جینی : مطئنی کسی متوجه نمیشه ؟
انا : اره بابا مطمئنم .
ـ خیلی مطمئن نباش خون لجنی . بزار پاتر احمق بفهمه که دوستاش میخوان معجون عشق به خوردش میدن ...
جینی با عصبانیت : خفه شو مالفوی . اون کلمه ی زشتم به کار نبر .
مالفوی : اوه ... عصبی شدی ویزویزی ؟ تو هم فرق چندانی با گندزاده ها نداری .
انا : چی میخوای اینجا ؟
از برخورد خونسرد و بی روح او تعجب کرد . معمولا انا در اینجور مواقع از خشم سرخ میشد و هر چه از دهانش میامد نثار طرف مقابل میکرد .
مالفوی : خب ... من ...
جینی : پس لطفا گورتو گم کن برو پیش بابا جونت .
مالفوی : شما طرز برخورد با مافوقتونو یاد نگرفتین هنوز ؟ پس ...
چوبدستیش جینی را نشانه گرفت و گفت : دنسو..
اما جینی فرز تر بود . با وردی که انا یادش داده بود ، قبل از اینکه مالفوی کاری انجام دهد ، ورد را بخودش برگرداند . اما از بخت شوم دو دختر ، سوروس اسنیپ سروکله اش پیدا شد .
اسنیپ : به به دوئل اونم تو کتابخونه خالی اونم درست وسط ظهر ... پنجاه امتیاز از گریفیندور کم میشه .
انا : اما مالفوی بود که بهمون اول حمله کرد ...
اسنیپ : بیست امتیاز دیگه هم از گرفیندور کم میکنم .
اما این دیگر بیش از حد بی انصافی بود . انا اسلیترینی بود ولی بخاطر دفاع از جینی ، از گریفندور امتیاز کسر شد .
و با چشمانی که شرارت از انها میبارید گفت : و همینطور این ماه هر دو تون بازداشتین . دوشیزه ویزلی یکشنبه و سه شنبه ها و دوشیزه الن دوشنبه و چهارشنبه ها ...
و دست مالفوی که مدام در حال ناله کردن بود را گرفت و پیش مادام پامفری برد . جینی و انا هم با کلافگی و عصبانیت که کمی وحشت هم در چشمانشان پیدا بود به هم کردند . اسنیپ در حق انها بی انصافی کرده بود . دو روز در هر هفته با مجازات اسنیپ ! بدتر از ان این بود که اگر هری چیزی از این موضوع میفهمید چه میشد ؟؟ ...
عکس داستانهممم... متفاوت و خوب بود.
تایید شد.
مرحله بعد: گروهبندی