هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: زمان برگردان مرگخواران
پیام زده شده در: ۱۴:۵۹ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
#11
شروع کردن به زدن لرد اما با اینکه لرد می توانست آنها از بیخ و بن نابود کند، نکرد!

کتی رو به لرد گفت:

-عمو لرد خوبی؟

لرد می خواست تو دهان کتی بزند اما تا رفتن ماگل ها صبر کرد و بعد از یک ربع تو دهان کتی زد و گفت:

-ساکت شو!

-اما عمو لرد خشونت نباید داشت.

-شترق!

لرد دوباره تو دهان کتی زد.

-خب چه اشکالی داره حقیقت ها رو گفت؟

-شترق!

لرد دوباره او را زد!



پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۴:۲۷ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
#12
ارباب عصبی شد و گفت:

-این هم از نقشه فرارمان، پیرمرد خرفت الحق که مدیر آبنباتی هستی.

لرد باز هم با خود گفت:

-چه کنیم؟ چه نکنیم؟ ای مشنگ های پست!

مشنگ جلو در پرسید:

-چرا به ما فحش دادی بی مو؟

-واقعا که تو به ارباب تاریکی با این همه ابهت گفتی بی مو؟! الان حالیت می کنم مردک!

و بعد لرد دید چوبدستی اش را هم گرفتن.

-وقتی از اینجا بیرون به حساب همه تان می رسم باید باز هم نقشه بکشم...



پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۱۴:۱۹ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
#13
مایکل رابینسون بیچاره و ساده داشت از جلوی آرایشگاه کراب رد می شد که با خود گفت:

-دیگه وقتشه یه دستی به این زلفای نازنین بکشم!

مایکل وارد آرایشگاه شد و گفت:

-یه مدل تازه خوشگل بزن.

-باشه. دستیار بیا.

-آمدم قربان!

-خب بیا می خوام براش مدل حلزونی بزنم.

-یوهووووو. قربان مورد علاقه امه.

-خب اول بیهوشی جادویی رو بزن.

-زدم.

-این دیگه چی بود به من زدین داره خوابم میبره. خااااااپووووف.

-حله. اَره جادویی.

-بفرما.

-تیغ جادویی.

-بیا.

-قیچی جادویی.

سه ساعت بعد...

-خب آمادست دستیار بیدارش کن.

-چشم خیلی مدل موش خوب شده.

-آره.

و بعد مایکل با یک حرکت بیدار می شود.

-چی شده؟ من کجام؟ آهان تو آرایشگاه. این دیگه چه مدل مویییه؟

-حلزونی

-چییییی؟

-چطوره؟

-افتضاح.

و بعد مایکل رابینسون گریان و لرزان رفت از آرایشگاه بیرون...



پاسخ به: کوچه ناکترن
پیام زده شده در: ۱۳:۰۳ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
#14
-پول هایمان را زدند.

دامبلدور که بسیار شوک زده شده بود با فریاد جمله بالا را گفت و مردم دورش جمع شدند...

-چیزی شده جناب؟

-بیچاره شاید دیوونه شده...

-نه بابا این مدیر هاگوارتزه...

-البته مدیر آب نباتی!

محفلی هایی که دور دامبلدور بودند، مردم را متفرق کردند و بعد سعی کردند تا او را از شوک در آورند، اما نشد که نشد!

تا اینکه میزوهو گفت:

-شاید اگه بوی پیاز به بینی اش برسه بیدار بشه!

محفلیا بلافاصله گفتند:

-همه این چیزا به خاطر توعه پس چیزی نگو!

-باشه، خوبی هم بهتون نیومده اصلا!

و بعد محفلیا فکر کردند... اما به نتیجه ای نرسیدند... تا اینکه گفتند:

-شاید پیاز راهشه!

و بعد با سردرگمی به هم نگاه کردند...



پاسخ به: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱۲:۵۰ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
#15
-یعنی چه که مرگخوارا بدون اجازه ما بستنی خوردن؟

لرد این ها را گفت و دست و پاهایش را باز کرد و گفت:

-الان جون همتون رو می گیرم!

-نه ارباب، لطفا نکنید. دستتون رو به خون چنین موجدات پستی آلوده نکنید.

-این دفعه دیگه هیچ راه بخششی نیست.

و بعد لرد چوبدستی اش را درآورد و داشت نشانه می رفت که ناگهان بلا گفت:

-ارباب ما نباید جلوی محفلیا چنین کاری کنیم اونوقت اونا فکر می کنن ما...

-ما چی؟

-ما مشکلات داخلی داریم... عه...



پاسخ به: مجموعه تفريحي مادام رزمرتا
پیام زده شده در: ۱۲:۲۸ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
#16
-هی آلبوس به نظر مشکوک بودن نه؟!

-الستور ولشون کن از نظر من که راست می گفت، چون برای چی باید دروغ بگه؟

-اما خیلی مشکوک بودن، خیلی خیلی!

-بیا بریم دنبال اون مرگخواره، اونا گفتن که خانم فیگ رو بیهوش کرده.

و بعد مودی و دامبلدور به دنبال شاهد، یعنی مرگخوار الکی شروع به گشتن کردند.

-هی، گرگای مامان کجایین؟

و بعد مرگخوارا و بلا و مروپ هم شروع به گشتن کردن...

-هی تام مامان اونجا نیستن؟ اووو، قصابی اصغر آقا هم که رفت دو خیابون اون ور تر...

-نه بانو مروپ اینجا نیست... هی پیتر تو چیزی نیافتی؟!

-نه بابا... هیچ به هیچ...

-بلا مامان تو چیزی پیدا نکردی؟

-نه مروپ، سریع تر بگردین هرچه زودتر بریم...

-باشه بلا مامان سریع هم نباشیم مشکلی نیست...

-چرا هست؟ چون هر لحظه ممکنه دوباره مودی و دامبل برگردن...



پاسخ به: منفورترین شخصیت
پیام زده شده در: ۰:۱۵ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
#17
لااقا مثل شما پیاز خور نیستم و پاچه خواری یک مدیر آب نباتی رو نمی کنم.

و دوما در رابطه با لرد درست صحبت کن!




پاسخ به: دهکده لیتل هنگلتون
پیام زده شده در: ۰:۱۰ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
#18
خانه ریدل...

هم عاشق و هم متنفر از معجون های هکتور....

-آخ جون! یه معجون خاص هکتور!

-خودتو با این معجونا به کشتن ندی مایکل!

-نه بابا

-باشه

-من خیلی باحالم

مایکل معجون را سر کشید و یهو مو هاش بلند شد...

-واووو! چه موهایی!

-مطمئنی خوبی مایکل؟

-عالیم از همیشه بهتر

مرگخواران تعجب کردند و بعد همه شروع به خوردن معجون ها کردند...

-واو! شاخ در آووردم...

-عه موهام ریخت...

و ....

به طوری که در خانه ریدل بل بشویی زیاد شده بود!! و ارباب تعجب کرد و در همین مایکل لرزان فرار کرد!



پاسخ به: پشت پرده وزارت
پیام زده شده در: ۲۳:۵۰ شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۰
#19
وژدان من وژدان غغمممممم......!

مایکل با ناراحتی،

خواند..

و خواند...

و خواند.....

و بعد گفت سوژه بدستم رسید، غم ز دستم پرید،
یوه یوه یویویو یوی یویو!

اینم از این...

حله مشکلات فعلی...

یسسسسسسسسس....



پاسخ به: سالن ورزش های ماگلی
پیام زده شده در: ۲۳:۴۲ شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۰
#20
در زورخانه ماگل ها گروهی از مرگخواران به همراه مایکل رابینسون رفتند.

مایکل گفت:

-این دقیقا مثل ساخته های جادوگر های باحاله!

-آره!

-خب پس شروع به ورزش کن.

مرگخواران در کنار هم شروع به ورزش زورخانه ای کردند!

و بعد رفتند به تالار نازنین خود برگشتند!







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.