جادو آموزان درکلاس، مشغول گفت و گو بودند. قاقارو روی پای کتی نشسته بود؛ تری مشغول صحبت با دافنه بود؛ رزی از زیر میز آرام می خزید و آرتمیسیا خوابالود بود.
_اینو بگیرش!
_بفرس اینور.... بفرس اینور!
آملیا با استفاده از چوبدستی، با کاغذ، گوزنی درست کرده بود و همان طور که در هوا معلق بود دور کلاس میچرخاند.
همان لحظه پروفسور استانفورد در کلاس را باز کرد و وارد شد. اختیار گوزن از دست آملیا خارج شد و به پیشانی پروفسور خورد.
پروفسور برگه را بیرون انداخت وبا حالتی عصبانی گفت:
_صبح شماهم بخیر
آملیا سرش را پایین انداخت. پروفسور روی سکوی کلاس رفت،نفس عمیقی کشید و گفت:
_دیگه نزدیکه کریسمسه...... من معمولا یک هفته قبل میرفتم به تعطیلات اما امسال یک هفته دیرتر از تعطیلات میام! هرکدوم از شما اگه داوطلبید میتونیدجلسه ی بعدی تدریس داشته باشید.
جادو آموزان به همدیگر نگاهی انداختند. آرتمیسیا که هنوز خوابالود بود چشمانش را مالش داد . دستش را به سمت پاشنه ی پایش برد که ردایش را صاف کند که ناگهان دستش به پوسته ی لیز و زخیمی خورد؛ سرش را آرام جلو برد و رزی را زیر میز دید و از جایش بی اختیار بدون حرفی بلند شد!
همه ی جادو آموزان به او خیره شده بودند. پروفسور استانفورد با ابروهای بالا رو به آرتمیسیا گفت:
_عالیه! خب پس برای بعد کریسمس آماده باش
آرتمیسیا که شوکه شده بود رو به پروفسور گفت:
_ااااا..... بله؟
_خودتون داوطلب شدید..تدریس جلسه ی بعد با شماست.... گفتم آماده باشید
_آاااممم.... بب.. باشه
پروفسور شروع به تدریس شد. آرتمیسیا که هنوز شوکه بود یادش آمد برای چه چیزی بلند شد. به پایین نگاهی انداخت؛ رزی دور پایش پیچیده بود.
_از این ماده برای....
_
صدای جیغ آرتمیسیا کلاس را پرکرد.آرتمیسیا نفس، نفس میزد و بی صدا و بی حرکت ایستاده بود.
پروفسور استانفورد سریعا به سمت آرتمیسیا آمد و خیلی سریع گفت:
_آروم باش.... رزی تربیت شدست، هیچ آسیبی بهت نمیزنه
یهو قاقارو جلوی رزی پرید ورزی به سمت او پرید.وزغ یکی از دانش آموزان جلو پرید و هرسه حیوان درگیر شدند؛ پس از مدت طولانی کل کلاس به حالت اول برگشت و زنگ به صدا درآمد. تمام دانش آموزان کلاس را ترک کردند؛ آرتمیسیا کتابهایش را جمع کرد و برای جلسه ی آینده به راه حلی فکر میکرد.
بعد از کریسمسجادو آموزان تک تک وارد کلاس شدند و در همان حال باهم صحبت میکردند. تقریبا 10دقیقه از زمان کلاس گذشته بود که در کلاس بازشد و آرتمیسیا با جعبه ای بزرگ در دست وارد کلاس شد.
جعبه را روی میز گذاشت و رو به جادو اموزان گفت:
_سلام به همگی
جادو آموزان سریعا به سمت جعبه هجوم آوردند. آرتمیسیا که در کنار میز ایستاده بود، الان وسط جمعیت به آن بزرگی گیر افتاده بود. جادو آموزان در تلاش بودند که ببینند درون جعبه چه چیزی قرار دارد. آرتمیسیا از میان جمعیت خودش را بیرون کشید و بلند گفت:
_میشه بشینید...!
اما جادو آموزان متوجه صدا نشدند. آرتمیسیا چوبدستی اش را از درون جیب ردایش برداشت و روی گلویش گرفت و گفت:
_میشه بشینید!
جادو آموزان همگی به سمت میز ها رفتند و سرجایشان نشستند. آرتمیسیا نفس عمیقی کشید و گفت:
_درس رو شروع میکنیم
آرتمیسیا به سمت جعبه رفت و در آن را باز کرد. یک ورقه ی نازک فلزی که رویش از حباب پرشده و داخلش توپهایی بود را بیرون آورد وروبه جادو آموزان گفت:
_در دنیای ماگلی برای شفا بخشی از قرص استفاده می کنند. همین بسته ای که در دست منه نوعی قرص هست که با توجه به اسمش میتونیم متوجه بشیم که برای درمان چجور بیماری خوب هست.
سپس جعبه را از روی میز برداشت و روبه جادو آموزان گرفت و گفت:
_این جعبه پراز قرص های مختلفه........ مثلا این.... یا... مثلا این یکی
آرتمیسیا از درون جعبه قرص هارا بیرون می آورد و به جادو آموزان نشان میداد.
_خب حالا ما از چه چیزی برای شفابخشی استفاده میکنیم؟ مشخصه «معجون» ما از بیشتر معجون ها برای شفا بخشی استفاده میکنیم و برای ساخت همه ی این معجون ها حداقل یکی از موادش گیاهان هستن. جالبه بدونید که قرص های ماگلی هم تقریبا با گیاهان درست میشه با این تفاوت که قرص ها از مواد دیگر شیمیایی هم درونشون استفاده میشه اما معجون ها گیاهی
آرتمیسیا، جعبه را روی میز گذاشت و قرص ها را در کنار جعبه روی میز ریخت. سپس شیشه هایی را که درونشان محلولی مایع بود را بیرون آورد و در دست گرفت و رو به بچه ها گفت:
_خودتون با خواص بیشتر معجون ها آشنایی دارید؛ الانم گفتم که قرص ها هم برای درمان استفاده میشه... اما تا حالا به ترکیب هردو با هم و اثرش فکر کردید؟
جادو آموزان به یکدیگر نگاه کردند. سپس آرتمیسیا گفت:
_فکر کنید.... هردوش برای شفابخشی استفاده میشه ولی چرا باهم امتحان نشن؟ شاید یک داروی جدید اختراع بشه! البته...معلوم نیست که چه جور دارویی باشه.... ممکنه نتایج مثبت یا منفی باشه.
آرتمیسیا ردایش را بالا داد و گفت:
_مثلا.... ترکیب معجون سوسن با قرص آموکسی سیلین باعث تغییر رنگ پوست میشه
قسمت دایره ای شکلی در مچ دست آرتمیسیا، از سفید به نارنجی تبدیل شده بود.
_یا... مثلا ترکیب معجون آویشن با قرص آهن باعث ایجاد ابر با هوای دهان میشه
سپس آرتمیسیا دو دستش را جلوی دهانش برد و ها کرد . وقتی دستانش را باز کرد ابری کوچک شبیه پشمک از میان دستانش خارج شد و به سقف چسبید.
_دیدید! ولی این نتایج منفی میتونه به صورت بر عکس نتایج مثبتی داشته باشه. مثلا چون پوستم سفید بود با خوردن ترکیب به نارنجی تغییر کرد اما مثلا اگه پوستم تیره بود تبدیل به یک لکه ی سفید میشد ولی بعضی از ترکیب ها ممکنه واقعا خطرناک باشن و برای این کار باید از یک قرص مخصوص استفاده کنید
سپس آرتمیسیایک بسته قرص سفید را آورد و گفت:
_شما وقتی قرص و معجون رو ترکیب کردید محلول رو باید نصف کنید. نصفش استفاده بشه و درون نصف دیگرش برای پایان به اثر ترکیب یک دونه قرص اضافه میکنید و اونوقت ترکیب رو استفاده میکنید.
حالا بریم سراغ تکالیف:
1_به گروه های دو نفره تقسیم بشید و هرکدومتون یک بسته قرص و یک معجون از روی میز بردارید و باهم ترکیب کنید. هرکس ترکیب رو روی هم گروهیش امتحان میکنه و میگه چه تاثیری داشته . (7نمره )
2_بگید چه قرص و معجونی رو باهم ترکیب کردید.( 1نمره)
3_بگید اون معجون خودش چه خاصیتی داشته و اون قرص هم چه بیماریی رو درمان میکرده؟(2نمره )
سپس آرتمیسیا به سمت میز رفت و به جادو آموزان معجون هارا پخش کرد