_اصلا بیاین این صد گالیونی رو بگیرین باهاش زهرمار بخرین.
محفلی ها عصبانی بودند، اما صد گالیون چیزی نبود که به راحتی ازش رد بشوند. پس قبول کردند.
_چطوره از سایت های اینترنتی مشنگی سفارش بدیم برامون بیارن.
_نباید این کارو بکنیم فرزندان روشنایی! کلاهبرداری زیاد شده و ممکنه اصل نباشه!
_پس چیکار کنیم پروفسور؟
_دوباره برین کوچه ناکترن و دنبال زهرمار بگزدین اونجا معتبر تره!
_چشم پروفسور!
خانه ریدل ها_ارباب، هاگرید بهمون مار نر غالب کرد!
_اونوقت از کجا فهمیدین که نره مرگخوارانمون؟
_خودش گفت ارباب!
_اون گفت و شما هم باور کردید؟!
_بلـ...یعنی نه ارباب! من گفتم باید بیشتر دقت کنیم! اینا قبول نکردن!
_مرگخواران خنگمان، دوباره بروید به لونه ماره و اینبار نگاه کنید ببینید تخم دارد یا نه!
_چشم ارباب!
مرگخوار ها آپارات کردند و درست جلوی لونه مار ظاهر شدند.
به داخل لونه نگاهی انداختند و در کمال تعجب آنرا خالی یافتند!
فلش بک-چند دقیقه قبل_وای اینجا قطعا لونه ی یه ماره ! یعنی چه ماری میتونه باشه؟
مار که متوجه حضور کسی جلوی لونه اش شده بود سرش را بیرون آورد تا ببیند مبادا مرگخواران برگشته باشند.
_فس؟
_اممم...سلام خانوم ماره! چقدر شما خوشگلی! چه پولک های قشنگی داری! رنگ سبزت هم خیلی خاصه ! قربون نیش های تیزت برم، سمی هم که هستی! ای وای چرا زود تر متوجه نشدم نوعت هم که خیلی کمیابه! تخمم داری؟
_اینجا چیکار داری؟
_وای!
آدم زبون هم هستی؟! ایول! من کل کره زمینو دنبال یه مار آدم زبون زیرورو کردم آخرش هم پیدا نکردم! مجبور شدم خودم یکی تربیت کنم البته اون خودش نمیتونه حرف بزنه فقط میتونه حرف آدمارو بفهمه! میگما شما اینجا راحتی؟ من یه جایی رو دارم پرا از همنوع های خودته حتی اگر خواستی میتونی با یکیشون ازدواج کنی! یه گوشه دنج و خیلی راحت از اونجا رو میخوای؟ فقط کافیه بیای و پیش من بمونی! خودم ازت مراقبت میکنم و نمیزارم کوچکترین صدمه ای به خودت و بچه هات برسه اینو تضمین میکنم! حالا میای پیش ما؟
مار تا حالا کسی را ندیده بود که انقدر زیاد و تند حرف بزند اما وعده های شیلا بسیار وسوسه بر انگیز بود.
_
. حالا منو کجا میخوای ببری؟
_توی این کیف!
_
_نترس! بنظر من که کیف نیست بهشته! فقط یه نگاه به داخلش بنداز!
_
_حالا میای؟
_
صبر کن تخم هامم بیارم!
پایان فلش بک