هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۳:۴۱ پنجشنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۲
#11
با سلام و احترام اینا!

1- بچه تو واقعا چطوری با سه سال سن تونستی بیای هاگوارتز؟

2- اون یه تار موی روی سرت چرا قیچی نمیشد؟

3- وقتی میخوای ورد و اینا رو تلفظ کنی، به مشکل نمیخوری؟

4- کلمه مادائو معنیش چی میشه؟ چند روزی میشه دارم بهش فکر میکنم.

5- بیسکوییت مادر دوست داری آیا؟

6- شیر پاکتی دوست داری یا پر چرب؟

7- وقتی به بلاتریکس میگی حاله بلا، دچار کروشیو های قشنگی که میزنه نمیشی؟

همین دیگه.
روونافظ!


تصویر کوچک شده

بیکار ترین مرگخوار اربــــــــــــــاب

~ only Raven ~


پاسخ به: شرح امتيازات
پیام زده شده در: ۱۵:۳۶ شنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۲
#12
نمرات جلسه سوم معجون سازی


ریونکلاو 27.5 ≈ 28

جرمی استرتون 30
لادیسلاو زاموژسلی 25


تصویر کوچک شده

بیکار ترین مرگخوار اربــــــــــــــاب

~ only Raven ~


پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۵:۳۳ شنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۲
#13
نمرات جلسه سوم معجون سازی


سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه.

ریونکلاو 27.5 ≈ 28

جرمی استرتون 30
لادیسلاو زاموژسلی 25

و تامام.


تصویر کوچک شده

بیکار ترین مرگخوار اربــــــــــــــاب

~ only Raven ~


پاسخ به: دهکده لیتل هنگلتون
پیام زده شده در: ۱۹:۴۸ چهارشنبه ۸ شهریور ۱۴۰۲
#14
با تمام شدن صحبت های کاپل نه چندان عاشق رودیکس*، ملت مرگخوار در حین قورت دادن آب دهانشان به یک دیگر نگاه کردند. قطعا در این اوضاع قمر در عقرب کسی نمی خواست خوراک تسترال های بلا و قمه رودلف شود.

- کسی نمیخواد به عنوان اولین نفر داوطلب بشه؟

از کلسیم های سرشار درون اسکلت ایوان صدا در آمد ولی از مرگخوار ها ابداً. فقط سکوت بود که در بین آنها رخ نمایی میکرد. ثانیه ها میگذشتند و کاسه صبر لسترنج ها نیز کم کم داشت لبریز میشد. همه چیز داشت بر وخامت اوضاع می افزود که صدای بسته شدن در کلیه معادلات را بر هم ریخت.

- الان چجوری به ارباب بگم بازم تو مصاحبه رد شدم! ارزش تری توی ویترین از من بیکار بیشتره!
- شاید بتونی یه کاری کنی که ارزشت از منم بیشتر شه!

تری جمله اش را تمام کرد و داخل ویترین برگشت.

چند دقیقه بعد_ همان جا

دیزی همانند کره ی گرم شده ای در حال آب شدن بود. نگاه های خیره بلا و شوهرش باعث گرم شدن هوای اطراف دیزی شده و افزایش سختی رای دادن به هر یک از آن دو بود.
- میون دوتا دلبر... ببخشید سرور... موندم برم کدوم ور... این ور برم یا اون ور؟!

به طور بی رحمانه ای مرگخواران او را به عنوان داوطلب معرفی کرده بودند. تنها چیزی که در این اوضاع نصیبش شده بود لقب "قهرمان بیکار" بود. حالا که فکر میکرد آن لقب هم هنداونه ای بیش نبود که زیر بغلش گذاشته بودند.

- روونا دستم به دامنت! خودت کمکم کن.

به سمت صندوق رفت و برگه اش را درون آن انداخت. به سرعت از آن جا دور شد و بقیه کار را به هم پیاله هایش سپرد. حتی روونا هم نمیدانست چه سرنوشتی در طالع آن ملت بینوا نوشته شده بود.

رودیکس: تلفیق اسم رودلف و بلاتریکس


تصویر کوچک شده

بیکار ترین مرگخوار اربــــــــــــــاب

~ only Raven ~


پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۲۳:۳۵ دوشنبه ۶ شهریور ۱۴۰۲
#15
جلسه سوم معجون سازی


"تـــعلیق"


ملت جادو آموز و غیر جادو آموز همگی به در کلاس معجون سازی خیره بودند. بعضی در بهت حیرت، بعضی خسته و بعضی های دیگر غرق در شادی بودند. دلیل این حجم از احساسات گل کرده،
کاغذی بود که روی در کلاس معجون سازی جا خشک کرده بود.
تصویر کوچک شده

ملت هنوز به اواسط جمله ی پایانی نرسیده بودند که صدای همهمه از جادو آموزان برخاست.
- عالیه دیگه قرار نیست با اون استاد مضخرف سر و کله بزنیم.
- بیست امتیاز از گریفندور کم میکنم تا دیگه به استادتون توهین نکنید.
ایوان چشمان نداشته اش را از روی دو جادوآموز گریفندوری برداشت و رفت تا به کلاسش برسد.

- این یعنی تکلیف بی تکلیف!
- یه تکلفیم نداشته باشیم یه تکلیفه!
- فکر کردید میذارم بدون تکلیف بمونید... ابداً.

دیزی با صدای ضعیفی از پشت در کلاس معجون سازی این را گفت و همان لحظه از در کاغذی به بیرون پرت شد. شواهد گویای این بود که خانم کران در کلاسش محبوس شده بود.
---------------

برای n مین بار دوشیزه کران بیکار شدن و وظیفه شما اینکه:
توی یک رول سعی کنید به شخصیت "دیزی کران" کمک کنید کار پیدا کنه. 20 نمره
می تونید باهاش همکار هم بشید حتی!قول میدم ضرر نمی کنید.
هر جای این کره خاکی هم که فکر کنید میتونه داستانتون رقم بخوره!

2- بنظرتون شغل معجون سازی برای "دیزی" مناسبه؟(5نمره)

3- از کلاس معجون سازی لذت بردید آیا؟
۱- بله (۵نمره)
۲-خیر

تکلفیتون رو هم از زیر همین در تحویل میگیرم.
فعلا!
مرلین نگهدارتون!


تصویر کوچک شده

بیکار ترین مرگخوار اربــــــــــــــاب

~ only Raven ~


پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۲۲:۵۲ دوشنبه ۶ شهریور ۱۴۰۲
#16
نمرات جلسه دوم معجون سازی


گریفندور 15
جینی ویزلی 20

اسلایترین 15
دراکو مالفوی 20

ریونکلاو 25
لینی وارنر 30


تصویر کوچک شده

بیکار ترین مرگخوار اربــــــــــــــاب

~ only Raven ~


پاسخ به: شرح امتيازات
پیام زده شده در: ۲۲:۴۷ دوشنبه ۶ شهریور ۱۴۰۲
#17
نمرات جلسه دوم معجون سازی


گریفندور 15
جینی ویزلی 20

اسلایترین 15
دراکو مالفوی20

ریونکلاو 25
لینی وارنر 30


تصویر کوچک شده

بیکار ترین مرگخوار اربــــــــــــــاب

~ only Raven ~


پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۸:۲۵ شنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۲
#18
جلسه اول کلاس معجون سازی

"اکسیر خاص تو"



هوا به طور تسترال پزی گرم بود. ملت در کلاس بدون تهویه معجون سازی روی نیمکت های چوبی لم داده بودند و با هر چیزی که میشد خود را باد میزدند.

- تری لطفا با یه چیز دیگه خودتو باد بزن. پای من اصلا مناسب این کار نیست
- همینِ که هست.
- تو مگه نباید تو ویترین باشی برای فروش؟! اینجا چی میگی؟!

تری تا آمد جواب اسکورپیوس را بدهد، ناگهان درب کلاس باز شد و نور سفیدی کل کلاس را در برگرفت.
ملت به کل گرما را فراموش کرده و ثانیه شماری میکردند تا ببینند از پشت آن نور چه چیزی ظاهری میشود. البته نیازی به ثانیه شماری نبود زیرا در صدم ثانیه دیزی کران، محبوب دلها از قلب نور سفید بیرون آمد.
- جذاب بود نه؟!

از دیوار صدا در آمد ولی از ملت جادو آموز ابداً. نمای رو به روی استاد معجون ساز فقط چند صورت بی حس، خنثی و پوکر بود.

چندی بعد علاوه بر دیوار، صدای وجدان دیزی نیز در آمد و جمله " چیزی از محبوبیت کم نشده " را چند بار گفت و به مغز رساند. مغز که فکر میکرد وجدان او را تسترال فرض کرده است، پیام مخابره شده از وجدان را دریافت نکرد و مشغول جمع کردن آبرو و محبوبیت بر باد رفته وی شد.

-خب لازمه بگم سلام و خیلی خیلی به کلاس معجون سازی خوش اومدید. بی مقدمه بریم سراغ مقدمات درس امروز.

جادو آموزان گرما زده ی خسته و پوکر فیس خودشان را جمع کرده و آماده نوشتن شدند. هنوز نوک قلم پرهایشان به کاغذ پوستی ها نخورده بود که یک آن تمامی آن قلم ها و کاغذ غیب شد و جادو آموز ماندند و چهره های تعجب زده شان.

- معجون سازی جزو دروس عملی حساب میشه. پس نیازی به نوشتن نیست. فقط باید خوب گوش کنید و خوب ببینید تا بفهمید که قراره چیکار بکنید و چجوری توی معجون سازی مهارت پیدا کنید.

آن صورت های پوکر طور کم کم جایشان با لبخندی که در نیمکت ذخیره ها بود، عوض کردند. هنوز لبخند ها سر پست خود مستقر نشده بودند که با حرکت چوب دستی دیزی، روی میز وسط کلاس وسایل مورد نیاز تدریس ظاهر شد.

- امروز قراره یاد بگیرید چطور اکسیر خاص خودتون رو بسازید. این اکسیر به درد مواقعی میخوره که هویت اصلی خودتون رو گم می کنید. خواص این معجون اینه با یه بوییدن ساده شما رو از سردرگمی نجات میده.

پشت میز ایستاد. یکی از روزنامه های روی میز را برداشت. آن را ریز ریز کرد و درون پاتیل روی اجاق ریخت. اجاق کوچک را روشن و بوی کاغذ نیمه سوخته کم کم فضای کلاس را پر کرد.

- این اکسیر نیاز به ویژگی خاص و بارز شما داره. این ویژگی میتونه وسیله مورد علاقه شما، اخلاق و ویژگی بارز، کتاب، فیلم و هر چیزی که مربوط به شخصیت شما و یا حتی نیاکان و خانوادتون هست رو شامل بشه . به زبون ساده تر ماده اصلی این معجون همون چیزی باید باشه که شخصیت شما رو خاص کرده. ¹

بچه ها کم کم داشتند به درس جذب میشند. برق عجیبی در چشمان بعضی از آنها سو سو میزد و برخی دیگر با حیرت به پاتیل نگاه میکردند. آن سمت دیزی با چوب دستی اش دو ضربه به پاتیل رو اجاق زد و روزنامه درون پاتیل به مایع خاکستری رنگ تبدیل شد و شروع به قل زدن کرد.

- به طور مثال برای من این ویژگی روزنامه ای که میخونم. این روزنامه از یه زمانی به بعد یه تیکه مهم از شخصیتم شده. بعد از پیدا کردن اون ویژگی و ماده خاص و اضافه کردن اون به پاتیل، فقط کافیه دو ضربه با چوب دستی تون به پاتیل بزنید و فرمون رو بسپارید دست خود پاتیل تا کار رو براتون جلو ببره. با این روش ساده شما اکسیر خودتون رو دارید. خب فکر میکنم برای امروز کافیه.
- استاد به این زودی تموم شد؟!
- واقعا تاثیر گذار بود.
- مزه ریزی بسه! بیکار نشینید تا نیم ساعت دیگه باید شیشه های اکسیر تون رو روی میزم ببینم.

بچه ها تند و تیز مشغول درست کردن اکسیر هایشان شدند و آن سمت دیزی روزنامه را از جیپ ردایش در آورد و در میان آگهی های آن شروع کرد به پیدا کردن شغلی دیگر.

___________________


دوباره سلام!

تکلیف جلسه اول

1- توی یک رول برام " نحوه درست کردن معجون اکسیر خودتون" رو بنویسید.(25 نمره)
میتونید خلاقیت به خرج بدید و روش های جدید ابداع کنید و یا می تونید از همون روشی که توی رول تدریس گفتم استفاده کنید.

۲- یه نقاشی یا تصویر از معجون آماده شدتون.(5 نمره)


- لازمه یه سری توضیحات درمورد تکلیف این جلسه بدم:
۱- ببنید هر شخصیت یک ویژگی بارز داره. مثلا هکتور معجون سازه، لینی پیکسیه، ربکا خیلی جیغ میزنه، خود شخصیت من بیکاره.
ممکنه شخصیت شما ویژگی اخلاقی و جسمی خاصی نداشته باشه، شاید یه وسیله یا یه کار جادویی اون رو خاص کرده باشه. مثل سدریک که بالشتش همیشه همراهشه یا بلاتریکس و کروشیو های معروفش!

۲- اگر شخصیت شناخته شده ای هم ندارید، آزادید که هر ویژگی که دوست دارید رو برای شخصیتتون انتخاب کنید.

۳- ظاهر و رعایت علائم نگارشی در پستتون برام مهمه؛ پس بهش دقت کنید.


همین!
اگه سوالی داشتید بهم پیام شخصی بدید.


تصویر کوچک شده

بیکار ترین مرگخوار اربــــــــــــــاب

~ only Raven ~


پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۱۴:۲۲ سه شنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۲
#19
خلاصه :
مدیر سولی گمشده و آخرین جایی که دیده شده اسکله تفریحیه. جادو آموز ها و اساتید باید دنبال سرنخ ها بگردند و سو لی رو پیدا کنند اما اسلایترینی ها با دادن سرنخ های اشتباه به بقیه قصد گمراه کردن اون ها رو دارند تا خودشون بتوانند سو لی رو زودتر پیدا کنند. تنها سرنخ درست تا الان دیده شدن مدیر در یک کلاب زیر زمینی توسط مگس هایی بوده که با اسکندر حرف زنند.
________


- ایزا بی خیال دوریا شو! بحث با اون هیچ فایده ای نداره. ما الان کارای مهم تر از این داریم.

ربکا نگاه سرشار از آرامش خود را نثار ایزابل کرد و با چشمانش به اسکندر و لشکر مگس هایش اشاره کرد که جدا از بقیه اسلیتریتی ها به سمت کلبه ی قدیمی می رفتند.

- حیف الان وقت ندارم باهات بحث کنم بلک. شنبه تو باشگاه دوئل می بینمت دختر جون!

ایزابل پوزخندی نثار دوریا کرد و همراه ربکا راه افتاد.
- نقشه ای داری ربکا؟
- باید سر از کار این بچه دربیارم. حس میکنم یه چیزایی میدونه.

بی سر و صدا و آرام پشت اسکندر راه می رفتند و او را سایه به سایه تعقیب میکردند. چند متری کلبه بودند که اسکندر راهش را کج کرد و به سمت دیگری رفت. چند دقیقه بعد اسکندر پشت درب کلاب " عمو یوری جون" ایستاده بود و از سر تا پای نمای ورودی کلاب را بر انداز کرد.
- هی مگسی مطمئنی همینجاست؟
- ویز... آره همینجاست!
- خوبه! با یک دو سه من حمله میکنیم!
- کجا با این عجله! وایسا با هم بریم.

اسکندر برگشت و به پشت سرش نگاه کرد. ربکا و ایزابل دست به سینه به او و لشکرش نگاه میکردند.

- میخوام باهات معامله بکنم. اگه بزاری من ایزا همراهت بیایم و این مگس ها هم اذیتمون نکنن، وقتی مدیر لی پیدا بشه چهارتا قاقالی بهت میدیم.

اسکندر نوزدای بیش نبود و در دنیا هیچ چیز بالاتر از قاقالی برای او نبود؛ از طرف دیگر او تنها بود و نیاز به همراه داشت. بنابراین بدون چک و چونه پیشنهاد آن دو را قبول کرد.
- باشه قبوله. با یک دو سه من حمله میکنیم.

اسلیترینی کوچک همراه لشکر مگسی اش و دو ریونی جوان آماده حمله به کلاب "عمو یوری جون "شدند ، به امید اینکه مدیر سو لی را در آنجا پیدا کنند.


تصویر کوچک شده

بیکار ترین مرگخوار اربــــــــــــــاب

~ only Raven ~


پاسخ به: مجموعه ورزشی غول های غارنشین
پیام زده شده در: ۲۲:۴۹ جمعه ۱۱ شهریور ۱۴۰۱
#20
بدون نام


پست سوم


- حله داداشا، بزنید بریم!

تمامی نگاه ها به سمت دیزی برگشت. او سرش را از درون هودی سبز رنگی که از غیب ظاهر کرده بود، بیرون کشید و کلاه نقاب داری را روی سرش گذاشت.

- جذاب شدم نه؟!
- جذاب که نه ادبیاتت عوض شده.
- پلاکس با مولانا نشست، دختر خوبی شد. دیزیشون با بزان ریشو نشست، خاندان کُرانی اش گم شد.
- الان باید پولشو بدم یا اصلاح شم؟!

اگر کمی دیگر ادامه می دادند کار به جاهای خیلی باریک می کشید. بنابراین بچه نگاهی به دیزی انداخته، دستش را روی شانه او گذاشت و همراه بقیه بازیکنان به سمت جارو هایشان رفتند.

- با صدای سوت داور بازی شروع میشه. وینکی همانطور که لبخند زنان مسلسلش رو سمت کتی نشونه گرفته، سرخگون رو تصاحب میکنه. همراه با گودریگ به سمت دروازه دارن پیش میرن.. اوه اوه... یه بلاجر از بغل گوش وینکی رد میشه و سرخگونی که از دست وینکی ول شده، نصیب جرمی میشه.

جرمی رفت و رفت از بلاجر لرزونی که توسط رز بهش پرتاب شده جاخالی میده و به سمت دروازه میره و سرخگون رو سمت دروازه تف تشت میفرست اما سرخگون توسط ریش سیاه که ریش سیاهش گرو گذاشته بود، دفع میشه و به دست سوراخ موش میفته.

- سوراخ موش رو می بینید که خیلی سریع داره به سمت دروازه بدون نام پیش میره، اینجا ست که میگن فلفل نبین چه ریزه بشکن... از بالا اشاره میکنن به گزارش بازی ادامه بدیم.. بله چشم! سوراخ موش سرخگون رو به یکی از چند دست گوردیک میسپاره، گودریگ که فاصله چندانی با دروازه نداره، سرخگون رو خیلی محکم پرتاب میکنـــ و گـــــل... بازی ده هیچ به نفع تف تشت میشه.
تمامی دیدگان بدون نام ها روی میرزا پشمالو فوکوس کرد.

- چه کنم دوستان! داشتم ریش و پشمام رو جمع میکردم.
- ای بر پدر تو و اون...

هنوز بچه سخنش را تمام نکرده بود که سه غول با تتو های گل قرمزی وارد از ناکجا وارد زمین شدند. تالاپ و تولوپ کنان خود را به دراوزه بدون نام رساندند و رو به روی میرزا ایستادند. همه به جز میرزا و غول های گل قرمزی به آن چهارتا زل زده بودند.
- استاد شما از طرف غول پشمی به عنوان مامور نجات بخش ما از این سرمای ابدی مبعوث شدید.
- دم غول پشمی تون گرم! پلاکس کجایی تا ببینی من به نمیدونم چی چی ابدی مبعوث شدم.
- مامور نجات بخش ما از سرمای ابدی!
- همون! برای نجات باید چیکار کنم گل قرمزی جان؟!
- فقط باید این فندک رو بگیرید و تمام اینجا رو به خون و آتش بکشید.

تمام شدن جمله گل قرمزی همانا و خالی شدن جمعیت از ورزشگاه نیز همان! میرزا پشمالو همانطور که لبخند نه چندان جالبی بر لب داشت فندک را گرفت و استارت به خون وآتش کشیدن را زد.


چند ساعت بعد_ دقیقا همان منطقه به خون و آتش کشیده شده

میرزا پف فیل به دست و عینک سه بعدی زده به منظره نه چندان جذاب روبه رویش زل زده بود.

- به قول جلال کشیدم به خون و آتش این زمین را...
- داداش یه لحظه به پشتت یه نگاه بنداز...

میرزا یک لحظه به پشتش نگاه کرد. ملت از تامریک گرفته تا جلال و دیگز بازیکنان به او با عصبانیت فراوان نگاه می کردند. وینکی مسلسلش را آماده کرد و دقیقا روی چشمان میرزا متمرکزش کرد. چندی بعد ستاره فروغ زندگانی میرزا پشمالو دیده از جهان فرو بست.


تامام


تصویر کوچک شده

بیکار ترین مرگخوار اربــــــــــــــاب

~ only Raven ~






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.