هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: ستاد انتخاباتی "آرسینوس جیگر"
پیام زده شده در: ۲۳:۳۱ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴
مهمترین طرحی که شما روش مانور خواهید داشت و تمرکزتون رو اون خواهد بود چی هست؟ کاملا ابعاد طرح را توضیح دهید نه اینکه بگید برای فلان تاپیک و انجمن ایده دارم.
خب ایده تون چیه؟ قابل اجراس؟ کمک میکنه؟



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۳۶ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴
یا لردا!

کنت الافی دیگر و نقدی دیگر!

پ.ن:الان اینی که من نوشتم طنز هست جدی هست طنزوجد مییباشد؟
پ.ن2:سعی کردم با وارد کردن الاف به بار طنز پست بیافزایم نسبت به قبل از ورودش. ایا موفق بودم؟
پ.ن3:بازم جای کار داشت؟

با تشکرات


ویرایش شده توسط کنت الاف در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۷ ۱۱:۲۳:۱۲


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۰:۳۲ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴
سلام خدمت مدیران عزیز

تاپیک ستاد های انتخاباتی چهارتان که اگر تو باکس ایفای نقش قرار بگیره واقعا جای زیادی رو اشغال میکنه.
پیشنهاد میکنم که مثل دوره های گذشته ستاد هارو بزارین تو باکس وزارتخونه که تاپیک های تازه پست خورده حیف نشوند.


با تشکرات



پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۰:۲۳ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴
درون سالن غلغله ای بود. صدای انواع جانوران شبح مانندی که از پاترونوس افراد مختلف شکل گرفته بودند با صدای ساحره هایی که مدام درباره ی فرد داخل اتاق غیبت می کردند مخلوط شده بود. و تقریبا صدایی مانند برفک تلویزیون های قدیمی که درون یک پیکان مدل 48 بودند ایجاد کرده بود.

فلورانسو خوشحال و خندان، خرامان خرامان از اتاق بیرون امد. خیلی خوشحال بود که از دست آرسینوس قسر در رفته بود. و از همه مهم تر این که حالا در اولین نبردش مقابل دیگر کاندیدای وزارت پیروز شده بود.

اما درون اتاق قضیه کاملا فرق داشت. نه از فضای پر جنب جوش خبری بود و نه از فردی خوشحال که خرامان مسیرش را طی کند. فقط آرسینوس بود که در تنهایی ایستاده بود و کف دستانش را روی میز باز جویی قرار داده بود. کلافه از این همه بازجویی بی ثمر. و مهمتر از همه لرد که به زودی باز میگشت تا پیشرفت کار را بررسی کند. امیدوار بود نفر بعدی بهتر از قبلی ها باشد.

چراغ هایی را که برای راندن خستگی از چشم هایش روشن کرده بود را خاموش کرد و همان تک لامپ بالای میز را روشن کرد.

- بعدی!

در با صدای ناخوشایندی باز شد.

- میبینم که جیگَر ما اینجاست!

آرسینوس از لحن بشاش فرد جا خورد. برگشت تا او را ببیند که ناگهان پوکر فیسی که همه جای سوژه دنبال او بود دوباره ظاهر گشت.

-اوه! کنت عزیز! خوشحالم که تو نفر بعدی من بودی! بدبخت شدم!

- منم خوشحالم که تو بازجویه من هستی!

کنت الاف صندلی مخصوص متهم را عقب کشید و فاصله نسبتا زیادی از میز روی آن نشست. به جلو خم شد و چراغ بالای میز را تکان داد و سپس در گام بعدی پاهایش رو روی میز گذاشت تا دلیل فاصله دادنش از میز مشخص شود. هر چه باشد پاهای درازی دارد!

- کنت! بزار این بازجویی رسمی انجام بشه... پاهات!
- باشه آرس! بزار این بازجویی زودتر تموم شه.

همزمان که الاف پاهایش را برداشت آرسینوس نیز روی صندلی خود نشست و پرونده ی قطور همیشگی اش را باز کرد.

- میدونی الاف؟ تو پرونده ی عجیبی داری. بر خلاف خیلیا که فامیلی ندارن تو اسم نداری. کنت لقبت هست و فامیلیت الافه.

- میدونی آرس! من هیچوقت غصه ی این موضوع نخوردم. چون مث بعضی ها دوست نداشتم بهم بگن"الاف الاف". لقب کنت کاملا جای خالی اسممو پر میکنه. تا حالا به این موضوع که من اسم ندارم دقت کرده بودی؟

- نه به واقع. خب تو یتیمی؟

- و یتیما رو دوست دارم.

- تو یک بار عضو مرگخواران بودی و بعد یه مدت استعفا دادی. چرا؟ میخواستی جاسوسی کنی؟

تقریبا چشمان الاف کاملا گرد شد.

- جاسوسی؟ من؟ من همیشه به لرد سیاه وفادار بودم آرس. در ضمن این چه ربطی به هورکراکس ارباب داره؟

اعصاب آرسینوس کم کم داشت خورد می شد."آرس" خیلی او را آزار میداد. و میدانست که الاف جواب ها رو میپیچاند. سعی کرد آخرین تلاشش را هم بکند.

- تا حالا کاری که مخالف نظر ارباب باشه انجام دادی؟

کنت الاف به فکر فرو رفت... خیلی کوتاه!

- آره!

آرسینوس تقریبا پرواز کرد. از جایش جهید و چشم در چشم الاف با هیجان خاصی گفت:

- چی؟

الاف هم همانگونه چشم در چشم گفت:

- یکبار که ارباب گفته بود نجینی رو برم پارک، بردمش شهربازی. به نظرم بیشتر بهش خوشت.
و لبخند ملیحی به همراه "آرس" به آخر جمله اش اضافه کرد.
و آرسینوس که میدانست الاف همینگونه-ادامه دار- او را دست می اندازد، چشم در چشم فریاد زد:

-بعدی!


ویرایش شده توسط کنت الاف در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۷ ۰:۳۳:۳۰
ویرایش شده توسط کنت الاف در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۷ ۲۲:۳۸:۳۸


پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۲۲:۵۵ دوشنبه ۱ تیر ۱۳۹۴
نترس سوروس، نترس. ما با شماییم.

شما گفتید که قبل از فروردین 93 ارشد حساب میشوند، این قانون برای شناسه های جدید چطوره؟ مثلا منِ رون ویزلی که حالا شدم کنت الاف وضعیتم چطوره؟ ارشدم؟ تازه واردم خدایی نکره؟

با تشکر



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۱:۱۲ سه شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۴
لطفا جایگزین شود.


معرفی: چطور منو نمیشناسین؟ من، کنت الاف بزرگ، منِ بدجنس، منِ خبیث، منِ بد ذات. کسی که هر جا میره بدبختی و نکبت هم با خودش میبره. گل ها جلوی پای من پژمرده میشوند. هر کس با من ملاقات داشته باشه تا اخر عمر ترس و نفرت از منو با خودش حمل خواهد کرد.
تشنه به ثروت بودلر های یتیم. سیاه بزرگ، منم آن کنت الاف.

صاحب آتش و دزد آتش.

جادو چیز شگفت انگیزی بود که من به آن رسیدم. تمام وجودم به من می گوید می توانم با این قدرت های فرا بشری روح خودم رو سیر کنم. در خدمت لرد کبیر، لردولدمورت خواهم بود. با تمام توان و قوا نقشه خواهم کشید، تغییر قیافه خواهم داد و... خواهم کشت. خالکوبی ام را خواهم نشان داد و می گویم: منم آن کنت الاف. گرچه، شوخ طبعی جزئی از زندگی من خواهد بود تا بتوانم تنوعی در زندگی ایجاد کنم. در هر صورت باید مواظب خودتان باشید!

جماعت غضب ورا چو دیدند/از جای پریدند و به لانه چپیدند

انجام شد.


ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۴/۳/۱۲ ۱۲:۳۹:۴۷


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۶:۱۳ دوشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۴
یا لردا! سلام!

مارا به یاد دارید؟ ویولتینا؟ همونا؟ بله بله... میریم سر اصل مطلب که سرتان درد نیاید.

ما کلا جدی نویس جالبی نبودیم اما بعد از مدتها که امدیم جذب این تاپیک شدیم. خواستم بدانم ایا با بررسی این پست همچنان قریحه ی نوشتنمان زنده اس یانه؟
با تشکرات فراوان.


ویرایش شده توسط کنت الاف در تاریخ ۱۳۹۴/۲/۱۴ ۱۹:۴۳:۰۷


پاسخ به: افسانه لرد ولدمورت
پیام زده شده در: ۱۹:۲۹ یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴
مثل همیشه، ارام و راحت روی صندلی مخصوص خودش نشسته بود و به دیوار سیاه رو به رویش خیره شده بود. این دیگه چه نفرینیه؟ چرا ما؟
بر خلاف ظاهر ارامش، درونش مثل سیر و سرکه می جوشید.

خودش عمری مردم را در سیاهی و تباهی می انداخته. حالا در دام یک نفرین بزرگ گیر افتاده. مثل همه ی مرگخوارای دیگه-تو این لحظات- فقط به فکر خودش بود. نه لرد برایش اهمیتی داشت نه لودو و نه هیچ کس دیگر... فقط یک فکر: اگر نفر بعدی من باشم چه؟

نمیتوانست همینطوری بشیند. دوست داشت موقع مرگش در حال حرکت و مبارزه و جنگ باشد. نه مثل یک پیرمرد سالخورده و رنجور که روی صندلی اش میمیرد به نظر برسد. خانه انقدر ساکت بود که احتمالا صدای قیژ قیژ دستگیره تا طبقه بالا رفته بود.

پا در راه رو گذاشته بود، چراغ ها همه خاموش بودند و هوا، با اینکه سنگین بود، بوی نم کمی میداد. مرگ را جلوی خودش میدید. در تمام راه رو... در طبقات بالا... در تک تک اتاق ها افرادی بودند که منتظر اجلشان بودند. این دیگه چه نفرینیه؟ چرا ما؟

شاید تنبیه کوچکی بود برای این همه خون و خونریزی. دوباره افکارش را پراکنده کرد. بر خلاف تمام عمرش اینبار باید با کسی صحبت می کرد تا حالش خوب شود. اما کی؟ اینطور که خانه را خالی میدید حس می کرد همه مرده اند. شاید خودش هم مرده بود! مرده بود؟؟؟

صدای تق تق همیشگی ارامش نداشته لرد را برهم زد.

- بیا داخل.

بلاتریکس لسترنج سیاه بود! منتها سیاه تر از همیشه. رنگ صورتش به کبودی میزد و حتی کمی زیرچشمانش سیاه شده بود. لرد هر اتفاقی را اگر باور نمیکرد، مجبور به پذیرش این یک مورد بود. بلاتریکس هم ترسیده! ترس مانند نسیم سردی از بلاتریکس به لرد بزرگ رسیده بود.

- این دفعه کی؟
- سرورم، متاسفم. ولی پدرتون رو از دست دادیم.

حالا طوفان ترس بود که در لرد جریان داشت. تام ریدل کبیر!

- این دیگر چه نفرینیه؟ چرا ما؟


ویرایش شده توسط کنت الاف در تاریخ ۱۳۹۴/۲/۱۳ ۱۹:۴۵:۴۵
ویرایش شده توسط کنت الاف در تاریخ ۱۳۹۴/۲/۱۳ ۱۹:۴۷:۴۱


پاسخ به: ناظر ماه
پیام زده شده در: ۲۰:۴۷ شنبه ۲۰ دی ۱۳۹۳
این رنک اختصاصی ارباب هست... لردولدمورت



پاسخ به: بهترین نویسنده در ایفای نقش
پیام زده شده در: ۲۰:۴۶ شنبه ۲۰ دی ۱۳۹۳
لردولدمورت!







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.