هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۱۳:۰۸ سه شنبه ۷ آبان ۱۳۹۸
#11
تصویر شماره 5

با چهره ای عاری از هرگونه احساس خاصی، در سرسرای بزرگ هاگوارتز ایستاده بود و منتظر بود نامش را از روی لیست بخوانند. بدون هیچگونه علائم ترس و استرس به اطرافش نگاه میکرد و سوت میزد.
تا اینکه بالاخره نوبتش رسید. آرام آرام رفت و روی صندلی نشست، پیرزنی کلاه کهنه و چروکیده را محکم روی سرش گذاشت.
-آخ! این کلاهه سایزش بزرگه، تا کمرم اومده!
صدای خنده های ریز از گوشه کنار سالن به گوش میرسید.
-پس که میخوای تو اسلیترین بیفتی؟
با این حرف کلاه هزاران فکر به صورت هم زمان بر سرش آوار شدند. البته مهم نبود، نباید بد به دلش راه میداد، او یک اصیل زاده بود و صد در صد در اسلیترین میفتاد، نیازی به ترسیدن نبود. فقط کافی بود اولین حرفی که کلاه میگوید را بشنود تا مشخص شود در کدام گروه میفتد، حتما اولین حرف الف ...

-ر...!

دیگر ادامه ی حرف کلاه را نشنید، فقط در خیالات ترسناکش فرو رفت، به یاد لحظه ی قبل از سوار شدن در قطار هاگوارتز افتاد.

-بیا بغلم پسرم...
پدرش این را گفت و محکم در آغوشش کشید.
-بابا، اگه تو اسلیترین نیفتم چی؟
پدرش محکم تر بغلش کرد و گفت:
-باید بیفتی پسرم!
لرزش خفیفی را در بدنش احساس کرد.
مگر میشد او در اسلیترین نیفتد؟ شاید کلاه گفته بود (( روزت اسلیترینی!)) یا اینگه ((ریونکلاوی نیستی، برو اسلیترین!)).

اما نباید خودش را گول میزد، کلاه به علاقه پدرش توجه نکرده بود، به علاقه خودش توجه کرده بود.
مهم نبود که همه خانواده اش در اسلیترین گروه بندی شده اند، مهم این بود که خودش چه میخواست.
از روی صندلی بلند شد و با همان نگاه شجاعانه به سمت میز ریونکلاو رفت.


خوب بود. فقط بهتره بعد از دیالوگا و قبل از آوردن توصیف، اینتر بزنی.

تایید شد!

مرحله بعد: کلاه گروهبندی


ویرایش شده توسط سو لى در تاریخ ۱۳۹۸/۸/۸ ۲۳:۰۷:۳۲






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.