هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۶:۲۵ پنجشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۷
#11
سلام کلاه گروه بندی م تاییدیمو از کارگاه داستان نویسی گرفتم حالا میخوام بگم که من عاشق دوستانم ام و اغلب دور من دوستغان زیادی وجود دارند. صمیمیت را خیلی دوس دارم و عاشق تجربه کردن همه چیز بدون ترس ام و واقعا شجاعت را سر لوحه کار خودم قرار میدم . و عاشق نوشتن ام.الویتم هم فقط گریفیندور ممنون. چون هیچ گروهی دیگری رو قبول ندارم و فقط گریفیندور. ازت میخوام لطفا منو تو گروه گریفیندور قرار بدی... چون میخوام نقش پروفسور لوپین رو ایفا کنم


ویرایش شده توسط mahan.s در تاریخ ۱۳۹۷/۱۲/۲ ۱۶:۵۹:۰۸

Profesor Rimus John Lupin

اتحاد گریفیندور
قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۱۷:۳۰ چهارشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۷
#12
تصویر شماره ۷

جسد بی جان آقای کراچ تازه تو جنگل ممنوعه پیدا شده بود،رئیس کل به هاگوارتز اومده بود تا جلسه ای در مورد لغو کردن ویا نکردن مسابقه سه قهرمان برگزار کنه. هری داشت میرفت سمت اتاق پروفسور دامبلدور،ناگهان دستی از داخل انبار بیرون امد و هری را به داخل انبار کشید.
هری چشم باز کرد و خودش را در کنار اسنیب دید .پروفسور سوروس اسنیب به نظر از دست هری عصبانی بود، پر.فسور اسنیب یقه هری را گرفت و بر سر اوداد زد و گفت :پاتر ۶ بار ،۶بار از انبار من دزدی شده،و من شک ندارم کار تو و دوستانت هستش شماها من رو نادان فرض کردین.
هری که خیلی ترسیده بود گفت:پروفسور، باور کنید ما این کار را نکرده ایم .
پروفسور اسنیب با لحن تمسخر امیز گفت :حالا میبینیم.
رفت و پس از چند دقیقه با معجون صداقت برگشت.
درواقع میخواست معجون را به خورد هری بدهد که هری مجبور به اعتراف شد.
هری گفت:رون،رون این مواد را میخواست.
اسنیب که صبرش لبریز شده بود گفت:میخواست چه کند پاتر،میخواست چه کند.
هری گفت:رون از این که کرام از هرمیون دعوت کرده بود مراسم برای رقص عصبانی بود،اون میخواست معجون فراموشی بخورد کرام بده تا کرام هرمیون رو فراموش کنه.
اسنیب که خیالش راحت شده بود گفت:پاتر من این کار شما رو شخصا به پروفسور مک گوناگال اطلاع میدم تا خودتون شما رو تنبیه کنه،در ضمن استفاده معجون راست گویی روی دانش آموزان ،ممنوعه و من فقط میخواستم بترسونمت که جواب داد.
و هری را از انبار بیرون انداخت.
هری بعد از بیرون امدن رفت سمت دفتر دامبلدور.


لزومی نداره دیالوگ‌ها به زبان کتابی نوشته بشن. بهتره به زبان محاوره‌ای و عامیانه باشن. یعنی مثلا به جای "باور کنید ما این کار را نکرده‌ایم" بنویس "باور کنین ما این کارو نکردیم!".

تایید شد.

مرحله بعد: گروهبندی


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۷/۱۲/۲ ۰:۲۸:۵۶

Profesor Rimus John Lupin

اتحاد گریفیندور
قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۱۶:۱۳ چهارشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۷
#13
ساعت حدودا ۱۱ صبح بود.
مسابقه سه قهرمان مرحله اولش را گذارنده بود و همه قهرمانان سربلند از ان بیرون امده بودند.
پروفسور اسنیب همه دانش آموزانش را علا رغم میل باطنی شان به سرسرای مدرسه اورده بود و انها را مجبور به نوشتن تکلیف کرده بود.
هری،رون و هرمیون طبق معمول کنار هم نشسته بودند.رون با صدای پایین و پچ پچ گونه از هری پرسید:هری،هنوز معمای تخم طلا رو نتونستی حل کنی؟
هری گفت:نه رون،دیوانه ام کرده نمیدونم چیکار کنم.
پروفسور اسنیب صدای ان هارا شنید و داد زد:ساکت شین اقایان پاتر و ویزلی.
هردو ساکت شدند .ناگهان کاغذ مچاله ای سمت رون انداخته شد . رون سرش را بالا گرفت و کاغذ را باز کرد و دید که کاغذ از طرف جرج برادر بزرگترش ارسال شده.
روی کاغذ نوشته شده بود:رون،عجله کنید اگر اینگونه پیش بروید تمام یار ها برای مراسم رقص تمام میشوند.
رون یاد مراسم افتاد و حسی همچون استرس در دلش پدیدار شد.
رون نگاه به هری کرد و با صدایی ضعیف از او پرسید: هری،تونستی یاری برای خودت پیدا کنی؟
هری گفت:نه از هرکه پرسیدم یا یار داشته ویا قبول نکرده،شاید بخاطر این است که فکر میکنند من تقلب کرده ام.
رون نتوانست خودش را نگهدارد و داد زد:نه هری تو تقلب نکرده ای.
ناگهان پروفسور اسنیب که نعره رون را شنیده بود با کتاب محکم زد فرق سر رون،هری خندید و ضربه ای هم به سر هری زد.
بعد از مدتی رون به هری گفت:شاید بهتره از هرمیون درخواست کنم.
هری گفت: نمیدونم ولی به نظر من که قبول نمیکنه.
رون خواست از هرمیون سوال کند که ناگهان پروفسور اسنیب از یقه او و هری گرفت و انها را از سرسرا پرت کرد بیرون و گفت:به خاطر بی نظمی و حرف زدن بیمورد اقایان پاتر و ویزلی، ۲۰ امتیاز منفی برای گریفیندور.

_________

درود دوست عزیز. داستان خوبی بود ولی باید ابتدا یه تصویر از بین تصاویر کارگاه داستان نویسی انتخاب کنید و شماره یا لینکش رو اول پستتون قرار بدین و درمورد همون تصویر بنویسید.

فعلا تایید نشد!


ویرایش شده توسط mahan.s در تاریخ ۱۳۹۷/۱۲/۱ ۱۶:۱۷:۱۰
ویرایش شده توسط تاتسویا موتویاما در تاریخ ۱۳۹۷/۱۲/۱ ۱۶:۵۲:۴۶

Profesor Rimus John Lupin

اتحاد گریفیندور
قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۲۰:۴۱ سه شنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۷
#14
سلام کلاه گروه بندی من عاشق دوستانم ام و اغلب دور من دوستغان زیادی وجود دارند. صمیمیت را خیلی دوس دارم و عاشق تجربه کردن همه چیز بدون ترس ام و واقعا شجاعت را سر لوحه کار خودم قرار میدم . و عاشق نوشتن ام.الویتم هم فقط گریفیندور ممنون.


ویرایش شده توسط mahan.s در تاریخ ۱۳۹۷/۱۲/۱ ۱۵:۰۵:۴۳

Profesor Rimus John Lupin

اتحاد گریفیندور
قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!

تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.