هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (گبی.دلاکور)



پاسخ به: کلاس «پیشگویی»
پیام زده شده در: ۱۸:۵۲ شنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۰
#11
نمرات جلسه‌ی دوم کلاس پیشگویی


هافلپاف

آرتمیسیا لافکین: 17

آفرین آرتمیس و خسته نباشی.
پستت کمی منو گیج کرد. می‌تونست به شکل قابل فهم‌تری نوشته بشه، خصوصا اگه علائم نگارشی رو بهتر از این رعایت می‌کردی. راستی برای شکلک گذاشتن هم فقط یه دونه‌ش مفهوم رو می‌رسونه و بیشتر از اون فقط ظاهر پستت رو بهم می‌ریزه. و اینکه شکلک رو فقط برای دیالوگ‌هات استفاده کن. پستت، کمی مشکلات نگارشی هم داشت. لازمه که قبل از ارسال پستت، یه دور از روش بخونی و اخر تمام جملات علامت نگارشی‌ای که لازمه رو بذاری.

بریج ونلاک: ۲۰
خوب و کامل و دارک نوشتی بریج. خسته نباشی!
البته، یه کوچولو پیچیده نوشتی و برای فهمیدن یه سری جملات باید دو سه بار می‌خوندمشون. بهتره که از ساده ترین شکل ممکن برای نوشتن پستات استفاده کنی.

جسیکا ترینگ: ۱۷
خسته نباشی جسیکا، کارت خوب بود!
پستت می‌تونست یکم طولانی تر باشه و کمی بیشتر به جزئیات بپردازی و سرسری از همه چیز نگذری. و اینکه یادت نره شکلک فقط توی دیالوگ استفاده می‌شه.

اسلیترین

اسکورپیوس مالفوی: 19 + 1
پستت طنز خیلی خوبی داشت، خصوصا اوایلش! به مرور کمی از این طنز کم شد و پایانش می‌تونست به داستان وصل بشه. اما خب بخاطر اینکه سعی نکردی حتما قضیه‌ی تکلیف داشتن رو وارد پستت کنی یک امتیاز اکسترا می‌گیری.

آلبوس سوروس پاتر: ۱۹ + ۱
سلام علکم آسپ!
پیشرفت خیلی خوبی نسبت به جلسه‌ی قبل داشتی.
اما یه کوچولو انتخاب شکلک‌هات می‌تونه بهتر باشه، و اینکه باید یکم دقیق‌تر می‌گفتی که این قضیه رو خواب دیدی.

دافنه گرینگرس: 17
تعابیری که ازشون استفاده کردی، خیلی جالب بودن. خصوصا اون یکی که با برگه‌‌ی امتحانت داشتی سقوط می‌کردی.
اما پستت، کمی مشکلات نگارشی داشت. لازمه که قبل از ارسال پستت، یه دور از روش بخونی و اخر تمام جملات علامت نگارشی‌ای که لازمه رو بذاری. یا اینکه برای قشنگتر شدن ظاهر پستت، باید از اینتر استفاده کنی و بندهای مختلف رو از هم جدا کنی تا خیلی شلوغ نباشه. راستی، شکلک هم طنز پستت رو بامزه‌تر می‌کنه!
در کل به عنوان اولین پست‌هات، خیلی خوب بود و ازت راضی‌ام.

ریونکلاو

آلنیس اورموند: ۲۰

پست بامزه‌ای بود آلنیس!

آمانو یوکاتا: 19
پستت خیلی خوب و کامل بود آمانو، اما جای مانور بیشتری داشت و یکم زود تموم شد. می‌تونستی از سوژه‌های بیشتری استفاده کنی.

دیزی کران: ۲۰ + 2
دیزی! پستت خیلی خیلی خیلی خوب بود!


گریفیندور

کتی بل: 19
پستت خیلی خوب بود کتی، خصوصا هری با دامن و قر دادنش!
این یه نمره رو، بخاطر تعداد ویرگول‌های زیادت کم کردم. چرا واقعا کتی؟ این همه ویرگول منو یاد یه جاده‌ی صاف و خوب، ولی پر از سرعت‌گیر انداخت و برام عجیب بود واقعا.

لوسی ویزلی: ۲۰
آفرین لوسی!

جیانا ماری: ۱۸
پست خوبی بود جیانا! ولی خب لازمه که هر بار پستت رو قبل از فرستادن چک کنی که مشکلات نگارشی نداشته باشه، و اینکه شکلک رو فقط توی دیالوگ‌ها استفاده کن.


الکساندر ویلیام: ۱۹
پستت بامزه و جالب بود الکس، ولی چرا این‌همه کشدار؟ پیشنهاد من میانه روی توی هر مسئله‌ایه. استفاده از این روش نوشتن، در حد معمول مشکلی نداره، اما پیشنهادم اینه که گاهی هم برای نشون دادن این که طرف داره جیغ می‌زنه از شکلک‌هایی که داریم استفاده کنی.


خسته نباشید بچه‌هااااا! پست‌های این سری هم واقعا خوب بودن و لذت بردم. دمتون گرم!
پ.ن: برای دادن این نمرات، به میزان عضویت جادو آموز در سایت هم توجه شده. برای همین ممکنه کسی که دو سه هفته‌ست عضو سایت شده با کسی که یک ساله عضو سایته نمره‌ی یکسانی گرفته باشن که چون زمان عضویت هم در نظر گرفته شده، عادیه.


گب دراکولا!


پاسخ به: کلاس «ماگل شناسی»
پیام زده شده در: ۲۰:۲۲ پنجشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۰
#12
سلام پروفسور!

۱- چندتا از سبک های موسیقی رو نام ببرید و درموردشون توضیح بدین.

اولین سبک موسیقی‌ای که من ازش خوشم میاد، سبک «فحش و فحش‌کشی‌» هست که شاید بقیه به عنوان دیس و دیس‌بک هم شنیده باشن که اصلا مهم نیست.

در این سبک، خواننده‌هایی که استعدادشون بلد بودن فحش‌های خفنه یک‌هو بی هیچ دلیلی به یه خواننده‌ی دیگه در قالب آهنگ فحش می‌دن. اون خواننده‌هه هم که اصلا با مقوله‌ی «آینه آینه» یا «جواب ابلهان خاموشی‌ست» آشنایی ندارن کلی خودشونو اذیت می‌کنن که فحش‌های بهتر و قشنگ‌تری در زمان کمتر و با سرعت بیشتر به یارو برگردونن.

سبک بعدی، سبک «جوری بخون که هیچکس نفهمه چی می‌گی» هستش. این سبک به این شکله که شما وقتی انتخابش می‌کنی باید با انواع و اقسام روش‌ها سعی کنی خواننده اصلا نفهمه چی می‌گی و همزمان کلی هم فن داشته باشی. روش‌هایی مثل عربده کشی، صدای موزیک پس زمینه‌ بالا و صدای خواننده کم، و از این دست کارها. خواننده‌هایی که در این دسته قرار دارن توی شونزده سالگی شکست عشقی عمیقی خوردن و در همون زمان هم تصمیم گرفتن وارد عرصه‌ی خوانندگی بشن.



۲- موزیک های سابلیمینال چه خواصی دارن که مشنگا زیاد بهشون گوش میدن؟

خب، بعضی از مشنگا زیادی تنبلن و خودشون نمی‌تونن با میل خودشون یه کاری رو انجام بدن و میان از این آهنگا گوش می‌دن که مجبورشون کنه. در واقع می‌شه گفت این آهنگا مثل محرک عمل می‌کنن؛ محرک خواب، محرک بیداری، محرک درس خوندن، محرک آرامش و این‌جور چیزا.



۳- چرا تعداد خواننده های مشنگ عینو باکتری درحال تکثیره؟

چون این خواننده‌ها یه سری دوستان و اطرافیان دارن که می‌خوان اونا رو دست بندازن. به این شکل که توی مهمونی‌های مشنگی و جمع‌های دوستانه به طرف می‌گن یه دهن بخون و وقتی می‌خونه بهش می‌گن وااااای چه صدایی داری تو باید خواننده باشی! و این می‌شه که اینا هم جرئت پیدا می‌کنن و فکر می‌کنن واقعا صداشون خوبه و می‌رن خواننده می‌شن.


گب دراکولا!


پاسخ به: کلاس «جادوی سیاه فوق پیشرفته»
پیام زده شده در: ۲۳:۴۶ سه شنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۰
#13
سلام بر پروفسور راکارو عزیز!


1- چند مورد از عوارض دیگه معجون رو نام ببرید.

با تشکر از پروفسور گرامی، به تِی طفلی‌م آلرژی پیدا کردم و دیگه نمی‌تونم تمیزکاری کنم.

تازه، همه‌ی لکه‌ها هم ازم می‌ترسن و تا می‌رم سمتشون، فرار می‌کنن و اینجوری نمی‌تونم تمیزشون کنم.

تازه بو هم می‌دم. امروز یکی از کنارم رد شد بهم گفت برو دوش بگیر. می‌فهمید پروفسور؟ به من گفت برو دوش بگیر!


2- یک طلسم اختراع کنید و اسم و ویژگی های طلسمتون رو ذکر کنید.


طلسم فوق‌العاده‌ی من، «خونِ تمیز رو پیدا کن» هست!
با استفاده از این طلسم، من می‌تونم خون‌های تمیز رو برای تغذیه‌ی خون‌آشام درونم پیدا کنم. این طلسم به این شکل کار می‌کنه که رگ اشخاص مورد نظر رو می‌زنه و خونشون رو چک می‌کنه. خونی که میزان ویروس و باکتری‌های مضرش در حد صفر باشه پاک تشخیص داده می‌شه و مثل شیر، از شخصی که فرضا گاو هست دوشیده می‌شه! این طلسم می‌تونه در محدوده‌ی وسیعی کار کنه و همزمان خون پنج نفر رو چک کنه! تازه، به شکل اتومات بدن‌هایی که خونشون پاک نبوده رو می‌ده به نجینی. و چون من طراحی‌ش کردم، نمی‌ذاره حتی یک قطره خون توی محل باقی بمونه و همش رو پاک می‌کنه!

3-توهم هایی که می‌بینید رو شرح بدین.

همه‌چی به شکل تِی‌ها و وایتکس‌های قرمز و به رنگ خون بود... وقتی وایتکس رو روی چیزی که می‌خواستم می‌ریختم به جای سفید شدن قرمز می‌شد. نمی‌تونستم هیچ جا رو تمیز کنم!

اون وسط لرد سیاه رو می‌دیدم که داره نوشیدنی خونی می‌زنه... هکتور و بلاتریکس و لینی با هم مهربون بودن و با لبخند به مردم چاقو می‌زدن. تازه توی توهماتم دیدم که شما به جای چاقو، بادکنک توی دستتونه و کلاس شفا بخشی جادویی رو درس می‌دید...


گب دراکولا!


پاسخ به: کلاس «پیشگویی»
پیام زده شده در: ۲۲:۳۹ شنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۰
#14
جلسه‌ی دوم کلاس پیشگویی


وقتی گابریل وارد کلاس شد، جمعی از جادوآموزهایی را دید که مشخصا از تمیزکاری‌های شب قبل - که گابریل مجبورشان کرده بود برای کسب نمره انجام بدهند - حتی نمی‌توانستند چشم‌هایشان را هم باز نگه دارند.


گابریل نفس عمیقی کشید و با تِی رو میز کوبید.
- عزیزانم!

جادوآموزهای بخت برگشته هم انگار که برق گرفته باشدشان، از خواب پریدند.

- شواهدی وجود داره که می‌گه خواب‌های ما می‌تونن نشانی از اتفاقات آینده توی خودشون داشته باشن. برای مثال شما توی خواب اشخاصی رو می‌بینید که در آینده قراره توی زندگی شما باشن و وارد سرنوشتتون بشن. اصلا هم مهم نیست که صحت این موضوع تایید شده یا نه.

جرمی دستش را بلند کرد.
- این موضوع راجع به وقت‌هایی که خواب می‌بینیم سوار کاهو شدیم و داریم بهش گوشت خرگوش می‌دیم و یه تسترال داره اون پایین توی ساحل آفتاب می‌گیره و با تفنگ به سمتمون شلیک می‌کنه هم صدق می‌کنه؟
- بر همین اساس، من می‌خوام براتون تعریف کنم که چند وقت پیش چه خوابی دیدم.

البته که گابریل جرمی را نادیده گرفت.

- توی خوابم دیدم که دارم با تِی در دست راست با لشکری از لکه‌های سیاه و بد شکل می‌جنگم و کم کم دارم شکست می‌خورم، که یکهو بارانی از جنس شوینده‌های قوی بر سر همه می‌ریزه و جامعه به شکل کلی تطهیر می‌شه. بعدا فهمیدم که این خواب یک پیشگویی بود.
- از کجا اینو فهمیدید؟
- از اونجا که روز بعد روی همه با شیلنگ شوینده پاشیدم.

جادو آموزها کمی شک داشتند که این هم مثل جلسه‌ی قبل، تلاشی برای به زور عملی کردن پیشگویی‌ نباشد، ولی مسلما حوصله‌ی مخالفت، و سپس فرستاده شدن به حمام را نداشتند؛ پس به شدت خودشان را مشتاق نشان داده و سکوت کردند.

- حالا، من ازتون می‌خوام خوب به گذشته‌تون فکر کنید. به خواب‌هایی که دیدید، و خواب‌هایی که بعدا مشخص شده پیشگویی بودن و به هر شکلی "تعبیر" شدن. تکلیف شما اینه که خاطره‌ی یکی از این خواب‌ها و نحوه‌ی تعبیر شدنش در آینده رو برام بنویسید! حالا هم کلاس تمومه، می‌تونید برید!

جادو آموزها به شدت خوشحال بودند که کلاسشان به این زودی به پایان رسیده بود، اما وقتی گابریل را شیلنگ به دست در مسیر خروج از کلاس دیدند، آرزو کردند که کاش این درس را حذف می‌کردند.


پ.ن: لطفا تکالیفتون رو در قالب رول ارسال کنید. همچنین، هر سوالی که درباره‌ی تکلیف داشتید می‌تونید از من سوال بپرسید.


گب دراکولا!


پاسخ به: کلاس «پیشگویی»
پیام زده شده در: ۱۵:۴۵ جمعه ۱۵ مرداد ۱۴۰۰
#15
نمرات جلسه‌ی اول کلاس پیشگویی




اسلیترین

آلبوس سوروس پاتر: 20
پستت خیلی خوب و بامزه بود آسپ، و توصیفات و دیالوگ‌هات هم قشنگ بودن. خسته نباشی!

دراکو مالفوی: ۱۹
با شخصیتت همخوانی داشت، و در کل خوب بود دراکو!
اما می‌تونست بهتر هم باشه، و کمی سریع از روی سوژه‌ها پریدی.
خسته نباشی!


ریونکلا


آلنیس اورموند: 20
پست قشنگی بود. خسته نباشی!

آلانیس شپلی: ۱۶
به نظر من اگه ایده‌ی اول که ابری شدن هوا بود رو دنبال می‌کردی پستت خیلی قوی و قشنگ‌تر می‌شد. مثلا می‌تونستی بری توی بلندترین نقطه‌ی زمین و با آسمون صحبت کنی و ... . ایده‌ای که اجرایی کردی و نوشتی تا حدودی ساده بود و سریع هم تموم شد.

رابرت هیلیارد: ۱۸
خوب نوشته بودی رابرت، ولی من یکم گناه دارم. وایتکسامو نریزید زمین.
پستت از لحاظ طنز خوب بود، اما ایده‌ی پیشگویی‌هات کم کم ضعیف از آب در اومد.
خسته نباشی.

جرمی استرتون: ۲۰
هر چند من واقعا بی‌گناهم و کاری با پلاکس نکردم ()، ولی کاری که تو با قاقارو کردی خیلی باحال‌تر بود!


دیزی کران: 19 + 1
دیزی! داستانت واقعا خلاقانه و بامزه بود و ازش لذت بردم. یک نمره بخاطر اشکالاتی که توی رعایت علائم نگارشی ( مثلا نداشتن علامت در پایان جمله) و همچنین غلط‌های املایی (مثلا «بزارید» غلطه و «بذارید» درسته) ازت کم شد. از طرفی هم با توجه به داستان جالبت یک امتیاز تشویقی بهت داده شده. توی کلاس‌های بعدی هم منتظرت هستم!


آمانو یوکاتا: 18
ایده‌ت و نحوه‌ی عملی کردنش خیلی خوب بود آمانو، ولی یه جورایی خیلی کوتاه بود و جای مانور بیشتری داشت. می‌تونستی پایانش رو مفصل‌تر بنویسی و توضیحات بیشتری بدی، چون من وقتی به پایان پستت رسیدم انتظار داشتم که هنوز هم ادامه داشته باشه.
خسته نباشی!


گریفیندور

لاوندر براون: ۲۰
خسته نباشی لاوندر! تو هم تا حدودی برای طرح ایده‌ی پیشگویی‌هات ضعیف عمل کردی ولی از اونجایی که بقیه‌ی موارد به خوبی رعایت شده بود می‌شد ازش چشم‌پوشی کرد.

لوسی ویزلی: ۲۰
طنز پستت خیلی خوب بود لوسی، آفرین!

الکس وندزبری: ۱۹
با اینکه از لحاظ ایده کمی ضعیف عمل کردی، ولی با توجه به زمان عضویتت در کل خیلی خوب می‌نویسی الکس!

اما ونیتی: 20
خسته نباشی اما، واقعا پست قشنگی بود!

کتی بل: ۱۹
داستان قشنگی بود کتی، و استفاده‌ت از قاقارو هم بامزه بود!
اما وقتی داشتی راجع به عملی کردن پیشگویی‌ت حرف می‌زدی من کمی گیج شدم و مجبور شدم دو سه بار بخونم تا متوجه منظورت بشم. می‌تونستی کمی توضیحاتت رو بیشتر و واضح‌تر بنویسی که این مشکل پیش نیاد، اما در کل خسته نباشی!


هافلپاف

جسیکا ترینگ: ۱۹
خسته نباشی جسیکا، بامزه بود!
فقط توی استفاده از شکلک اشتباهاتی کرده بودی، مثلا لازمه که بدونی استفاده از شکلک فقط توی دیالوگ هاست، از طرفی وقتی آخر جمله شکلک می‌ذاری باید علامت نگارشی هم رعایت بشه و شکلک کافی نیست.


پ.ن: برای دادن این نمرات، به میزان عضویت جادو آموز در سایت هم توجه شده. برای همین ممکنه کسی که دو سه هفته‌ست عضو سایت شده با کسی که یک ساله عضو سایته نمره‌ی یکسانی گرفته باشن که چون زمان عضویت هم در نظر گرفته شده، عادیه.


گب دراکولا!


پاسخ به: برج وحشت!
پیام زده شده در: ۱۰:۲۰ سه شنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۰
#16
سالازار اصلا از وضعیت موجود خوشش نمی‌آمد. کل زندگی‌اش تلاش کرده بود که اربابی بی همتا باشد و همه او را ستایش کنند، اما حالا از گوشه گوشه‌ی یک خانه ارباب‌های مختلف بیرون می‌زد و پیروانش خیلی کم شده بودند.
- وقتشه یه بلای آسمانی بر سرتون نازل کنم! یه بلایی که دمار از روزگار تک‌تکتون در بیاره!


اما از آن جایی که باز هم کسی حرفش را جدی نگرفت، عصبانیتش بیشتر و بیشتر شد؛ آن قدر بیشتر که باعث شد چوبدستی‌اش را تکان بدهد و ورد عجیبی را بخواند.

برای چند لحظه سکوت توی خانه‌ی ریدل‌ها حاکم شد و همه با ترس به سالازار اسلیترین زل زدند.

اما هیچ اتفاق جدیدی نیفتاده بود.
سکوت خانه‌ی ریدل‌ها هم، با صدای خنده‌ی یک مرگخوار شکست.

- آخه این دیگه چه سالازاریه که اصلا بلد نیست یه ورد ساده بخونه!
- این همه سر و صدا و سیاه بازی، تهشم طلسم‌هاش کار نمی‌کنن.
- ایوا، می‌شه این یکی‌رم بخوری؟ تمیز نمی‌شه!
- نه. میل ندارم.

سکوتی که این بار در اثر جمله‌ی ایوا خانه‌ی ریدل‌ها را در بر گرفت، حتی ساکت‌تر از قبلی هم بود.

- خب... من هم دیگه حوصله‌ی تمیز کردن ندارم. ولش کن.

و ساکت‌تر.

- خوابم نمیاد. بیایم بریم بازی کنیم!
- سدریک؟ ...


گب دراکولا!


پاسخ به: کلاس «جادوی سیاه فوق پیشرفته»
پیام زده شده در: ۰:۱۱ سه شنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۰
#17
سلام پروفسور!

1. مزایا و معایب این طلسم رو نام ببرید؛هر چه قدر خلاقانه تر بهتر.(چهار نمره) یه خاطره کوتاه از اینکه خودتون از طلسم استفاده کردین رو شرح بدین.تاکیید می کنم که شرح بدین!(چهار نمره)



مزایا:

۱. این طلسم می‌تونه باعث بشه که ما وقتی از کسی خوشمون نمیاد و نمی‌خوام سر به تنش باشه، به سمتش چاقو پرت کنیم و قایم شیم. بعد از سی و هشت ساعت که پیدامون می‌کنن اثرات طلسم از بین رفته و دیگه هیچ مدرکی علیه‌مون نیست.

۲. دستمون به خون کسی آلوده نمی‌شه. ( هم به معنای آلودگی دست و هم به معنای کشتن )
تازه چاقوهامون هم خط و خش بر نمی‌دارن و صحیح و سالم می‌تونیم از خرخره‌ی طرف برشون داریم.

۳. در طی ۳۸ ساعت صدای شخص در نمیاد و اذیتمون نمی‌کنه چون خرخره‌ش رو شکافتیم.

۴. باعث کم شدن جمعیت کره‌ی زمین نمی‌شیم.


معایب:

۱. فقط ۳۸ ساعت ماندگاری داره.



من شخصا همین دیروز یکی از جادوآموزها رو که داشت تخمه می‌خورد و پوستش رو روی زمین می‌نداخت زندانی کردم و چند تا از این چاقوها رو به سمتش پرتاب کردم؛ لذت قابل وصفی بود.
آثار جرم هم بعد از ۳۸ ساعت از بین رفت و هیچکس هیچی نفهمید. البته نه اینکه یارو رو آزاد کرده باشم ها، نه. منتظرم کلاس تموم بشه تا دوباره با چاقوهای گوگولیم برم سراغش!


2. چه بر سر جادو آموز پررو اومد؟ سی هشت ساعت عذاب جادو آموز رو به صورت گزارش، شرح بدین. تاکید می کنم به صورت گزارش نه رول!(دو نمره)


جادوآموز پررو همینجوری خرخر می‌کنه، همینجوری بال بال می‌زنه و هیچ کاری نمی‌تونه برای نجات خودش بکنه.

بعدش می‌ره مدیریت مدرسه که بگه چی شده و چه بلایی سرش اومده، ولی صداش در نمیاد.

بستری‌ش می‌کنن توی بیمارستان و درمانگر میارن بالاسرش، ولی هیچکس نمی‌تونه کاری بکنه چون چیزی قابل دیدن نیست و همه فکر می‌کنن داره ادا در میاره و با تیپا پرتش می‌کنن بیرون.

بعدش روی تختش دراز کشیده و همزمان داره بال بال می‌زنه که پیتر و الکس با کمپوت میان دیدنش و اون از رفتارش خجالت می‌کشه.
پیتر و الکس هم که خوب خجالتش می‌دن، می‌شینن کنارش و کمپوت‌ها رو می‌خورن و کلی مسخره‌ش می‌کنن.

پروفسور راکارو هم با جمعی از جادوآموزها میاد تا اونو به همه نشون بده و درسش رو تکمیل کنه، اونا هم بهش می‌خندن و کلا سوژه‌ی خاص و عام می‌شه.

در پایان ۳۸ ساعت تازه داره حالش بهتر می‌شه که یکهو پروفسور راکارو پیداش می‌شه و دوباره بهش چاقو می‌زنه. مدرک موثقی از مکنونات قلبی و مقاصد ایشان برای انجام این عمل در دست نیست.


گب دراکولا!


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۲۰:۵۹ شنبه ۹ مرداد ۱۴۰۰
#18
پیتر دوباره و دوباره نفس عمیق کشید. او شهردار لندن بود. او باید حفظ ظاهر می‌کرد. او باید چراغ راه این جادو آموزان بی‌گناه می‌شد...
- کارمون تمومه! ما قراره سلاخی بشیم! دیگه فردا رو نمی‌بینیم! دیگه نمی‌تونم از همه زیر میزی بگیرم و پولدار بشم! دیگه تموم شد!
- آقای جونز به خودتون مسلط باشید.
- من قول می‌دم همه چی درست بشه، گریه نکنید.
- ولی چطور؟ اصغر سیبیلو خطرناک‌ترین مجرم دنیای جادوگریه. حتما می‌خواد تک‌تکمون رو بخوره... و ما سرنوشتمون گیر کردن لای سیبیلاشه...
- به نظر من باید بیفتیم دنبالش و دستگیرش کنیم.
- و بعد بکشیمش.
- ولی من فکر می‌کنم باید بهش محبت کنیم... بهش کمک کنیم تا اصغر سیبیلوی جدیدی بشه و فرد مفیدی باشه!
-
- تنها راه موجود اینه که اجازه‌ی استفاده از طلسم‌های ممنوعه رو بهمون بدید و بعد بذارید بیفتیم دنبالش.
- واقعا نیازی به این حجم از خشونت هست؟

جادو آموزهای گروه های مختلف، نظرهای مختلفی هم داشتند و برای همین نمی‌توانستند به یک راه حل مشترک برسند.

کم کم داشت بحث بینشان بالا می‌گرفت، که تری بوت به عنوان یک جادوآموز ریونکلاوی جلو آمد؛ وقت آن بود که از هوش سرشارش استفاده کند و باعث سربلندی گروهش باشد.
- اگه قرار بود بمیریم، تا حالا مرده بودیم. ولی انگار این اصغر سیبیلو قصد کشتنمون رو نداره و گروگانمون گرفته...
- ولی به نظر من در هر صورت قراره بمیریم.
- گروگان‌گیرا حتما یه دلیلی دارن که آدما رو گروگان می‌گیرن.
- شاید باید پیداش کنیم و بپرسیم ازمون چی می‌خواد!


گب دراکولا!


پاسخ به: کلاس «ماگل شناسی»
پیام زده شده در: ۱۵:۰۸ جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰
#19
1_وارد شبکه‌های مجازی بشین و تعریف کنین که مشنگا توشون چیکار می‌کنن. توضیح اضافه‌ای نمیدم تا با ذهن باز جواب بدین. هرچی خلاقانه‌تر و تمسخرآمیز تر و بامزه‌تر، امتیاز بیشتر.

پروفسور، خیلی تجربه‌ی عجیبی بود!
واقعا نمی‌دونم چرا مشنگ‌ها انقدر به خودشون سخت می‌گیرن، وقتی همه‌ی کارها رو خیلی راحت می‌تونن انجام بدن. مثلا توی یکی از این شبکه‌ها، با هم تماس می‌گرفتن تا همدیگه رو از روی صفحه‌ ببینن، یا فقط صدای همدیگه رو بشنون، یا با هم از طریق نوعی نامه‌نویسی کوتاه ارتباط برقرار می‌کردن! اونم وقتی که خیلی راحت می‌تونن آپارات کنن و برن پیش همدیگه!

یا مثلا، توی یکی از شبکه‌های مجازی‌شون، از غذایی که دارن می‌خورن عکس می‌گیرن و می‌ذارنش یه جایی که همه بتونن ببینن... آخه کدوم آدم عاقلی این کار رو می‌کنه که اینا می‌کنن؟ کی براش مهمه که فلانی چی می‌خوره؟

پروفسور، شاید باورتون نشه ولی مشنگ‌ها واسه هر کسی که بیشتر از بیست نفر بشناسنش فن‌پیج می‌زنن و از لباسی که می‌پوشه تا نوع چایی‌ای که می‌خوره رو بررسی می‌کنن و قربون‌صدقه‌ی مدل دست توی دماغ کردنشون می‌رن! اونم در حالی که شخص مورد نظر اصلا نمی‌شناسدشون و شاید هیچوقت توی زندگی‌شون از نزدیک همدیگه رو نبینن.


تازه، دیشب اصلا نخوابیدم و تا صبح در حال خوندن دعوای کامنتی پایین یه پست بودم. ‌‌‌مشنگ ها به جای اینکه با کسی که باهاش مشکل دارن رو در رو و در نبرد تن به تن دوئل کنن، ترجیح می‌دن زیر ‌‌پست‌های همدیگه با هم دعوا کنن و به هم فحش بدن. که خیلی عجیبه.

در کل، می‌تونیم این نتیجه رو بگیریم که مشنگ‌ها همه‌ی کارها رو به روش سخت انجام می‌دن، در حالی که می‌تونن خیلی راحت‌تر و کم‌هزینه‌تر از پسشون بر بیان.

2- اصلاً با چه روشی وارد شدین؟ می‌تونین فضای داخل گوشی رو فیزیکی تصور کنین که اینجوری جواباتون بامزه‌تر هم میشن.

پروفسور، گوشی‌ای که به من دادید خیلی تنبل بود و به محض اینکه حمومش کردم خوابید و دیگه بیدار نشد.

واسه همین، مجبور شدم به جای اینکه خودم وارد این شبکه‌ها بشم، شبکه‌ها رو از توی گوشی بکشم بیرون. راستش خیلی سخت بود و همش مقاومت می‌کردن، ولی بالاخره تونستم روح گوشی رو با انواع طلسم‌ها احضار کنم و اینجوری بتونم با این شبکه‌ها آشنا بشم و تکلیفم رو انجام بدم.


گب دراکولا!


پاسخ به: وزارتخانه سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۵:۴۷ یکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰
#20
- خب چرا در اختیارمون نمی‌ذاری؟
- لینی، درسته بارها تلاش کردم بفهمم چه مزه‌ای هستی، ولی مهم اینه که نخوردمت! چرا داری ازم انتقام می‌گیری؟

لینی دو نقشه‌ی مربوطه را پشتش قایم کرد که البته زیاد هم در قایم کردنشان موفق نبود.
- چون که من هم مطالبات خودم رو دارم، ولی تا وقتی که کارتون پیش من گیر نباشه، نمی‌تونم بهشون برسم.

اگر در حالت عادی بودند، مسلما لینی تا الان تبدیل به یکی از معجون‌های هکتور یا اساس و بنیان شوینده‌ی جدید گابریل شده بود... اما او الان چیزهایی داشت که مرگخوارها واقعا لازمش داشتند تا از وزارتخانه بیرونشان نکنند؛ برای همین باید به خواسته‌های او توجه می‌کردند.

- خب... حالا این مطالباتت چیا هستن؟

لینی نگاه شیطانی‌اش را به تک تک مرگخوارانی که روزی اذیتش کرده بودند یا احتمال داشت روزی اذیتش کنند یا کلا ازشان خوشش نمی‌آمد، دوخت.

- در اولین قدم، هکتور دیگه نباید معجون درست کنه!



گب دراکولا!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.