برای چند لحظه انگار زمان ایستاد.حتی کمد هم صدایی از خودش تولید نمی کرد.سارا مانند فیلم های هندی دستش را روی صورت سرخش گذاشت و اشک در چشمانش حلقه زد.
-چرا؟
سارا درحالیکه صدایش می لرزید این را گفت.
تام که واقعا گیج شده بود.احساس کرد که سارا تعادل روانی ندارد.
-ولی آخه خودت گفتی!
-من گفتم پیانو بزن.من کی گفتم منو بزن؟
-ولی ما که اینجا پیانویی نمی بینم!
این بار سارا بود که به سلامت روانی تام شک کرده بود.
تام که فهمیده بود خراب کرده سعی کرد قضیه را به طور نامحسوسی جمع کند.
-بهت تبریک میگم سارا.تو از امتحان دوم ما هم سربلند بیرون اومدی.
-چه امتحانی؟
-ما توی خانوادمون رسم داریم که وقتی بخوایم برای تازه عروس ها پیانو بزنیم اول باید سیلی ای به صورت او بنوازیم .
سارا وحشت زده به تام نگاه کرد. این دیگر چه رسمی بود؟ سارا حتی نمی توانست فکر کند بقیه ی امتحان ها چه بودند و وقتی به آن فکر کرد، موهای تنش سیخ شد! اما سعی کرد مثبت اندیش باشد. شاید دیگر امتحانی در کار نبود و اگر هم بود، چیز بدی نبود. اما الان مهم تر از همه پیانو زدن تام بود.
-تام، بنواز دیگه!
و به پیانو اشاره کرد. تام تازه فهمید که پیانو چیست!وسیله ای برای نواختن. اما او که بلد نبود بنوازد. او یکی از کلید ها را زد و صدای عجیبی از آن برخاست. سارا او را تشویق کرد اما تام گفت:
- ما نمی نوازیم!
- چرا؟
-چون در حد ما نیست!
- تام خواهش می کنم!
- نه
-لطفا!
-نه
- تام، بزن دیگه!
و سارا بلافاصله فهمید که اشتباه کرد. چون تام حرف او را اشتباه برداشت کرد و دوباره او را زد.
Cause I dont wanna lose you now Im looking right at the other half of me