http://www.jadoogaran.org/modules/xcg ... 9671_256967_5175359_n.jpgتصویر شماره سه
اسنیپ پس از یک روز خسته کننده دیگر داشت با خود فکر میکرد:
-(بعد از یک روز ملال اور و تنفر امیز دیگه و سر کله زدن با دانش آموزان بدون ذره ای هوش و عقل مانند پاتر، حالا دیگه میتونم راحت به کار های خودم برسم. خوشبختانه آلبوس امروز دیگه نمیخواد براش کاری انجام بدم)
اسنیپ از راه همیشگیاش داشت به دفتر خود در دخمه ها میرفت که ناگهان چیزی توجه اش را جلب کرد...، چیزی که شاید سال ها پیش وقتی اسنیپ در هاگوارتز دانش اموز بود شاید برایش ذره ای هم مهم نبود...
یادش امد مدت ها پیش هم دامبلدور درباره آن وسیله جادویی به اون هشدار داده بود:
-سوروس...
+میدونم میخوای چی بگی البوس
- ولی باز هم لازم میدونم بهت بگم، میدونم آن آینه جادویی را دیدی، آینه نفاق انگیز... خودت از عواقبش خبر داری سوروس، سمتش نرو... میدونم وسوسه شدی که بری و خودت را درون آن آینه ببینی..
+بسه البوس من بچه نیستم خودم میدونم!
-میدونم بچه نیستی اما برای من مثل بچه ام هستی...
و اسنیپ بدون اینکه چیزی بگوید از دفتر البوس بیرون رفت...
اسنیپ با خودش کلنجار میرفت که سمت آن آینه نرود ولی در اخر آن موفق نشد که به آنجای اسرار امیز پا نگذارد...
به جلوی آینه رفت بعد چند لحظه لیلی را دید که در اغوش او بود... قطره اشکی از چشمش پایین امد و به خود ناسزایی گفت که چرا مرگخوار شد و او را از دست داد چرا به او گندزاده گفت
دوست داشت ساعت و سال ها و شاید حتی قرن ها جلوی آن آینه باشد و به چشمان زیبای لیلی و لبخند شادش نگاه کند.
افسوس که هیچ وقت نمیتواند ان صحنه را در واقعیت ببینید...افسوس...!
چهره و قلب او بعد از دیدن آن صحنه و دیدن لیلی، شکست. میخواست همانجا بشیند و بلند بلند گریه کند
اما اسنیپ بی خبر بود که دامبلدور در آن تالار بود و داشت اسنیپ را میدید و اگر دیده میشد، میتوانستیم چهره در هم رفته و غمگین او را ببینیم. چهره ای که داشت شکستن قلب شخصی را میدید و نمیتوانست کاری کند...
اما هیچ کس شاید نمیدانست که چند سال بعد، سوروس در کنار لیلی قدم به قدم، دست در دست خواهد گذاشت و هر دو به دنیایی اعجاب انگیز تری پا خواهند گذاشت...
متن قشنگ و پر احساسی بود. توصیف ها هم خوب بودن اما چندتا از جمله هات زیادی طولانی بودن و اسم اسنیپ رو بیش از حد تکرار کرده بودی.
برای اولین نوشته خوب بود، با بیشتر نوشتن بهتر و بهتر میشی. تایید شد.مرحلهی بعد:
گروهبندی!
ویرایش شده توسط ملانی استانفورد در تاریخ ۱۴۰۰/۱۰/۲۱ ۱۶:۵۹:۳۵
ویرایش شده توسط ملانی استانفورد در تاریخ ۱۴۰۰/۱۰/۲۱ ۱۷:۰۰:۴۲