تقدیم به بهترین بلک دوریا
~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~
+اون هنوز بچه اس
نارسیسا به بلاتریکس نگاه کرد و این حرف را زد .
-اگه بچه بود لرد سیاه اون رو برای این ماموریت انتخاب نمیکرد
+ اون از پسش برنمیاد
-میخوای با لرد سیاه در بیفتی ؟
+خواهش می کنم کمکم کن
- خوب یه کاری میتونیم بکنیم .
سپس به سمت میز رفت و نامه ای نوشت و به پای یک جغد بست
+برای کی نامه نوشتی ؟
-برای سیریوس بلک
+فکر میکنی اون میتونه کمک کنه ؟
- اممممم آره اگه قبول کنه
+چی تو مغزت میگذره ؟
- اون اگه قبول کنه پیمان ناگسستنی با تو ببنده باید از دراکو مراقبت کنه و به جای اون ماموریت دراکو رو انجام بده
+یعنی قبول میکنه ؟
-باید قبول کنه
~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~
روز بعد
+چرا ازم خواستی بیام اینجا ؟
سیریوس به بلاتریکس لسترنج نگاهی مشکوک انداخت
- باید یه کاری برامون انجام....
+خواهش میکنم سوروس تو باید جون دراکو رو نجات بدی اون از پسش بر نمیاد
بلاتریکس از اینکه نارسیسا وسط حرفش پریده بود از عصبانیت سرخ شده بود.
_ چه ماموریتی ؟ از چی حرف میزنید
+ سوروس لرد سیاه به دراکو ماموریت داده که اون دامبلدور پیر رو بکشه ! اون از پسش بر نمی آید من مطمئنم
_ پناه بر ریش مرلین
اهمممم ولی میدونی من کاری نمیتونم بکنم این دستور لرد سیاه
بلاتریکس پوست موزی که خورده بود دو انداخت و گفت :
+ سوروس بلک پسر دایی به درد نخورم تو باید پیمان ناگسستنی با نارسیسا ببندی و به جای دراکو عزیزم اون ماموریت رو انجام بدی!
_ چرا فکر میکنی یه همچین کاری میکنم ؟
+ مجبوری ! فکر نکن نمیدونم که تو به لرد سیاه خیانت کردی و برای اون پیر سگ ( دامبلدور)
کار میکنی
سوروس نگاهی به صورت نارسیسا گریون انداخت و بعد به بلاتریکس
+ نظر من .......