هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۸:۴۸ دوشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۹
#11

با صدای باز شدن در هری نگاهی به آن طرف اتاق انداخت و با دیدن دابی ، جن خونگی ای که پارسال آزادش کرده بود متعحب شد . دابی با اشتیاقی که در صداش مشهود بود فریاد زد :
_ هری پاترررر


هری با نگاهی که ترس وکمی تعجب در آن آمیخته بود به پشت سر دابی نگاه کرد. دابی که متوجه نگاه او شده بود گفت :
_ هری پاتر نباید نگران باشه ! دابی حواسش بود که چه زمانی بیاد که ماگل ها خونه نباشن !

بعد هم با خوشحالی به طرف هری که روی تخت نشسته بود دوید.
هری نفس راحتی کشید و از کنار تختش چند کاغذ و یک خودکار -وسیله ای که ماگل ها برای نوشتن از اون استفاده میکنند - برداشت و روی یکی از کاغذ ها نوشت :
" سلام دابی چی تورو کشونده اینجا ؟ "

چهره ی شاداب دابی یکباره غمگین شد و گفت :
_ دابی کاری کرده قربان ؟ هری پاتر اونقدر از دست دابی ناراحته که نمیخواد حتی باهاش حرف بزنه ؟

هری با عجله روی کاغذ نوشت :
" نه نه موضوع این نیست - صبر کن ببینم چرا به من میگی قربان؟ دابی تو یه جن آزاده ای ! "
_ هری پاتر دابی رو آزاد کرد. دابی خوشحال میشه که از این لفظ برای هری پاتر استفاده کنه.

و بعد با صدایی که از خوشحالی نازک شده بود ادامه داد :
_ قربان چند روز دیگه باید به هاگوارتز برگردید و دابی اومده اینجا تا بهتون بگه که از امسال به بعد دابی قراره تو هاگوارتز کار کنه تا پیش هری پاتر و دوستاش باشه

هری به قفس خالی هدویگ نگاهی انداخت . او برای پروفسور دامبلدور نامه ای فرستاده بود اما جغدش برای اوردن جواب هنوز برنگشته بود . لبخند تلخی زد و کاغذ رو برگردوند و نوشت :
+ خیلی خوشحالم که کاری رو که میخوای قراره انجام بدی دابی :) اما متاسفانه فکر نکنم بتونم امسال به هاگوارتز برگردم .

دابی بعد از دیدن یادداشت هری آشفته شد . حرف نزدن هری از یک طرف و این حرفش از طرفی دیگر او را نگران کرد. اتاقش را برانداز کرد و با دیدن میله های پنجره سراسیمه گفت :
_ ماگل ها برای هری پاتر دردسر درست کرده اند؟‌

هری رد نگاه دابی را دنبال کرد و ادامه داد :
+ نه دابی این از پارسال مونده . میدونی چرا به جای حرف زدن دارم با نوشتن جوابتو میدم؟ چند روز پیش یه اتفاق ناگهانی افتاد و من از ترس زبونم بند اومد و تا الان هنوز خوب نشده .

هری مکثی کرد و یاد اتفاقی که افتاده یود و اصلا هم ناگهانی نبود فکر کرد : پسر خاله ی ترسو و بدجنسش برای تلافی اتفاق سال قبل کلی برنامه ریخته بود و درست چند روز مانده به برگشت هری ، موقعی که خواب بود زهرش را ریخته بود ‌. و چیزی که اصلا تعجب آور نبود واکنش خاله و شوهر خاله اش بود ؛ با گفتن جمله ی چند روز دیگه خوب میشه ازش گذشتند .

هری روی کاغذ ادامه ی حرفش را نوشت :
+ من دیروط برای پروفسور دامبلدور نامه نوشتم ولی هنوز جوابم رو نداده . نمیتونم به دوستام بگم که نگرانشون کنم و همونطور که میدونی دابی ، یه سری از درسای مهم هاگوارتز نیاز دارن یه صبحت کردن.

دابی با گریه و فریاد گفت : اون ماگل های بدجنس * هق هق* دابی حسابشونو میرسه . دابی نمیذاره هری پاتر تو این خونه بمونه ..

هری با عجله چیزی روی کاغذ نوشت و اون رو جلوی صورت دابی گرفت تا بخونه :
+ دابی لطفا اروم باش . قرار نیست برای همیشه بر نگردم اصلا شاید پروفسور دامبلدور بتونه کاری کنه. بیا باهم کمی از خوراکی هایی که از دست دادلی قایم کرده ام رو بخوریم و بهش فکر نکنیم باشه ؟

و بعد از زیر تخت چند تا شکلات بیرون آورد ، سعی کرد خودش رو با حرفایی که به دابی زده قانع کنه و اضطراب توی دلش دو بخوابونه . بعد هم با لبخند به دابی شکلات تعارف کرد .

راستش اولش که این ایده به سرم رسید خیلی هیجان انگیز به نظرم اومد ولی نمیدونم چرا نتونستم زیاد گسترشش بدم و اینجوری شد !امیدوارم حداقل زیاد حوصله سربر نشده باشه :( تصویر کوچک شده


خیلی خوب بود.
قبلا شناسه داشتی؟ اگر شناسه داشتی نیازی به گروهبندی نیست و یک سره میتونی بری برای معرفی شخصیت. فقط قبلش با یک بلیت، اطلاع بده که قبلا شناسه داشتی. در غیر این صورت هم که...

تایید شد.

مرحله بعد: گروهبندی


ویرایش شده توسط فنریر گری‌بک در تاریخ ۱۳۹۹/۱/۲۵ ۱۸:۴۵:۴۰

You are born to be real, not perfect






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.