http://www.jadoogaran.org/modules/xcg ... 9671_256967_5175359_n.jpg____
دامبلدور به ارامی گفت :« سوروس بهتره از نگاه کردن به اون آیینه دست برداری» سوروس نیم نگاهی به دامبلدور
انداخت سپس گفت :« احتیاجی به نگرانی نیست دامبلدور » دامبلدور ارام سرش را تکان داد نگران سوروس بود.
ناراحت و غمگین وارد کلاس معجون سازی شد همه نگاه ها سمت او چرخید ، سوروس روی صندلیش نشست و شروع
کرد به نوشتن چیزی . هری سمت رون چرخید و در گوشش گفت:« اسنیپ چش شده؟! به نظر ناراحت میاد.» رون سری
تکان داد و با صدای خیلی ارام گفت:« منم نمیدونم چش شده » هرمیون قلم را روی میز گذاشت و سپس سمت رون
برگشت و اروم گفت :« من توی یه کتاب خوندم این اثرات نگاه کردن به آینه نفاق امیزه» هری با مظلومیت تمام به
سوروس زل زد و ارام گفت :« به نظر من ته دلش یه چیز خیلی غم انگیز میخواد. منم این حسو تجربه کردم » رون
سعی کرد بحث را عوض کند ارام بلند شد و گفت:« پرفسور امروز چه معجونی میخوایم درست کنیم» اسنیپ سرش را
بلند کرد و گفت:« کلاس امروز تعطیله زودتر به خوابگاه هاتون برین و تا کلاس بعدی صبر کنید» اسنیپ ارام بلند شد
و از کلاس خارج شد..........
وارد اتاق شد آینه مثل همیشه انجا بود لبخندی زد و رو به روی آینه ایستاد....آینه در حال نشان دادن تصویری بود
درسته ان دو شخص لیلی و سوروس بودند که همدیگر را بغل کرده اند لیلی سرش را روی شانه اسنیپ گذاشته
و دست در دست هم...اسنیپ غمگین به لیلی خیره شد و ارام زمزه کرد:«لیلی...»
خوب بود فقط حیف که سریع داستانو جلو بردی و بیشتر برامون ننوشتی. راستی لازم نیست وقتی به انتهای خط باکس نوشتن میرسی اینتر بزنی، خود سایت به صورت خودکار همه چیو پشت سر هم مینویسه. این که خودت دستی اینتر بزنی فقط باعث میشه در نهایت وقتی پستت ارسال میشه اینترهای اضافی وسط جملهای که هنوز به انتها نرسیده ظاهر بشه که درست نیست. پس فقط وقتی خواستی پاراگرافبندی کنی و انتهای جملات اینتر بزن و کاری به رسیدن به انتهای خط باکس نداشته باش.
تایید شد.
مرحله بعدم که خودت رفتی.