هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: کارگاه ساخت ورد جادویی
پیام زده شده در: ۲۲:۲۷ دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹
#11
نام ورد: جغدینوروموس
حرکت چوب دستی: ^ (در آخر باید به سمت چشمت بگیریش)
کاربرد: شب وقتی خیلی خوابت میاد، خواب رو ازت دور میکنه.
پی نوشت: فقط کسایی می تونن ازش استفاده کنن که دارن از خواب تلف می شن!


تو قلبت نگهش دار


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۰۰ دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹
#12
سلام:)
درخواست نقد پست برج وحشت رو دارم
شماره 179


تو قلبت نگهش دار


پاسخ به: برج وحشت!
پیام زده شده در: ۲۱:۵۴ دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹
#13
رکسان که در حال جویدن ناخن هایش بود، گفت:
_ صدای چی بود؟

بلا که از دست رکسان کلافه شده بود، نگاهی عاقل اندر سفیه به او انداخت.
_ احمق. حتما صدای پرنده ای چیزیه.

اما رکسان هنوز ناخن هایش را می جوید. بلا می خواست راهش را ادامه دهد که دوباره همان صدا آمد، اما این بار بلند تر بود.
رکسان که عقب عقب می رفت، گفت:
_ دیدی؟ دیدی گفتم؟ مطمئنم یه چیزی اون جاست. نکنه... نکنه یه...
_ هی، به جای این کارا بگرد زود تر چوب دستیمو پیدا کن.

بلا خودش هم کمی می ترسید زیرا هنوز چوب دستی اش را پیدا نکرده بود. رکسان و بلا کمی عقب رفتند. بلا به اطرافش نگاه می کرد و امیدوار بود زودتر چوبدستی اش را پیدا کند. باز هم صدایی به گوش رسید و یک فریاد که از دهان رکسان بیرون آمد. ناگهان رکسان عقب رفت و حس کرد دارد میفتد و بلا را گرفت و با هم دوباره به داخل قبر سقوط کردند.
_ ابله دوباره افتادیم این تو


تو قلبت نگهش دار


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۲۱:۲۳ دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹
#14
کجا؟
دستشویی دخترونه طبقه سوم


تو قلبت نگهش دار


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۲:۳۶ دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۹
#15
کٍی؟
شب کریسمس


تو قلبت نگهش دار


پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۱۸:۴۸ یکشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۹
#16
بلا لبهایش را جمع و چشمانش را نازک کرد، بعد سرش را بلند کرد و گفت:
_ لوسیوس؟
_ چیه؟ چرا اینطوری به من نگاه میکنی؟
_ خوب تو بهترین گزینه ای.
_ نه نه بلا. خب... من... من...
_ تو چی لوسیوس؟
_ یه فکر بهتر دارم.

لوسیوس که لب هایش را جمع کرده و به دنبال یک راه دیگر بود گفت:
_ اوه خوب از جمجمه ی یه حیوون استفاده می کنیم. حتم دارم که جمجمه ی این میمونا خیلی شبیه به جمجمه ی یکی مثل فنریره.
_ خوب آره، شاید. البته من انتظار داشتم که با افتخار جمجه تو تقدیم ارباب کنی.
_ البته که این کارو میکردم اگه دراکو جادوگر قابلی شده بود.
_ بهونه نیار. این بار اشکالی نداره اما اگه ارباب بفهمه به جای جمجمه ی یکی از مرگ خوارا داره توی جمجمه ی یه میمون آب می خوره، عواقبش مال خودته، فهمیدی؟

لوسیوس که متوجه نشده بود کی نفسش را حبس کرده، آن را بیرون داد و آهی از سر آسودگی کشید.
_ البته بلا.

و لبخند اطمینان بخشی زد.
بلاتریکس چشمانش را به لوسیوس دوخت و گفت:
_ و شکار میمون هم به عهده ی خودت.


ویرایش شده توسط مگان جونز در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۷ ۲۰:۰۸:۱۹

تو قلبت نگهش دار


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۸:۰۸ یکشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۹
#17
با کی؟
دامبلدور


تو قلبت نگهش دار


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۱:۴۱ جمعه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۹
#18
نام: مگان جونز

جنسیت: دختر

گروه: هافلپاف

نژاد: مشنگ زاده

چوبدستی: چوب سرخس با مغز ریسه قلب اژدها 23 سانتی متر و انعطاف پذیر

پاترونوس: روباه

جارو: نیمبوس2020

ویژگی های ظاهری و اخلاقی: موهای مشکی با فرفری های درشت داره، چشمامش قهوه ای سوخته ست و مژه هاش بلنده. زود عصبانی میشه و دیر از دلش درمیاد. باهوش و مهربونه. دوستاش اونو مگی صدا می کنن. کتاب خوندن و فیلم دیدن رو دوست داره. اولش خشک و جدیه ولی وقتی باهاش دوست بشی، بامزه و شوخه. یکمی هم عجیب غریبه و وقتی ناراحته سعی می کنه بروز نده ولی گاهی هم یهویی میزنه زیر گریه.

معرفی: قبل از این که نامه هاگوارتز به دستش برسه زندگی معمولی ای داشت. ولی بعد از گرفتن نامه و اومدنش به هاگوارتز زندگیش عوض شد. خانواده ش بعد از اینکه فهمیدن اون یه جادوگره اوایل خوششون نمی اومد ولی بعدا با این قضیه کنار اومدن. به خاطر مشنگ زاده بودنش، از زندگی مشنگ ها خیلی سردر میاره و با وسایلشون آشناست. یکی از ورزش های رزمی مشنگ زاده هارو به اسم کاراته بلده. کوییدیچ رو دوست داره. اون عاشق جادوی سیاهه و سعی می کنه ورد های جدید زیادی رو یاد بگیره. معتقده معجون سازی خسته کننده ولی به درد بخوره. موسیقی هم دوست داره.



————
تایید شد.


ویرایش شده توسط Spellbound در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۵ ۱۱:۵۶:۲۵
ویرایش شده توسط حسن مصطفی در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۵ ۱۸:۲۹:۵۱

تو قلبت نگهش دار


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۲۲:۳۰ چهارشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۹
#19
سلام کلاه عزیز(=

خب من شجاعم(تقریبا)، عاشق نوشتنم و کتاب خوندنو دوست دارم.

همیشه هم اگه بتونم به کسی کمک کنم حتما این کارو میکنم حتی اگه از طرف خوشم نیاد.

برام دورگه بودن یا اصیل زاده بودن مهم نیست و افراد بر اساس شجاعتشون و کاراشون می سنجم.

دوست دارم توی گریفندور باشم:) و امیدوارم که منو توی گریفندور بندازی کلاه جان^^



-------
امان از این روزگار! شنیدیم کلاه گروهبندی داره قرضی واسه مدارس اجنبی گروهبندی میکنه و هنوز نیومده. همه پول پرست شدن. حتی این کلاه جرواجر زپرتی!

به هر حال منو فرستادن که بهتون بگم در گروه هافلپاف پذیرفته شدین. در موردش اینجا بیشتر بخونید.

مرحله بعد: انتخاب یک شخصیت از لیست شخصیت های گرفته نشده و معرفی آن در تاپیک معرفی شخصیت.


ویرایش شده توسط حسن مصطفی در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۳ ۲۲:۵۲:۱۸
ویرایش شده توسط حسن مصطفی در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۳ ۲۲:۵۲:۵۷

تو قلبت نگهش دار


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۲۰:۰۷ چهارشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۹
#20
در را پشت سرش می بندد، کارهایی که نباید انجام دهد را در ذهنش مرور می کند: سر و صدا نکند، حرف نزند، سعی نکند هدویگ را از قفسش خارج کند؛ به نطر کار ساده ای ست. وقتی بر میگردد ناگهان یک جن خانگی را می بیند که کنار تختش ایستاده.
_ هی تو دیگه کی هستی؟
_ دابی قربان، دابی یه جن خونگیه.
هری ابروهایش را بالا می اندازد!
_ اینجا چیکار میکنی؟
_ دابی دلش کیک توت فرنگی می خواد قربان.
_ خب به من چه ربطی داره؟
_ اسمشو نبر کیک توت فرنگی دابی رو خورده قربان، دابی دلش کیک توت فرنگی می خواد قربان.
_ انقدر به من نگو قربان. در ضمن من کیک توت فرنگی ندارم.
_ باشه هری پاتر. ولی دابی توی آشپزخونه کیک توت فرنگی دیده.
_ اون برای من نیست، من نمی تونم برات کیک بیارم. عمو ورنون در اتاقو قفل کرده.
_ ولی دابی می تونه بازش کنه، به شرط این که هری پاتر بهش کیک توت فرنگی بده.
دابی دستهایش را در هم قلاب می کند و سرش را به زیر می اندازد.
_ چطوری می خوای درو باز کنی؟
_ با جادو هری، دابی بلده جادو کنه. همه ی جن های خونگی می تونن.
_ نه دابی، اگه اینجا جادو کنی منو از هاگوارتز اخراج می کنن. من اون جا رو دوست دارم...
هری سرش را پایین می اندازد و به آرامی می گوید:
_ در واقع اون جا تنها جاییه که دارم.
_ دابی هری رو ناراحت کرده؟ نه نه, دابی بد, دابی احمق.
دابی سرش را به میز کنار تخت هری می کوبد و به خودش فحش می دهد. اما هری نگران است و با نگرانی می گوید:
_ نه دابی، نکن، نه تو منو ناراحت نکردی، خواهش می کنم این کارو نکن.
دابی در حالی که سرش را از توی میز شکسته در می آورد می گوید:
_ راست می گی؟ دابی کسی رو ناراحت نکرده؟ (هورا می کشد) دابی کسی رو ناراحت نکرده!
_ هی آروم باش( دستش را جلوی دهانش میگیرد) انقدر سر و صدا نکن.
_ هری، دابی دلش کیک توت فرنگی می خواد. میشه کیک توت فرنگی بیاری؟
_ نه دابی نمی تونم.
_ پس دابی خودش میره و کیک توت فرنگی برمیداره.
_ اوه نه دابی نه!
اما دیگر دیر شده است. دابی در را باز میکند و کیک را به اتاق بالا میاورد و در یک چشم برهم زدن آن را می خورد. از پایین صدای داد خواهر عمو ورنون می آید:
_ کیک کجا رفت؟
عمو ورنون سعی می کند خواهرش را آرام کند. هری در اتاق بالا نگران است و دابی معلوم نیست کجا رفته. امشب حتما تنبیه خواهد شد.
هری و دابی در اتاق هری شماره11

----------
پاسخ:
نوشته تون تقریبا قابل قبول بود. اگرچه میشد خلاقانه تر هم نوشت و سوژه های مختلفی از عکس ساخت. باید جوری نوشت که خواننده پست جذب بشه. هدف بازنویسی داستان هری پاتر نیست یا حتی دوباره نوشتن اون ولی با تغییرات کوچک. هدف اینه که ببینیم چقدر می تونید به کل داستان اصلی پشت عکس رو دستخوش تغییر کنید و بازی کنید باهاش. توصیف ها و فضاسازی هاتون اگرچه یه سری حداقل ها رو دارن ولی میتونن پخته تر باشن و در عین اختصار، طیف گسترده ای از ابعاد فیزیکی و روحی مربوط به شخصیت ها و همینطور محیط رو در بگیرن. تصور میکنم بعد از ورود به ایفای نقش خیلی از اینها تدریجا پیشرفت کنن. یه مقدار روی ظاهر پست تون هم باید کار کنید. در هم نوشتن و رعایت نکردن فواصل بین دیالوگ ها و توصیفات مقداری به هم ریخته قالب کلی نوشته تون رو. به هر جهت، همونطور که گفتم، قابل قبول بود.
تایید شد!


مرحله بعد: گروهبندی


ویرایش شده توسط حسن مصطفی در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۳ ۲۱:۵۸:۴۴

تو قلبت نگهش دار






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.