هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (ima756744@gmail.com)



پاسخ به: الگوی شما کدام شخصیت هری پاتر است؟ چرا؟
پیام زده شده در: ۱۶:۵۸ دوشنبه ۱۳ دی ۱۴۰۰
#11
الگوی من سدریک دیگوریه.
من اولش خیلی ترسو بودم ولی بعد از اینکه فهمیدم سدریک رو به روی ولدمورت ایستاده و شجاعانه
کشته شده تصمیم گرفتم اونو به عنوان الگو قرار بدم


من کسی نیستم که حضورمو به کسانی که برای من اهمیتی قائل نیستن تحمیل کنم.

تصویر کوچک شده


پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۱۶:۵۵ دوشنبه ۱۳ دی ۱۴۰۰
#12
با سلام.
من شناسم خالیه .
اگه بشه عضو محفل بش مخیلی خوشحال میشم و با فعالیت هام این محفل رو سربلند میکنم
بهتون قول میدم


من کسی نیستم که حضورمو به کسانی که برای من اهمیتی قائل نیستن تحمیل کنم.

تصویر کوچک شده


پاسخ به: سفر با زمان برگردان
پیام زده شده در: ۱۶:۴۸ دوشنبه ۱۳ دی ۱۴۰۰
#13
مارتین موهایش قهوه ای اش را پشت گوشش داد و ارام زیر لب گفت « باورم نمیشه...نباید اون کارو میکردم وای وای وای پرفسور اسپراوت از دستم عصبانی میشه..وایی باعث میشم حداقل 10 نمره از هاپلپاف کم بشه » از روی صندلی چوبی بلند شد،خیلی ارام گفت« به نظرم بهتره به پرفسور دامبلدور بگم » سمت مینروا مک گونگال رفت و جلویش ایستاد و ارام گفت « پرفسور مک گونگال من باید خیلی زود پرفسور دامبلدور رو ببینم » مک گونگال لبخندی زد « مارتین عزیز
همین راهرو را تا ته برو، مطمئنم پرفسور رو میبینی» مارتین لبخند ریزی زد و زیر لب گفت « ممنونم پرفسور » سمت پرفسور دامبلدور دوید و به او رسید « پرفسور دامبلدور خواهش میکنم کمکم کنین» پرفسور دامبلدور لبخندی زد و در جواب گفت « اوه مارتین عزیز..باز اشتباهی وسایل رو جاهای اشتباه گذاشتی؟» مارتین گونه هایش سرخ شد و شروع کرد به تته پته کردن« ب بخشید..پ پرفسور »دامبلدور دستش را داخل جیبش کرد و ساعت کوچکی در اورد « مارتین عزیز
این وسیله زمان برگردانه و ممکنه کاری کنه اینده تغییر کنه پس خوب مراقبش باش» مارتین دست هایش را دراز کرد
و ساعت کوچک طلایی را از دامبلدور گرفت « فقط کافیه عقربه هاشو با سرعت به اون زمانی که میخوای بچرخونی »
اروم انگشتش را روی عقربه گذاشت و سمت «2 ساعت قبل » چرخاند

دو ساعت قبل

مارتین وارد سالن شد و به دور و بر نگاه کرد همه مشغول حرف زدن بودن و کسی به مارتین توجه نمیکرد ارام سمت دراکو
رفت و بمب کوچک را از جیبش در اورد و به جایش یک دانه سیب گذاشت و از انجا دور شد میتوانست بشنود که دراکو
در حال حرف زدن با کراب و گویل است « هی کراب..یمخوام این بمب رو بدی دست نویل یا هری » کراب بلند شد و بدون توجه به شکل بمب اورا برداشت و سمت هری رفت « هی هری اینو بگیر » کراب سیب را سمت هری گرفت و هری با تعجب سیب را از کراب گرفت « چیشده کراب؟! یه دفعه ای مهربون شدی» کراب به سیب داخل دست هری نگاه کرد و سریع از انجا دور شد..و مارتین در حال ریز ریز خندیدن به این اتفاق است


من کسی نیستم که حضورمو به کسانی که برای من اهمیتی قائل نیستن تحمیل کنم.

تصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۰:۳۹ دوشنبه ۱۳ دی ۱۴۰۰
#14
نام : مارتین کاپلستون
گروه : هاپلپاف
نژاد : اصیل زاده
سن : 14
چوبدستی : چوب درخت سرخدار، پرققنوس، سی سانتیمتر، انعطاف پذیری
جارو : نیمبوس 2000
پاترونوس : عقاب
ویژگی های ظاهری و اخلاقی: پوست روشن، مو های قهوه ای و کوتاه، به شدت بسیار مهربان و خوش برخورد اما جدی در انجام کار ها به همه کمک میکنه
زندگی خلاصه :
مارتین کاپلستون، از پدرو مادری جادوگر در سوئیس متولد شده است و در سن 11 سالگی به هاگوارتز رفته و هنوز دانش اموز هاگوارتز هست
ماترین در تمام چهار سال تحصیلی خود با پرفسور اسپروات صمیمیت خاصی داشته
مارتین نفرت خاصی نسبت به ولدمورت و گروه اسلیترین و سالازار اسلیترین دارد و همیشه احترام خاصی برای محفل ققنوس و اعضای آن قائل بود.
از ویژگی های مارتین احساس مسئولیت اوست، تمام مسئولیت ها و کار هایی که به او محول می شود را در کمترین زمان با بهترین نتیجه به اتمام می رساند. شاگرد بسیار درس خوانی بود
مارتین کارگروهی را بیشتر می پسندد و همیشه برای انجام کارها کوتاه ترین راه را انتخاب می کند. مارتین علاقه زیادی به کوویدیچ ندارد
مارتین یک دختری زیبا است که مهربان و گاهی اوقات بسیار خشن است


تایید شد.


ویرایش شده توسط ima756744@gmail.com در تاریخ ۱۴۰۰/۱۰/۱۳ ۱۱:۲۷:۴۱
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۰/۱۰/۱۳ ۱۳:۱۵:۵۷

من کسی نیستم که حضورمو به کسانی که برای من اهمیتی قائل نیستن تحمیل کنم.

تصویر کوچک شده


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۲۲:۰۵ پنجشنبه ۹ دی ۱۴۰۰
#15
سلام کلاه عزیز

من دختری با موهای کوتاه و قهوه ای هستم چشمانم نیز سیاه ولب های صورتی کم رنگ دارم

گاهی اوقات خشن هستم که باعث رنجش دیگران میشود ولی مهربان هستم

من به انتخاب تو احترام میزارم ومیدانم که بهترین گروه را برای من انتخاب میکنی


---

هافلپاف

مرحله بعد: انتخاب یک شخصیت از لیست شخصیت های گرفته نشده و معرفی آن در تاپیک معرفی شخصیت.


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۴۰۰/۱۰/۱۰ ۱۳:۳۸:۵۳

من کسی نیستم که حضورمو به کسانی که برای من اهمیتی قائل نیستن تحمیل کنم.

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۲۱:۳۶ پنجشنبه ۹ دی ۱۴۰۰
#16
http://www.jadoogaran.org/modules/xcg ... 9671_256967_5175359_n.jpg
____
دامبلدور به ارامی گفت :« سوروس بهتره از نگاه کردن به اون آیینه دست برداری» سوروس نیم نگاهی به دامبلدور

انداخت سپس گفت :« احتیاجی به نگرانی نیست دامبلدور » دامبلدور ارام سرش را تکان داد نگران سوروس بود.

ناراحت و غمگین وارد کلاس معجون سازی شد همه نگاه ها سمت او چرخید ، سوروس روی صندلیش نشست و شروع

کرد به نوشتن چیزی . هری سمت رون چرخید و در گوشش گفت:« اسنیپ چش شده؟! به نظر ناراحت میاد.» رون سری

تکان داد و با صدای خیلی ارام گفت:« منم نمیدونم چش شده » هرمیون قلم را روی میز گذاشت و سپس سمت رون

برگشت و اروم گفت :« من توی یه کتاب خوندم این اثرات نگاه کردن به آینه نفاق امیزه» هری با مظلومیت تمام به

سوروس زل زد و ارام گفت :« به نظر من ته دلش یه چیز خیلی غم انگیز میخواد. منم این حسو تجربه کردم » رون

سعی کرد بحث را عوض کند ارام بلند شد و گفت:« پرفسور امروز چه معجونی میخوایم درست کنیم» اسنیپ سرش را

بلند کرد و گفت:« کلاس امروز تعطیله زودتر به خوابگاه هاتون برین و تا کلاس بعدی صبر کنید» اسنیپ ارام بلند شد

و از کلاس خارج شد..........

وارد اتاق شد آینه مثل همیشه انجا بود لبخندی زد و رو به روی آینه ایستاد....آینه در حال نشان دادن تصویری بود

درسته ان دو شخص لیلی و سوروس بودند که همدیگر را بغل کرده اند لیلی سرش را روی شانه اسنیپ گذاشته

و دست در دست هم...اسنیپ غمگین به لیلی خیره شد و ارام زمزه کرد:«لیلی...»



خوب بود فقط حیف که سریع داستانو جلو بردی و بیشتر برامون ننوشتی. راستی لازم نیست وقتی به انتهای خط باکس نوشتن می‌رسی اینتر بزنی، خود سایت به صورت خودکار همه چیو پشت سر هم می‌نویسه. این که خودت دستی اینتر بزنی فقط باعث می‌شه در نهایت وقتی پستت ارسال می‌شه اینترهای اضافی وسط جمله‌ای که هنوز به انتها نرسیده ظاهر بشه که درست نیست. پس فقط وقتی خواستی پاراگراف‌بندی کنی و انتهای جملات اینتر بزن و کاری به رسیدن به انتهای خط باکس نداشته باش.

تایید شد.

مرحله بعدم که خودت رفتی.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۰/۱۰/۱۰ ۱۳:۳۷:۰۲

من کسی نیستم که حضورمو به کسانی که برای من اهمیتی قائل نیستن تحمیل کنم.

تصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۳:۴۲ چهارشنبه ۱ دی ۱۴۰۰
#17
اسم:آستوریا


فامیل:گرینگرس


قد:170


سن: 15


رتبه ی خون:اصیل


ملیت:بریتانیایی


چوب دستی: چوب نارون 34 سانت هسته ریسه ی قلب اژدها


جارو:نیمبوس 200


حیوان:گربه مشکی با چشمای سبز(لوکی)


پاترونوس:ببر


خصوصیات ظاهری:هیکل خوب، موها ی مشکی،، پوست نسبتا سفید، در نگاه اول جذاب اما بی روح



خصوصیات اخلاقی: قدرت طلب،قوی و شجاع، باهوش، مهربانی اش را به هر کسی نشان نمیدهد، با همه صمیمی نیست، با اعتماد به نفس و عزت نفس، چالش پذیر و همبشه میخواهد بهترین خودش باشه
شناسه نمایشی آستوریا گرینگرس
محل زندگی هاگوارتز، کانادا
منطقه‌ی زمانی (GMT+3:30) تهران
شغل دانش اموز هاگوارتز

سلام. برای ورود به ایفای نقش لطفا مراحل زیر رو به ترتیب زیر طی کن و هروقت نوبتش رسید دوباره برای معرفی شخصیت برگرد.

1. خواندن قوانین ورود به ایفای نقش.
2. شرکت در تاپیک کارگاه داستان نویسی. (مرتبط با یکی از تصاویر کارگاه)
3. مطالعه‌ی بیوگرافی گروه‌های چهارگانه هاگوارتز و مراجعه به تاپیک گروهبندی.
4. انتخاب یک شخصیت از لیست شخصیت های گرفته نشده و معرفی در تاپیک معرفی شخصیت.



ویرایش شده توسط ملانی استانفورد در تاریخ ۱۴۰۰/۱۰/۳ ۱۳:۲۳:۳۹

من کسی نیستم که حضورمو به کسانی که برای من اهمیتی قائل نیستن تحمیل کنم.

تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.