در اینجا نصب شده . تابلوی محافظ دیر گریفندور هم که دیدی اسمش بانوی چاقه .

بعد از رسیدن به محوطه بیرونی قلعه هرمیون گفت :
- این کلبه ، کلبه ی هاگرید نگهبان هاگوارتزه ، اون یه نیمه غوله ؛ آدم خیلی خوبیه هر وقت کمک نیاز داشتی میتونی روش حساب کنی .
اینجا هم دریاچه هاگوارتزه که توی اون مردمان آبی زندگی می کنن ؛ اونا زبون خیلی عجیبی دارن که در حال حاظر کسی جز پروفسور دامبلدور بزرگ زبون اونا رو بلد نیست ، اون سمت هم جنگل ممنوعه است ، که همونطور که از اسمش معلومه رفتن به اون قدغن هستش توی اون سانتور ها ، مانتیکور ها ، مارها و کلی جانور ناشناخته زندگی میکنن . سعی کن هیچ وقت به سانتور ها نزدیک نشی چون اونا قوانین خاصی دارن که اجازه نمیده انسان ها به قلمرو شون نزدیک بشه .

دلارام گفت :
- راستی من یادم رفت اسمتو بپرسم اسمت چیه ؟
- هرمیون ، هرمیون گرنجر پدر و مادرم ماگلن و در استرالیا زندگی میکنن .

بعد از گشت و گذار در محوطه ی هاگوارتز دلارام و هرمیون به سمت سرسرا حرکت کردند .

- راستی دلارام کلاسای بعد از ظهر دارن تموم میشن دفتر اسنیپ توی طبقه پنچم قرار داره وقتی به طبقه پنجم بری متوجهش میشی ؛ امیدوارم مجازات سنگینی برات انتخاب نکرده باشه .
و بعد ، با یکدیگر خداحافظی کردند .


ویرایش شده توسط فیلیوس فلیت‌ویک در تاریخ ۱۳۹۷/۹/۸ ۱۲:۴۲:۲۲


دنیای جادو و قدرت برتر
پیام زده شده در: ۰:۵۴ یکشنبه ۴ آذر ۱۳۹۷
#17
خب خب خب خب .....
بالاخره تایپ فن فیکشنم تموم شد بزودی
اینجا پستش میکنم
یه خلاصه هم بگم :

تو این فن فیکشن یه سری دانشمند یه سنگ قدرت
که توسط چند جادوگر سپید بنا گذاشته شده بود
تا جادوی تماما سیاه را در خود حفظ کند را فعال میکنند
و باعث آزادی قدرت درون آن میشوند و ...

در ضمن بگم این اتافاقات در سن 40 سالگی هری میافته !



پاسخ به: تا به حال خواب هری پاتری دیدید؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۶:۰۱ شنبه ۳ آذر ۱۳۹۷
#18
من همین دیشب خواب دیدم تو تالار اسرار دارم با {ولدمورت} می جنگم .
البته آخرشم باختم وقتی داشت
می کشتم از خواب پریدم



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۴:۵۱ چهارشنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۷
#19
نام شخصیت : فیلیوس فلیت ویک

گروه : ریونکلاو

چوب دستی : چوب افرا 34 سانت ، مغز : شاخ تک شاخ ، به رنگ بلوط

خصوصیات ظاهری : کوتاه قامت ، سفید مو

خصوصیات اخلاقی : فداکار ، پایبند به اصول ، بسیار احساساتی

زندگینامه :
در 17 اکتبر احتمالا 1886 (25 مهر 1265)، در خانواده ای تمام جادوگر با پیشینه ای مخلوط با اجنه به دنیا آمد، که همین مخلوط بودن اجداد او با گونه ای دیگر از جادوگران باعث شد او کوتاه قد به دنیا آِید. او تحصیلات جادویی خود را در مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوارتز در گروه ریونکلا به پایان رساند و احتمالا چوب جادویی خود را مانند اکثر جادوگران از مغازه الیوندر در کوچه دیاگون خرید. زمان گروه بندیش توسط کلاه گروه بندی، کلاه برای تعیین گروه او بین دو گروه ریونکلا و گریفیندور مردد بود، اما در نهایت او را در گروه ریونکلا جای داد. همانند این اتفاق برای شخصیت مطرح دیگری هم پیش آمده است و او کسی نبود جز مینروا مک گونگال، کلاه برای او هم بین همین دو گروه تردید داشت. اما مینروا در گریفیندور تحصیل کرد و فیلیوس در ریونکلا، اتفاقا هر دوی آنها در یک زمان رییس گروه هایی شدند که در آنها زندگی کرده و درس خوانده بودند.

فیلیوس با بهترین نمرات ممکن مدارک سمج و سطوح عالی جادوگری را دریافت کرد. در بین امتیازاتش، امتیاز درس وردهای جادویی از همه درخشان تر بود و این دلیلی بود که باعث شد او در آینده هم این شاخه از جادو را ادامه داده و استاد تدریس این رشته شود. فیلیوس در درس دفاع در برابر جادوی سیاه هم مهارت خاصی داشت که همین مهارت او باعث شد پس از فارغ التحصیلی اش از هاگوارتز در مسابقه “استاد دوئل” شرکت کند و در آن دوره از مسابقات به مقام قهرمانی برسد. این افتخار دلیل آن شد که فیلیوس مطالعه در زمینه های مختلف جادو را ادامه دهد . او درباره طلسم ها، وردها و دفاع های جادویی مطالعه کرد و خود را برای بازگشت به هاگوارتز آماده کرد اما پیش از بازگشتش برای تدریس به هاگوارتز او تبدیل به جادوگری تمام عیار شده بود. او به هاگوارتز برگشت و در مقام استاد وردهای جادویی کار خود را آغاز کرد و از همان اول کلاس او در طبقه سوم قلعه قرار داشت.

پروفسور فلیت ویک از نظر دیگر اساتید هاگوارتز هم مورد ستایش و احترام بود، کسانی مانند سیوروس اسنیپ و مینروا مک گونگال. همه را دوست می داشت و همیشه با دانش آموزانش با صمیمیت برخورد می کرد. او در دوره های مختلف تاریخ معاصر جادوگران حضوری تاثیر گذار داشت. در جنگ های اول و دوم جادوگران حاضر بود و پس از فوت دامبلدور و تسلط ولدمورت بر هاگوارتز او هم مانند بیشتر اساتید در هاگوارتز ماند تا از خانه قدیمی اش و دانش آموزان خود در مقابل اتفاقات شوم آن زمان محافظت کند.

پروفسور فلیت ویک مهربان و دوست داشتنی، پس از جنگ آخر و شکست مرگخواران به فعالیت خود در هاگوارتز ادامه داد.

تخصص: طلسم ها
دفتر: طبقه هفتم، انتهای برج غربی (ز.آ)
علاقمندی ها: تزئین کردن هاگوارتز با پری های زنده
نوشیدنی: شربت گیلاس با سودا و یخ و نی چتر دار


تایید شد.


ویرایش شده توسط Amir_potterhead در تاریخ ۱۳۹۷/۸/۳۰ ۱۴:۵۷:۳۰
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۷/۸/۳۰ ۱۸:۰۹:۵۴


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۹:۴۶ سه شنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۷
#20
سلام کلاه ریونکلاو و گریفیندور







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.